وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

غفلت

فکر نمی کردم همسرم به این راحتی تعهدات زناشویی را زیر پا بگذارد و اسیر هوی و هوس بشود. او مرد سر به راه و خوبی بود اما از روزی که حس دلسوزی ما برای دختر یکی از اقوام گل کرد و تصمیم گرفتیم کدخدا بازی دربیاوریم سرمان کلاه رفت و زندگی مان نابود شد.


زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری شهید نواب صفوی مشهد افزود: ۸ سال قبل با پسر یکی از اقوام ازدواج کردم و با تولد ۲ فرزندمان زندگی بسیار شیرینی داشتیم اما حدود یک سال قبل، عمه ام به خانه ما آمد و گفت: دخترش با دامادش اختلاف پیدا کرده و مدتی است با هم قهر هستند. او از شوهرم خواست تا مهناز را در فروشگاهش استخدام کند و ما هم با احساس مسئولیتی که در این رابطه داشتیم قبول کردیم. هنوز یک ماه از این ماجرا نگذشته بود که یک روز شوهر دختر عمه ام تماس گرفت و گفت: من مهناز را به دلیل فساد اخلاقی رها کرده ام و می خواهم طلاقش بدهم. شما چطور به او اطمینان پیدا کرده اید تا در کنار شوهرتان مشغول کار شود؟متاسفانه آن روز بدون هیچ گونه تاملی و فقط از سر غرور،، شوهر مهناز را به باد فحش و ناسزا گرفتم و گوشی را قطع کردم.دختر عمه ام و شوهرش چند هفته بعد از یکدیگر جدا شدند و این مسئله حس دلسوزی مرا نسبت به او تشدید کرد اما غافل از آن بودم که او برای زندگی ام چه نقشه پلیدی کشیده است.زن جوان آهی کشید و افزود: مدتی گذشت و من متوجه حرکات و رفتار مشکوک همسرم شدم. افسوس، وقتی چشمانم را باز کردم که دیدم کار از کار گذشته است و همسرم با مهناز رابطه مخفیانه برقرار کرده است. با روشن شدن این حقیقت تلخ موضوع را خیلی منطقی و خودمانی با شوهرم مطرح کردم و جلیل صادقانه اعتراف کرد که با دختر عمه ام به طور موقت محرم شده است و قصد دارد شوهر مناسبی برایش پیدا کند.از لحظه ای که این حرف ها را از زبان شریک زندگی ام شنیدم دلم شکست و تنها برای ۲ فرزندم و حفظ آبروی خانواده ام، سکوت کردم و به جلیل گفتم باید هر چه زودتر به این رابطه مخفیانه خاتمه بدهی.روزهای بسیار سختی را پشت سرگذاشتم و خودم را نفرین می کردم که چرا دختر عمه ام را به حریم زندگی ام راه دادم. منتظر بودم تا جلیل به قولی که داده بود عمل کند اما از یک هفته قبل متوجه شدم او از طریق مهناز با زن دیگری نیز ارتباط مخفیانه برقرار کرده است و حتی سیگار می کشد. تصور می کنم به دام مواد مخدر نیز افتاده باشد.با نگرانی به سراغ مهناز رفتم تا از او بخواهم پای خودش را از زندگی ام بیرون بکشد اما دختر عمه ام به من دهن کجی کرد و شوهرم نیز می گوید اگر نمی توانی با این شرایط کنار بیایی مهریه ات را بگیر و به خانه پدرت برگرد

غفلت

غفلت




روزی سقراط مردی را دید که خیلی ناراحت و متاثر است. علت ناراحتیش را پرسید؟


پاسخ داد: در راه که می ­آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم، جواب نداد و با بی ­اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.


سقراط گفت: چرا رنجیدی؟


مرد با تعجب گفت: خب معلوم است، چنین رفتاری ناراحت کننده است.


سقراط پرسید: اگر در راه کسی را می­ دیدی که به زمین افتاده و از درد و بیماری به خود می ­پیچد، آیا از دست او دلخور و رنجیده می ­شدی؟


مرد گفت: مسلم است که هرگز دلخور نمی ­شدم، آدم که از بیمار بودن کسی دلخور نمی ­شود.


سقراط پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می ­یافتی و چه می ­کردی؟


مرد جواب داد: احساس دلسوزی و شفقت و سعی می­ کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.


سقراط گفت: همه این کارها را به خاطر آن می­ کردی که او را بیمار می­ دانستی، آیا انسان تنها جسمش بیمار می شود؟ و آیا کسی که رفتارش نادرست است، روانش بیمار نیست؟


اگر کسی فکر و روانش سالم باشد، هرگز رفتار بدی از او دیده نمی ­شود؟ بیماری فکر و روان نامش "غفلت" است و باید به جای دلخوری و رنجش، نسبت به کسی که بدی می ­کند و غافل است، دل سوزاند و کمک کرد و به او طبیب روح و داروی جان رساند.


پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر و آرامش خود را هرگز از دست مده و بدان که هر وقت کسی بدی می ­کند، در آن لحظه بیمار است.