ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
کفران نعمت
یکى در پیش بزرگى از فقر خود شکایت می کرد و سخت می نالید. خردمند گفت: خواهى که ده هزار درهم داشته باشى و چشم نداشته باشى؟
گفت: البته که نه، دو چشم خود را با همه دنیا عوض نمی کنم.
خردمند پرسید: عقلت را با ده هزار درهم معاوضه می کنى؟
گفت: نه.
باز از او پرسید: گوش و دست و پاى خود را چطور؟
گفت: هرگز.
بزرگ گفت: پس هم اکنون خداوند، صدها هزار درهم در دامان تو گذاشته است، باز شکایت دارى و گله می کنى؟! بلکه تو حاضر نخواهى بود که حال خویش را با حال بسیارى از مردمان عوض کنى و خود را، خوشتر و خوشبخت تر از بسیارى از انسانهاى اطراف خود می بینى.
پس آنچه تو را داده اند، بسیار بیشتر از آن است که دیگران را داده اند و تو هنوز شکر این همه را به جاى نیاورده، خواهان نعمت بیشترى هستى؟