وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

چرا امام حسین(ع) در روزگار معاویه قیام نکرد؟

2. عدم آگاهی و آمادگی مردم 
یکی از اصول الهی و دینی، اصل اتمام حجّت است. قرآن کریم می‏فرماید: «رُسلاً مبشرین و منذرین لئلاّ یکون للنّاس علی‏اللّه حُجّةٌ بعد الرّسل»5؛ پیامبرانی که بشارت دهنده و بیم دهنده بودند تا بعد از آمدن پیامبران، حجّتی برای مردم بر خدا باقی نماند.
امیرمؤمنان علیه‏ السلام علّت پذیرش حکومت از ناحیه خود را، این چنین بیان می‏دارد: 
«لولا حضور الحاضر و قیام الحُجّةِ بوجود النّاصر و ما اخذَ اللّه علی‏العلماء ان لا یُقارّوا علی کِظّة ظالمٍ و لا سَغَبِ مظلوم لاَلقیتُ حَبْلَها علی غاربها6؛ اگر نبود حضور آن جمعیّت بسیار (برای بیعت با من) و یاری نمی‏دادند که حجّت تمام شود و نبود عهدی که خدای تعالی از علما و دانایان گرفته تا بر سیری ظالم و گرسنه ماندن مظلوم آرام نگیرند، ریسمان و مهار شتر خلافت را بر کوهان آن می‏انداختم».
یکی از عوامل زمینه ساز نهضت و قیام سیدالشهدا علیه‏ السلام دعوت کوفیان بود؛ این دعوت موجب شد که برای حضرت تکلیف دیگری، با توجه به اصل اتمام حجّت، ایجاد شود. اگر حضرت دعوت کوفیان را اجابت نمی‏ نمود، آنان می‏توانستند احتجاج کنند که ما حاضر بودیم آن حضرت را یاری کنیم. اما ایشان با ما همراهی نکردند. بدین‏سان لازم بود، امام به سوی کوفه حرکت کند و زمینه را برای ظهور میزان صداقت آنان در این امر آماده سازد؛ اما در زمان معاویه حرکتی جدّی از سوی مردم انجام نشد و اگر زمینه‏ای هم وجود داشت، خفقان و استبداد حکومت معاویه، اجازه ابراز آن را نمی‏داد و در نتیجه از این جهت، تکلیفی برای نهضت و قیام بر دوش حضرت قرار نگرفت.
3. التزام به صلحنامه امام مجتبی علیه‏السلام 
بی‏وفائی مردم و خیانت فرماندهان، موجب تحمیل صلح بر امام مجتبی علیه‏السلام گردید. خود امام حسن علیه ‏السلام در یکی خطبه ‏هایش فرمود: 
«اگر یارانی داشتم که در جنگ با دشمنان خدا با من همکاری می‏کردند، هرگز خلافت را به معاویه واگذار نمی‏کردم؛ زیرا خلافت بر بنی‏امیه حرام است.»7
در نتیجه نبودن یاران راستین، صلحنامه‏ای امضاء شد که بخشی از موادّ آن چنین است:
1. حکومت به معاویه واگذار می‏شود بدین شرط که به کتاب خدا و سنّت پیامبر عمل کند.8
2. پس از معاویه، حکومت متعلق به حسن بن علی علیه‏السلام است و اگر برای او حادثه‏ای پیش آمد، حسین ابن علی علیه‏السلام خلافت را عهده دار خواهد شد.9
3. معاویه باید ناسزا به امیرمؤمنان و لعنت بر او را در نمازها ترک کند، و امام علی علیه‏السلام را جز به نیکی یاد نکند.10
اکنون امام حسین علیه ‏السلام می‏بایست منتظر بماند تا مردم کاملاً میزان عهد و وفای معاویه را به قراردادهای خویش دریابند و عده ‏ای گمان نکنند که «صلح نامه» می‏توانست عاملی برای وحدت امت اسلامی قرار بگیرد. بدین‏سان مردم پس از ده سال دریافتند که تمامی عهدنامه نقض شده و آخرین آن ولایت‏عهدی یزید بود که رسوایی و عار را نصیب امویان نمود.
