وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

همه چی اون طور که به نظر میرسه نیست

همه چی اون طور که به نظر میرسه نیست


یک روز توی پیاده رو به طرف میدان تجریش می ­رفتم، از دور دیدم یک کارت پخش کن خیلی باکلاس، کاغذهای رنگی قشنگی دستشه، ولی به هر کسی نمی­ده. خانمها رو که کلا تحویل نمی­ گرفت و در مورد آقایون هم خیلی گزینشی رفتار می ­کرد و معلوم بود فقط به کسانی کاغذ رو می­ داد که مشخصات خاصی از نظر خودش داشته باشند، اهل حروم کردن تبلیغات نبود.

احساس کردم فکر می­کنه هر کسی لیاقت داشتن این تبلیغات تمام رنگی گرون قیمت رو نداره، لابد فقط به آدمهای باکلاس و شیک­ پوش و باشخصیت می­ده. از کنجکاوی قلبم داشت می­ اومد توی دهنم. خدایا، نظر این تبلیغاتچی خوش تیپ و باکلاس راجع به من چه خواهد بود؟! آیا منو تائید می کنه؟!

کفشهامو با پشت شلوارم پاک کردم تا مختصر گرد و خاکی که روش نشسته بود پاک بشه و کفشم برق بزنه. شکم مبارک رو دادم تو و در عین حال سعی کردم خودم رو بی ­تفاوت نشون بدم. دل تو دلم نبود، یعنی منو می ­پسنده؟ یعنی به من هم از این کاغذهای خوشگل می­ده؟!

همین طور که سعی می­ کردم با بی­ تفاوتی از کنارش رد بشم، با لبخند نگاهی بهم کرد و یک کاغذ رنگی به طرفم گرفت و گفت: آقای محترم! بفرمایید. قند تو دلم آب شد. با لبخندی ظاهری و بدون دستپاچگی یا حالتی که بهش نشون بده گفتم: آهان، خوب چرا من؟ من که حواسم جای دیگه بود و به شما توجهی نداشتم، خیلی خوب، باشه، می ­گیرمش، ولی الآن وقت خوندنش رو ندارم.

کاغذ رو گرفتمچند قدم اونورتر پیچیدم توی قنادی و اونقدر هول بودم که داشتم با سر می ­رفتم توی کیک تولدی که دست یک آقای میانسال بود. وایسادم و با ولع تمام به کاغذ نگاه کردم، نوشته بود: به پایین صفحه مراجعه کنید:

دیگر نگران طاسی سر خود نباشید، پیوند مو با جدیدترین متد روز اروپا و امریکا.