ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
میز ریاست
پشت میز ریاستم لم داده بودم. پیرمرد مدتی بود منتظر موافقت من با درخواستش بود. چهره آرامش مجبورم کرد خیلی معطلش نکنم، موافقتنامه رو با غرور امضاء کردم و از اون جایی که حدس می زدم خوندن و نوشتن ندونه با اشاره به جوهر روی میز بهش فهموندم که اثر انگشتش روی نامه لازمه.
با متانت خاصی قلم زیباشو از جیبش بیرون آورد و با خط خوشی نامشو نوشت و امضاء کرد. کمی خودمو جمع و جور کردم و مجذوب خط خوشش بودم که نامش توجهمو جلب کرد، آموزگار کلاس اول دبستانم بود...