وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

کافی نت

شما بگویید چه خاکی بر سرم بریزم و چه کار کنم؟ لعنت بر من که با ساده لوحی پا به کافی نت گذاشتم و سپس از ترس این که مبادا آبرویم را به باد بدهم اشتباهی مرتکب شدم که مثل خط سیاهی بر روی صفحه سرنوشتم از دور نمایان است و نمی دانم اگر خانواده ام متوجه این ماجرا بشوند چه طور سرم را در حضورشان بالا بگیرم و به چشمان شان نگاه کنم! دختر دانشجو با چشمانی اشک بار در دایره اجتماعی کلانتری آبکوه مشهد افزود: ماجرا از این قرار است که ۲ هفته قبل دختر عمویم زنگ زد و گفت: عکس های شخصی که با هم در مراسم جشن تولدم گرفته ایم را برایش بفرستم . من با توجه به علاقه ای که به مژده دارم بلافاصله به کافی نت رفتم و عکس ها را ارسال کردم.اما پسر جوانی که مسئول کافی نت بود و ظاهر موجهی هم داشت گفت: لطف می کنید شماره تلفن تان را بدهید چون ممکن است عکس ها با موفقیت ارسال نشده باشد و لازم باشد دوباره با شما تماس بگیرم. متاسفانه با اعتماد بی جا، شماره تلفن همراهم را به او دادم ولی روز بعد او زنگ زد و گفت: باید دوباره به کافی نت بروم چون عکس ها مشکل پیدا کرده است. من که مطمئن بودم عکس ها به دست دختر عمویم رسیده است با تعجب به کافی نت رفتم اما در آن جا پسر جوان که تمام عکس ها را در حافظه رایانه اش ذخیره کرده بود گفت: باید به تلفن هایم جواب بدهی و هرچه می گویم گوش کنی در غیر این صورت عکس هایت را چاپ می کنم و در سر هر چهارراه و خیابان می چسبانم و آبرویت را می برم! من با ترس و هراسی که از پدر و برادرم داشتم سرم داغ شد و با گریه و التماس گفتم: تو چه طور می توانی این قدر بی رحم باشی، خواهش می کنم دست از سرم بردار! در این لحظه او خنده ای کرد و در جوابم گفت: این جا نمی شود حرف زد بهتر است جای دیگری قرار بگذاریم.دختر جوان ادامه داد: ما ساعت ۳ بعدازظهر روز بعد طبق قرار قبلی به یک فضای سبز رفتیم تا با هم گفت وگو کنیم ولی در آن جا پسر جوان با زبانی چرب و نرم گفت: می دانی چرا عکس هایت را از حافظه رایانه پاک نکردم؟ چون از همان لحظه اول که تو را دیدم دلباخته ات شده ام. او با این حرف های احساسی مرا خام کرد و ما چند روزی به صورت تلفنی با هم صحبت می کردیم تا این که قول داد عکس هایم را از حافظه دستگاه پاک کند . او با این حیله در ساعتی خلوت مرا داخل مغازه اش کشاند و سپس با توسل به زور و تهدید آزار و اذیتم کرد. آن روز با هزار بدبختی و جیغ و فریاد خودم را از چنگ او نجات دادم اما این همه ماجرا نبود چون این جوان حیوان صفت مدام زنگ می زند و تهدیدم می کند که چنین و چنان خواهد کرد و باید...!«رضا ترابی» کارشناس ارشد مشاوره در این باره معتقد است ۲ نکته بسیار مهم را باید یادآوری کنیم و آن این که چرا یک خانم دانشجو به این مسئله توجه نمی کند که ارسال اطلاعات و تصاویر شخصی به این صورت و از طریق شخص ثالث و غریبه چه پیامدهایی مانند احتمال تکثیر آن به دلیل باقی ماندن در حافظه سیستم خواهد داشت. وی افزود: نکته مهم دیگر این که چرا روابط درون خانواده باید به گونه ای باشد که اعضای آن نتوانند مسائل و مشکلات خود را با یکدیگر در میان بگذارند و برای حل آن بهترین راه را چاره اندیشی کنند.درخور یادآوری است پی گیری قانونی لازم در این باره به عمل آمده است.