از روزی که چشم باز کردم شاهد دعوای پدر و مادرم بودم. آن ها با غرور و لجبازی محیط خانه ما را به جهنمی دلگیر تبدیل کرده بودند و بالاخره من در آتش جر و بحث های آن ها سوختم و قربانی شدم. دختر جوان در مرکز مشاوره پلیس خراسان رضوی افزود: والدینم پس از ۱۷ سال زندگی مشترک از هم جدا شدند و مادرم سرپرستی مرا برعهده گرفت. ولی او از این که بار مسئولیت مرا به دوش گرفته بود راضی به نظر نمی رسید و گاهی در جمع آشنایان و دوستان نزدیک می گفت: جوانی ام را به پای مردی بی لیاقت تباه کردم و حالا هم باید برای این دختر از حقوق خودم بگذرم و منتظر بمانم تا او ازدواج کند و سپس فکری به حال خودم بردارم. شنیدن این حرف های تحقیرآمیز خیلی عذابم می داد و تصمیم گرفتم کمی مستقل باشم و اگر مرد مناسبی پیدا کردم هرچه زودتر ازدواج کنم و خودم را از این وضعیت نجات بدهم. ۲ سال گذشت و من در این مدت در یک کارخانه بزرگ تولیدی مشغول کار شدم. حدود یک سال قبل با پسر دانشجویی که از شهری دور برای تحصیل به مشهد آمده بود آشنا شدم. او با ابراز عشق و علاقه و چرب زبانی توانست خودش را در دل من جا کند، تا جایی که شیفته و دلباخته اش شدم و اگر یک روز جملات عاطفی اش را نمی شنیدم آن روز برایم شب نمی شد.مریم افزود: امیر بالاخره مرا فریب داد و یک روز که به دور از چشم مادرم به خانه ما آمده بود با وعده های دروغین و قول و قرارهایی واهی سرم را کلاه گذاشت. این رابطه شوم چند ماه ادامه یافت و پسر مورد علاقه ام در این مدت بارها از من سوءاستفاده کرد. اما او همین که فارغ التحصیل شد بدون خداحافظی به شهر خودش رفت و هر وقت زنگ می زدم می گفت گذشته ها را فراموش کن! من موضوع را به مادرم اطلاع دادم و طی تماسی که با خانواده امیر داشتیم اعلام کردیم که قصد شکایت داریم. آن ها امیر را با زور و اجبار به مشهد آوردند و با برگزاری مراسم خواستگاری این ازدواج اجباری سرگرفت. ما در حال حاضر دوران نامزدی سرد و بی روحی را سپری می کنیم و او در این ۶ ماه فقط ۲ بار به دیدنم آمده است و مرا با خشونت و عصبانیت و تهمت های ناروا مورد ضرب و جرح و آزار روحی و روانی قرار داده، الان هم به تلفن هایم جواب نمی دهد. دیگر مانده ام چه کار کنم خواهش می کنم کمکم کنید.کارشناس ارشد روان شناسی مرکز مشاوره پلیس در این باره معتقد است: همان گونه که در داستان زندگی مریم و امیر مشاهده می کنیم شکل گرفتن این رابطه که منجر به ازدواج احساسی و اجباری شده است از بعد منطقی نیاز به بررسی دارد. تفاوت فرهنگی، بیکاری امیر، روابط قبلی و بدبینی حاصل از این موضوع، تعیین نکردن محل زندگی پس از ازدواج و... سوالاتی هستند که باید پاسخ صریحی به آن ها داده شود.سیدمجید موسوی راد افزود: از مریم سوال می کنیم که اگر یک پسر دیگر هم با همین شرایط و در حالی که تو پیش از آن هیچ رابطه ای با او نداشته ای به خواستگاری ات بیاید آیا با او ازدواج می کنی؟ به احتمال زیاد جواب منفی است چرا که همیشه انتخاب اول احساسی و هیجانی است تا منطقی! وی تاکید کرد: احساسات یک بخش مهم از ازدواج است ولی نه همه آن! لذا باید منطقی نگری در انتخاب همسر مد نظر قرار بگیرد و دختران و پسران جوان در هر شرایطی با آگاهی و دقت بیشتری در این زمینه، مهم ترین تصمیم زندگی خود را بگیرند تا دچار این گونه مشکلات نشوند.