وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

چرایی عقبگرد و بازگشت فکری غزالی

بسیاری فلسفه را دوست دارند و چنان دیوانه وار غرق در غور و حظ از خواندن وفهمیدن آن می شوند که برخی زوایا و مخاطرات ورود به وادی فلسفه را نمی شناسند و مانند تعمیرکاری که همه پیچها و مهره ها را می خواهد با یک ابزار بازکنند دچار لغزشهایی می شوند. به نظر من در دیدگاههای منتقدین فلسفه افرادی مانند غزالی؛ مولوی؛ مطهری؛ علی شریعتی و مصباح یزدی نکاتی پذیرفتنی وجود دارد که قابل تامل است. با وجود اختلافات فکری که بااین بزرگان دارم ؛ برخی نکات حایز شده ایشان را ارزشمند می دانم.

زمانه غزالی:

غزالی پس از دوران شکوفای فلسفه در نزد مسلمانان پا به حیات گذاشت. دوره شکوهمند فلاسفه اسلامی یا حکمای دوره مشایی افرادی چون ابن سینا و فارابی را به جهان شناسنده بود.آنها درواقع ماحصل مواجه و آشنایی دنیای جوان اسلام با افکار یونانی و بعضا افکار فلسفی مزداییستی ایرانی بودند. فهم آنان از فلسفه دنیای خارج از اسلام مکتب مشایی راپایه ریزی نمود. بعدها سهروردی مکتب اشراق و بعدها ملاصدرا فلسفه یا حکمت  متعالیه را پایه گذاری نمود.

دراین بین غزالی پس از دوران نخست به ناگاه با اثری چون احیا علوم دین فلسفه را ابزاری نادرست برای فهم بشری می یابد و فقه و احکام برداشت شده از قران را جانشین به حق فلسفه قرار می دهد. البته فقه مد نظراو را بایستی متفاوت با فقه کلامی و عقلی افرادی مانند شیخ طوسی و شیخ صدوق دانست. اما پرسش این است که چرا غزالی این ارتداد را انجام داد و تا جایی پیش رفت که صدای افرادی چون ابن رشد اندلسی را درخصوص ارایش دراورد؟

علت بروز نظریه غزالی شاید بی شباهت به ارا دکتر شریعتی نباشد که معتقد است جوهره فکری اسلام واقعی همان افکار و گفتار ساده ای است که پیامبر در گوش افرادی مانند ابوذر؛ سلمان و بلال خواند. آنها باشنیدن این گفتار افرادی ساده زیست؛ عملگرا؛ متنفر از گذشته خود و به نوعی انقلابی و دگرگون ساز شدند. در حالیکه فلسفه بافته شده در ذهن افرادی مانند ابن سینا و فارابی در وجه کارکردی انسانهایی سازشکار؛ خیالباف؛ ساکن و غیر مولد و دور از عقیده و جهاد (ان الحیاة عقیدة و الجهاد) را تولید می نماید. علت این متفاوت سازی هم به نظر غزالی  و هم به نظر افرادی مانند شریعتی ذات تایید کنندگی فلسفه برای مسایل مادیست. جالبست بدانید بعدها افرادی مانند سروش و مصباح یزدی هم با دلایلی متفاوت به دلیل اینکه ذی نفع فلسفه را مقبول نمی دانستند فلسفه را دفع و رد نمودند. سروش به دلیل مغایرت مادیات باعشق و مرام درویشی وصف شده در آثار مولانا و مصباح یزدی به دلیل تناقض مادیات و تاحدی تکثرگرایی با فقه و شریعت فلسفه را مردود می دانستند. اما آیا دلیل ردشدن فلسفه در نزد غزالی هم همین چیزها بوده است؟

سروش در کتاب علم چیست؟فلسفه چیست؟ تفاوتهای بنیادی علوم و مشخصا علوم تجربی با فلسفه را توضیح داده است. این کتا به درستی و دقت تفاوت ذاتی علم و فلسفه را شکافته است. به نظرم درخصوص موارد دیگر هم بایستی کتابهای مشابهی نوشته شود تا به صورتی روشن تفاوت فلسفه با فقه؛ عرفان و... گفته شود. اما شاید علل عقاید غزالی در خصوص فلسفه  موارد زیر باشند:

الف:غزالی به دلایل اعتقادات شخصی عقل بشر را ناقص و ناشایسته برای حل مشکل بشری می داند و تا حدی هم دراین موضوع افراطی پیش رفته و ازآنجاییکه فلسفه مبنای تعقلی دارد باآن به مخالفت برخواسته است. افرادی مانند ابن رشد درست به همین دلیل غزالی را عقل ستیز می دانند تا فلسفه ستیز.

ب: متفاوت گویی و تناقض گویی فلاسفه به نظر غزالی از علایم ناپایداری آرای ایشان است و شاید به همین دلیل ایشان به دنبال چیزی ثابت و قیوم مانند شرع می گشته است.

ج-نفوذ تفکرات عقلانی معتزله در کلام اشاعره و دستگاه حاکم و مردمان عادی بااین مشرب برای غزالی بسیار ناخوشایند و مظهر گمراهی و پریشانی خلق بوده است بنابراین او با روش و مسلکی متکی بر زهد و فقه نوع خاصی از صوفی گرایی را بنیان نهاد که بعدها دچار انزجار و تناقض شد همانگونه که حافظ بارها آنرا نکوهش نموده است. به عبارت دیگر نوعی مواجهه اجتماعی با جماعت عقلگرا داشته است و دربرابر آن جماعت جدیدی را هم پایه ریزی نمود.

دریک کلام خط فکری غزالی در شناخت و نکوهش فلسفه روشی تندرو؛ واپسگرا؛  کم جانبه و بنیادگرایانه بوده است. نوشته های وی در کتاب تهافت الفلاسفة به شدت از سوی ابن رشد کوبیده شد و با کتاب تهافت التهافت پاسخ داده شد. البته افرادی دیگری مانند ابن باجه و این طفیل نیز به مقابله با وی برخواستند ولی ابن رشد بسیار موثرتر باوی مقابله نمود. نکته حایز اهمیت فقه گرایی یک ایرانی دربرابر فلسفه گرایی فلاسفه عرب است که شاید نمود کننده آبشخور تاریخی افکار ایرانیان در برابر اعراب است. موضوع دیگری که به این قرینه نزدیک است تلاش سهروردی در مشابه سازی مفهوم نور وظلمت در ایات قران با مفاهیم دوگانه(ثنویت) آیین زرتشتی است که نمود کننده تشابه فکری ایرانیان با منشات فکری نهفته و ناشناخته در دین اسلام است.