ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
شخصی از بزرگان هند به قصد مجاورت کربلای معلّی به این شهر آمد و مدت شش ماه در آنجا ساکن شد و در این مدت داخل حرم مطهر نشده بود و هر وقت زیارت حضرت امام حسین علیه السلام را اراده میکرد ، بر بام منزل خود رفته ، به آن حضرت سلام می کرد و او را زیارت مینمود ، تا این که سرگذشت او را به «سید مرتضی» که از بزرگان آن عصر و مرسوم به «نقیب الاشراف» بود رساندند .
سید مرتضی به منزل او رفت و در این خصوص او را سرزنش نمود و گفت : از آداب زیارت در مذهب اهلبیت علیه السلام این است که داخل حرم شوی و عقبه و ضریح را ببوسی . این روشی را که تو داری ، برای کسانی است که در شهرهای دور میباشند و دستشان به حرم مطهر نمیرسد .
آن مرد چون این سخن را شنید گفت : «ای نقیب الاشرف» از مال دنیا هر چه بخواهی از من بگیر و مرا از رفتن معذور دار .
هنگامی که سید مرتضی سخن او را شنید بسیار ناراحت شد و گفت : من که برای مال دنیا این سخن را نگفتم ، بلکه این روش را بدعت و زشت میدانم و نهی از منکر واجب است .
وقتی آن مرد این سخن را شنید ، آه سردی از جگر پر دردش کشید . سپس از جا برخاست و غسل زیارت کرد و بهترین لباسش را پوشید و پا برهنه و با وقار از خانه خارج شد و با خشوع و خضوع تمام ، نالان و گریان متوجه حرم حسینی گردید تا این که به در صحن مطهر رسید .
نخست سجده شکر کرد و عتبه صحن شریف را بوسید . سپس برخاست و لرزان ، مانند جوجه گنجشکی که آن را در هوای سرد در آب انداخته باشند ، بر خود میلرزید و با رنگ و روی زرد ، همانند کسی که یک سوم روحش خارج گشته باشد ، حرکت میکرد تا این که وارد کفش کن شد . دوباره سجده شکر به جا آورد و زمین را بوسید و برخاست و مانند کسی که در حال احتضار باشد داخل ایوان مقدس گردید و با سختی تمام خود را به در رواق رسانید .
چون چشمش به قبر مطهر افتاد ، نفسی اندوهناک بر آورد و مانند زن بچه مرده ، ناله جانسوزی کشید . سپس به آوازی دلگداز گفت : اَهَذا مَصرَعُِِِ سیدُالشهداء ؟ اَهَذا مَقتَلُ سیدُالشهداء ؟ ، آیا اینجا جای افتادن امام حسین علیه السلام است ؟ آیا اینجا جای کشته شدن حضرت سیدالشهداء است ؟
پس فریاد کشید و نقش زمین شد و جان به جان آفرین تسلیم نمود و به شهیدان راه حق پیوست .
منبع : داستانهای علوی ، ج4، ص210/ دارالسلام عراقی ، ص301 . وبلاگ چهارده معصوم