ابومخنف می‏گوید: امام حسین علیه ‏السلام نامه‏ای به معاویه نوشت که در آن آورده بود: به نام خداوند بخشنده مهربان اما بعد، نامه تو به دستم رسید، از مضمون آن آگاه شدم. به خدا پناه می‏برم از این که پیمان برادر خود امام حسن علیه ‏السلام را با تو بشکنم. و اما سخنی را که در نامه آورده‏ای، آن را دروغ بافان سخن چین و تفرقه افکنان میان جماعات به تو گفتند. به خدا سوگند! آنان دروغ می‏گویند.11
اقدامات حسینی علیه ‏السلام در عصر معاویه 
اگرچه حضرت بر ضدّ معاویه قیام مسلّحانه ننمود، اما همواره بر تبلیغ و ترویج حق و تحکیم پایه‏ های دینی و قرآنی تأکید می‏ورزید و جلوه ‏های حقیقت و حق را هرچه پرفروغ‏تر فرا راه انسان‏ ها قرار می‏داد، که در این بخش به سه محور از تلاش‏های آن حضرت می‏پردازیم:
الف) ترویج امامت علوی 
عترت و در صدر آن، امیرمؤمنان علیه‏السلام ترجمان وحی و عِدل قرآن اند که در کنار یکدیگر موجب مصونیّت انسان‏ها از گمراهی می‏گردند. در قرآن کریم مودّت و دوستی آنان اجر و مزد رسالت به شمار آمده و فرموده است:«قل لا اسئلکم علیه اجراً الاّ المودّة فی‏القربی»12؛ بگو من برای رسالت خویش مزدی جز دوستی خویشاوندان نمی‏خواهم. نه مودّت و عشقی صرفاً احساسی و عاطفی، بلکه عشقی که موجب رهنمون شدن انسان‏ها به سوی خدا می‏شود؛ چنان که در آیه دیگر آمده است: «قل ما اسئلکم علیه من اجرٍ الاّ من شاء ان یتّخذ الی ربّه سبیلاً»13؛ بگو من در برابر آن (ابلاغ آیین خدا) هیچ گونه پاداشی از شما نمی‏طلبم مگر کسی که بخواهد راهی به سوی پروردگارش بیاید.
بر این اساس است که ائمه علیهم‏السلام اهمیّت این حکم الهی و قرآنی را بیان می‏داشته‏اند. سلیم بن قیس می‏نویسد: یک سال قبل از مرگ معاویه، حسین بن علی علیهما‏السلام با عبداللّه بن عبّاس و عبداللّه بن جعفر برای حجّ به مکّه رفتند. امام حسین علیه‏السلام مردان و زنان و یاران بنی‏هاشم و آن عدّه از انصار را که او و خاندانش را می‏شناختند، جمع کرد. سپس چند نفر را فرستاد و فرمود: همه اصحاب پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم که معروف به صلاح و عبادت اند و به حجّ آمده‏اند، نزد من جمع کنید. در پی این دعوت، بیش از هفتصد نفر که بیشتر آنان از تابعان و حدود دویست نفر از اصحاب پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم بودند، در منا در خیمه آن حضرت گرد آمدند. امام در میان آنان به بیان خطبه برخاست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود: 
اما بعد، این شخص طغیانگر (معاویه) در باره ما و شیعیان ما اعمالی را روا داشت که دیدید و فهمیدید و شاهد بودید. می‏خواهم مطلبی را از شما بپرسم؛ اگر راست گفتم، مرا تصدیق کنید و اگر دروغ گفتم، مرا تکذیب کنید. شما را سوگند می‏دهم به حقّ خدا بر شما و حقّ رسول خدا صلی ‏الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم و خویشاوندی من که با پیامبر شما دارم، چون از اینجا (به دیار خود) رفتید، این گفتار مرا عنوان کنید و همه شما در دیار خود از قبایلتان ـ آنان را که به آنها اطمینان دارید ـ دعوت کنید. 
