وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

چون فکر می کردم تو بیداری من خوابیده بودم

چون فکر می کردم تو بیداری من خوابیده بودم


مردی به دربار خان زند می­ رود و با ناله و فریاد می­ خواهد تا کریم خان را ملاقات کند. سربازان مانع ورودش می ­شوند. خان زند در حال کشیدن قلیان ناله و فریاد مردی را می ­شنود و می ­پرسد ماجرا چیست؟

پس از گزارش سربازان به خان، وی دستور می­ دهد که مرد را به حضورش ببرند. مرد به حضور خان زند می ­رسد. خان از وی می­ پرسد که چه شده است این چنین ناله و فریاد می ­کنی؟

مرد با درشتی می­ گوید: دزد همه اموالم را برده و الان هیچ چیزی در بساط ندارم.

خان می ­پرسد وقتی اموالت به سرقت می­ رفت تو کجا بودی؟ مرد می ­گوید من خوابیده بودم.

خان می­ گوید خب چرا خوابیدی که مالت را ببرند؟

مرد در این لحظه پاسخی می ­دهد آن چنان که استدلالش در تاریخ ماندگار می ­شود و سرمشق آزادی خواهان می ­شود. مرد می­ گوید: چون فکر می­ کردم تو بیداری من خوابیده بودم.

خان بزرگ زند لحظه ­ای سکوت می­ کند و سپس دستور می­ دهد خسارتش از خزانه جبران کنند. و در آخر می ­گوید این مرد راست می­ گوید ما باید بیدار باشیم.