وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

نوشته ای روی دیوار

نوشته ای روی دیوار




مادر خسته از خرید برگشت و به زحمت زنبیل سنگین را داخل خانه کشید . پسرش دم در آشپزخانه منتظر او بود و می خواست کار بدی را که تامی کوچولو انجام داده ، به مادرش بگوید.


وقتی مادرش را دید به او گفت : مامان ! مامان ! وقتی من داشتم تو حیاط بازی می کردم و بابا داشت با تلفن صحبت می کرد تامی با یه ماژیک روی دیوار اطاقی را که شما تازه رنگش کرده اید ، خط خطی کرد .


مادر آهی کشید و فریاد زد : حالا تامی کجاست ؟ و رفت به اطاق تامی کوچولو . تامی از ترس زیر تخت خوابش قایم شده بود ، وقتی مادر او را پیدا کرد ، سر او داد کشید : تو پسر خیلی بدی هستی و بعد تمام ماژیکهایش را شکست و ریخت توی سطل آشغال .


تامی از غصه گریه کرد . ده دقیقه بعد وقتی مادر وارد اطاق پذیرایی شد ، قلبش گرفت و اشک از چشمانش سرازیر شد .


تامی روی دیوار با ماژیک قرمز یک قلب بزرگ کشیده بود و درون قلب نوشته بود : مادر دوستت دارم !


مادر درحالی که اشک می ریخت به آشپزخانه برگشت و یک تابلوی خالی با خود آورد و آن را دور قلب آویزان کرد. بعد از آن ، مادر هرروز به آن اطاق می رفت و با مهربانی به تابلو نگاه می کرد .