ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نامحرم
رندی به بهانه خروس خود به لبه دیوار رفت.
مرد همسایه تا او را دید شروع کرد به داد و فریاد که: ایهاالناس دیگر محرم و نامحرم از بین رفته.
رند که دید اوضاع خیلی خراب است، شروع کرد به خواندن قوقولی قوقول و گفت: من منظوری ندارم، چون خروسم امروز صدایش گرفته، من آمده ام به جای او بخوانم و جور او را بکشم.
مرد همسایه که از شنیدن این حرف عصبانی تر شده بود، لنگه کفشی را برداشت به او پرتاب کرد و گفت: پس بگیر که آمد ای خروس بی محل .