ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
قبر و قرآن
حضرت حاج آقاى هاشم زاده فرمودند :
یک قبر کنى در تخت فولاد اصفهان قبرکنى مى کرد . یک روز یک بنده خدایى مى میرد و وصیت مى کند که اگر مُردم قبر مرا در پیاده رو و جاده قرار دهید تا مردم از روى قبر من رد شوند و فاتحه اى نثارم نمایند.
قبرکن زمینى را شروع به کندن مى کند یک وقت متوجه مى شود قبرى ظاهر شد . داخل قبر مى شود سنگى را مى بیند ، وقتى سنگ را بر مى دارد . مى بیند یک بنده خدایى نشسته و یک رحل با قرآن در مقابلش گذاشته و دارد قرآن مى خواند.
مى ترسد و سنگ را سر جایش مى گذارد و روى قبر را مى پوشاند و این قبر را براى خودش مى گذارد و به صاحبان متوفا مى گوید : این قبر توى قبرى در آمده و نمى توان در آنجا مُرده دفن کرد جاى دیگرى قبرى میکَند و میت را در آنجا به خاک مى سپارد.
پنجاه سال از این ماجرا مى گذرد بعد از پنجاه سال قبر کن با خود مى گوید بروم ببینم اشتباه ندیده باشم ، نکند هواسم پرت بوده و خواب دیده ام ، خلاصه قبر را مى کَند و پایین مى رود و سنگ را از روى آن قبر بر مى دارد.
مى بیند بله آن بنده خدا هنوز نشسته و مثل پنجاه سال قبل ، قرآن مى خواند.
یک وقت آن بنده خدائى که در قبر نشسته بود و قرآن مى خواند سرش را بالا مى کند و مى گوید : تو خجالت نمى کشى هر روز هر روز نگاه مى کنى ؟ تو که دیروز اینجا بودى و نگاه کردى دوباره امروز آمدى نگاه مى کنى ؟
قبر کن فورى سنگ را روى قبر مى گذارد و بر مى گردد.
وقتى که مرگش نزدیک مى شود وصیت مى کند که اگر مُردم مرا اینجا خاک کنید اما این سنگ را بر ندارید و توى قبر را نگاه نکنید.
اینها چیزهایى است که هضمش براى افراد مشکل است . بله ، مردان خدا در حال حیات به هر چه عادت داشتند در حال مهات هم به آن مداومت دارند.