وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

فرصت بهتر

فرصت بهتر


دانه اولی گفت: من می ­خواهم رشد کنم. من می­ خواهم ریشه­ هایم را هر چه عمیق ­تر در دل خاک فرو کنم و شاخه­ هایم را از میان پوسته زمین بالای سرم پخش کنم. من می ­خواهم شکوفه های لطیف خودم را همانند بیرق­ های رنگین برافشانم و رسیدن بهار را نوید دهم. من می­ خواهم گرمای آفتاب را روی صورت و لطافت شبنم صبحگاهی را روی گلبرگ­ هایم احساس کنم، و بدین ترتیب دانه روئید.

دانه دومی گفت: من می ­ترسم، اگر من ریشه­ هایم را به دل خاک سیاه فرو کنم، نمی ­دانم که در آن تاریکی با چه چیزهایی روبرو خواهم شد. اگر از میان خاک سفت، بالای سرم را نگاه کنم، امکان دارد شاخه­ های لطیفم آسیب ببینند.

چه خواهم کرد اگر شکوفه­ هایم باز شوند و ماری قصد خوردن آنها را کند؟ تازه، اگر قرار باشد شکوفه­ هایم به گل نشینند، احتمال دارد بچه کوچکی مرا از ریشه بیرون بکشد. نه، همان بهتر که منتظر بمانم تا فرصت بهتری نصیبم شود. و بدین ترتیب دانه منتظر ماند.

مرغ خانگی که برای یافتن غذا مشغول کند و کاو زمین در اوائل بهار بود، دانه را دید و در یک چشم بر هم زدن قورتش داد.