سپس حضرت ضمن بیان آیات قرآنی که در فضیلت علی علیه‏السلام وارد شده است، فرمود:
شما را به خدا سوگند می‏دهم! آیا می‏دانید که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم روز «غدیرخم»امام علی علیه‏السلام را به ولایت نصب کرد... آیا می‏دانید که رسول خدا صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم در آخرین خطبه‏ ای که برای مردم خواند، فرمود: من در میان شما دوچیز گرانبها می‏گذارم، کتاب خدا و عترتم، دامن آن دو را بگیرید تا هرگز گمراه نشوید؟ 
گفتند. آری به خدا.14
ب) هشدار به خواص 
حکومت‏های ستمگر و ضدّ اسلامی همواره از دانشمندان در جهت پیشبرد مقاصد خویش سود می‏جسته‏اند و هنگامی که آنان را با خود همراه می‏دیدند، هرچه بیشتر بر هتک حریم الهی و قوانین او جرأت می‏یافتند. معاویه نیز بسیاری از خواص را با تطمیع و تهدید با خود همراه کرده و حقائق احکام الهی را با ترویج احادیث دروغین به مسلخ برده بود و در نتیجه، توده‏های مردم که چشم و دل به خواص داشتند، در کمال بی‏ خبری قرار گرفتند. در این فضای مرگبار، فریادی قُدسی، غفلت و سکوت را می‏شکند و آیات مسئولیت و جهاد را بر آنان تلاوت می‏کند، شاید از این آشفتگی نجات یافته و رسالت الهی خویش را بازیابند و جامعه را از رکود و غفلت زدگی به سوی صلاح و نیکی پیش برند. این، همان خطبه سیدالشهدا علیه‏ السلام است که در منا طنین افکند و این بار خواصّ را مخاطب قرار داد که ما بخشی از آن را ذکر می‏کنیم:
عبرت بگیرید، پند بپذیرید از سرنوشت مردمی که به دلیل ترک امر به معروف و نهی از منکر، پروردگار متعال آنها را سرزنش کرده و می‏فرماید: «چرا دانشمندان نصارا و علمای یهود، آنها را از سخنان گناه ‏آمیز و خوردن مال حرام، نهی نمی‏کنند. چه زشت است، رفتاری که آنان انجام می‏دادند».15 و نیز می‏فرماید:
«کافران بنی‏اسرائیل، بر زبان داود و عیسی بن مریم لعن و نفرین شدند؛ این به خاطر آن بود که گناه کردند و تجاوز می‏نمودند. آنها از اعمال زشتی که انجام می‏دادند، یکدیگر را نهی نمی‏کردند، چه بدکاری انجام می‏دادند».16
این خودداری و امتناع از نهی از منکر را عیب شمرده؛ زیرا آنان از نزدیک، از ستمگران کارهای زشت و فساد را می‏دیدند و عاملان منکر را نهی نمی‏کردند و این سکوت، بیشتر به خاطر هدایا و مزایایی صورت می‏گرفت که از مصادر ظلم به آنان می‏رسید و از بیم و هراسی بود که داشتند؛ با این که خداوند در قرآن می‏فرماید: «از مردم نترسید.»17 و می‏فرماید: «مردان و زنان با ایمان ولیّ (یار و یاور) یکدیگرند و امر به معروف و نهی از منکر می‏کنند.»18
خداوند، از امر به معروف و نهی از منکر «مقدم بر نماز و زکات» آغاز کرده است. زیرا وقتی تکلیف امر به معروف و نهی از منکر به نیکویی ادا شود، تکالیف دیگر، آسان و دشوار، نیز برپا شود.
آنگاه امام می‏فرماید: اگر عهد شما را درهم بشکنند، جزع و فزع همی آورید. اما در برابر شما مواثیق پیغمبراکرم صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم را ناچیز می‏شمارند و از دهانتان دم برنمی‏آید! مصیبت بر شما از همه مردم بزرگ‏تر است. زیرا در حفظ مقام بلند علمی دانشمندان و علما مغلوب شدید. ای کاش برای حفظ آن، تلاش می‏کردید! این بدان جهت است که مجاری امور و احکام به دست دانشمندان و عالمان خداشناس است که امین بر حلال و حرام او هستند و باید زمام امور به دست آنها باشد و این مقام را از شما ربودند. و این منزلت از شما گرفته نشده، مگر به واسطه جدایی شما از حق و اختلاف‏تان در سنّت پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم پس از روشنی آن.
