وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

عقابها

عقابها


روزی بر فراز چراگاهی بزرگ، گوسفندی با بره ­اش درحال چرا کردن بودند. عقابی بالای سر این دو چرخ می زد و با چشمانی پر از گرسنگی گوسفند و بره ­اش را برانداز می­ کرد و می­ خواست به پایین بیاید و شکارش را بگیرد.

اما در همین حین عقاب دیگری در آسمان پدیدار شد و بر بالای سر گوسفند و بره به پرواز درآمد. هنگامی که این دو رقیب همدیگر را دیدند با فریادهای خشم­ آلود جنگی تمام عیار را آغاز کردند. گوسفند نگاهی به بالای سر خود انداخت و شگفت ­زده شد.

سپس به بره خود رو کرد و گفت: چه شگفت کودک من! این دو پرنده شکوهمند با هم نبرد می ­کنند تا از مقدار بیشتری از آسمان بهره ­مند شوند! آیا وسعت این فضای بیکرانه برای هر دوی اینها کافی نیست؟ بره کوچک من! ای کاش هر چه زودتر بین برادران بالدارت صلح و دوستی برقرار باشد. و بره درحالی که معصومانه به آن دو عقاب می ­نگریست این آرزو را در قلب کوچک خود تکرار کرد.