تک پسر خانواده هستم و پدر ومادرم آرزوهای زیادی برایم داشتند اما من کاخ رویاهای آن ها را با اشتباهاتی که مرتکب شدم ویران کردم و به این همه بدبختی و شرمندگی افتادم.
داماد جوان در مرکز مشاوره پلیس شهرستان طرقبه و شاندیز افزود: یک سال قبل به طور اتفاقی با نغمه آشنا شدم. من گول زیبایی ظاهری اش را خوردم و غافل از آن بودم که سیرت زیبا بهتر از صورت زیبا است. اولین باری که این دختر جوان را دیدم در یک روز سرد زمستانی، زیر باران خیس آب شده بود. با حس دلسوزی در کنارش ترمز زدم و او را سوار خودرو شخصی ام کردم. لحظه ای که به صورت نغمه نگاه کردم دلم لرزید و یک دل نه صد دل شیفته اش شدم.
من پس از طی مسافت کوتاهی سر صحبت را باز کردم و او گفت: پدرم بیماری غیر قابل درمانی دارد و من مجبور هستم برای تأمین هزینه های زندگی سر کار بروم و کمک خرج مادرم باشم. با شنیدن این حرف جوگیر شدم و از نغمه خواستم اگر با مشکلی روبه رو شد رودربایستی نکند و حتما مرا در جریان بگذارد.
سیروس آهی کشید و افزود: من شماره تلفنم را به دختر جوان دادم و از فردای آن روز ارتباط تلفنی ما شروع شد. او با چرب زبانی هایش مرا هر لحظه دلباخته تر می کرد و پس از گذشت ۴ ماه از خانواده ام خواستم به خواستگاری اش بروند.
پدر و مادرم پس از برگزاری مراسم خواستگاری، مخالفت خود را با این ازدواج اعلام کردند و سعی داشتند به طور منطقی مرا هم قانع کنند که چشم هایم را باز کنم و انتخاب درستی داشته باشم. اما من در برابر آن ها ایستادم و بدون اجازه والدینم، دوباره به خواستگاری نغمه رفتم و او را به عقد خودم درآوردم.
بیچاره پدر و مادرم از ترس آبروی شان با این ازدواج عجولانه کنار آمدند و با این شرط که حق ندارم همسرم را به خانه آنها ببرم از من پشتیبانی مالی کردند. ولی افسوس و صد افسوس که خیلی زود فهمیدم چه اشتباه بزرگی کرده ام چون همسرم هیچ تعهدی به روابط زناشویی مان ندارد و شرم دارم بگویم که او چه کارهای ناشایستی می کند و ... .سیروس ادامه داد: امروز همسرم را از مشهد تا طرقبه تعقیب کردم و با همکاری پلیس او را به همراه چند پسر و دختر جوان دستگیر کردیم. من در پایان از تمام پسران جوان خواهش می کنم در هر کاری با بزرگترهای خود مشورت کنند و بی تحقیق کاری نکنند که گرفتار سیلاب غفلت خواهند شد.