حضرت در ادامه می‏فرماید: پروردگارا! تو آگاهی که ما چشم طمع به تخت سلطنت و تاج شاهی نگشوده‏ایم و دسترسی به مال بی‏ارزش دنیا را در نظر نداریم بلکه در این راه، تنها به احیای نشانه‏های دین تو پرداخته‏ایم و هدف ما این است که به آشفتگی‏ های اجتماع خاتمه بخشیم و مصالح را برجای مفاسد بگذاریم، باشد که مردم مظلوم روی امنیت و آسایش ببینند. و ما می‏خواهیم که فرایض اسلام اقامه شود و سنّت پیامبر تو تجدید گردد. [ای مردم!] اگر همدوش ما در این جهاد مقدس به پیکار برنخیزید و از راه انصاف با ما در نیایید، روزی می‏آید که خویشتن هم به چنگال ظلم در افتید و در خاموش کردن نور پیامبر شما خواهند کوشید.19
ج) اعتراض به کشتن مردان خدا 
در زمانی که همه نفس‏ها در سینه حبس شده بود و مردان حقّ توسط معاویه به شهادت می‏رسیدند، تنها کسی که فریاد مظلومانه آنان را به مسلمانان رساند، سیدالشهدا علیه‏السلام بود. آن حضرت در نامه‏ای اعتراض ‏آمیز به معاویه می‏نگارد: 
آیا این تو نبودی که حُجْر و یاران او را کشتی؟ همان‏ ها که از عابدان و خاشعان حق بودند، بدعت‏ ها را ناروا شمرده و امر به معروف و نهی از منکر می‏کردند. تو آنان را پس از امان و سوگندهای مؤکّد ظالمانه کشتی، به سبب گستاخی بر خدا و سبک انگاشتن پیمان الهی. آیا تو قاتل عمرو بن حَمِق نبودی؟ همان که عبادت چهره‏اش را فرسوده بود و به او امان و پیمانی سپرده بودی، که اگر به آهوان بیابان داده می‏شد، از قله‏ های کوه ‏ها پایین می‏آمدند... آیا تو قاتل حضرمی نیستی؟ همان که زیاد بن ابیه درباره‏اش به تو نگاشت که او بر دین علی است؛ در حالی که دین علی علیه‏السلام دین پسر عمویش پیامبر صلی‏ الله‏ علیه‏ و‏آله‏ وسلم است. آن دین که اکنون تو را بر مسند و اریکه قدرت نشانده است و اگر این دین نبود، بزرگ‏ترین شرف تو و پدرانت مشقّت دو سفر زمستانی و تابستانی (به یمن و شام) بود که خداوند به برکت ما خاندان بر شما منّت نهاد و آن را از شما برداشت.20
طبرسی می‏نویسد: معاویه در همان سالی که حجربن عدی و یاران او را کشت، حجّ کرد. و حسین بن علی علیهما‏السلام را دیده، گفت: ای اباعبداللّه! آیا این خبر به تو رسیده که ما با حجر و یاران او و شیعیان پدرت چه کردیم؟ فرمود: با آنان چه کردی؟ گفت: آنان را کشتیم و کفن پوشاندیم و نمازشان گزاردیم. امام حسین علیه‏السلام خندید و خطاب به معاویه فرمود: آنان خصم تو اند. ولی ما اگر پیروان تو را بکشیم، آنان را کفن نپوشانیم و نماز نگزاریم و دفن نکنیم.21
بدان امید که هرچه زودتر، یادگار گرامی‏اش حضرت بقیة‏اللّه(عجّ) تجلّی کند و آرمان‏های پرفروغ حسینی را در گستره گیتی تحقّق بخشد. ان‏شاء اللّه
________________________________________
1. نهج البلاغه، فیض الاسلام، کلام 191، ص 648. 
2. سفینة‏البحار، ج 1، ص 276. 
3. اصول کافی، ج 1، کتاب العقل و الجهل، ح 3، ص 11، دارالکتب الاسلامیّه. 
4. فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 266. 
5. نساء / 165. 
6. نهج البلاغه، خ 3، ص 52. 
7. جلاءالعیون، ج 1، ص 345 و 346، به نقل از سیره پیشوایان، ص 112. 
8. بحارالانوار، ج 44، ص 65. 
9. الامامة والسیاسة، ج 1، ص 184. 
10. شرح نهج البلاغه، ابن ابی‏الحدید، ج 4، ص15. 
11. فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 267. 
12. شوری / 23. 
13. فرقان / 57. 
14. کتاب سلیم بن قیس، ص 206؛ فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 301. 
15. مائده / 63. 
16. همان/ 78 و 79. 
17. همان/ 3. 
18. توبه / 71. 
19. تحف العقول، ص 243 ـ 241؛ سخنان سیدالشهدا(ع)، ترجمه جواد فاضل، ص 42. 
20. بحارالانوار، ج 44، ص 212. 
21. فرهنگ جامع سخنان امام حسین(ع)، ص 281.