ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
نابینای پرخور
شخصی پرخور با یک نفر کور هنگام افطار هم مجموع شد. از قضا کور از پرخور، شکم خواره تر بود و مجال به او نمی داد.
هنگام رفتن، پرخور به صاحب خانه گفت: حاج آقا خانه احسانت آباد، من امشب دو دفعه از تو شاد شدم: اول بار بدان جهت که مرا با کوری هم مجموع نمودی و چنین انگاشتم که کاملا خواهم خورد، دوم بار پس از فراغ از خوردن شاد شدم از اینکه این کور مرا نخورد.
رساله دلگشا - عبید زاکانی