وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

عدالت خدا کجا رفته ؟(2)

به تجریه و تحقیق ثابت شده است که فلزات براى آن که از ناخالصى و زوائد پاک شوند، باید در کوره‏هاى داغ قرار گیرند تا پس از آن به شکل فلزى با ارزش درآیند. انسان نیز براى خالص شدن، نیازمند امتحانى سخت است تا جوهرة اصلى اش نمایان شود که در نتیجه، وارد مرحله استحقاق و محبت الهى گردد و با خطاب «ارجعى؛ سوی خدا بیا» لایق دیدار پروردگارش شود. دنیا میدان آزمایش است و انسان هدف این آزمایش، پس حریف توانمندی چون شیطان لازم است تا انسان بتواند در نبرد با او، استعدادهاى خارق‏العاده خود را شکوفا کند.بنابراین ماهیت وجود انسانی ، ماهیت موجود دارای اختیارو انتخاب است و چون مسئله انتخاب به میان آید ، باید دو طرف نیک و بد فرض شود تا انتخاب و اختیار معنا داشته باشد.پس خداوند چون انسان را موجود دارای اختیار آفرید ، نمی توان گفت چرا راههای گناه ( و از جمله وجود شیطان ) بسته نشد و چون راههای گناه بسته نشد ،راه دوزخ هم بسته نیست.بله خداوند انسان را آفرید و هدف این است که او به بهشت دست یابد ، اما با اختیار و انتخاب او. طبعا
انسان‌هایی وجود دارند که با سوء اختیار خود راه بهشت و رحمت الهی را انتخاب نمی کنند ، بلکه جایگاه دوزخ را انتخاب می‌کنند.بنابراین وجود بهشت و دوزخ ، بنا بر انتخاب و اختیار انسان‌ها است و انتخاب و اختیار انسان‌ها ، لازمه موجود دارای اختیار است. پس نمی توان گفت چرا خداوند فقط بهشت را نیافرید .هم چنین باید دانست که شیطان (جنی و انسی) با انواع حیله‏ها و زینت دادن‏ها به زمینه گناه که در نفس انسان است، ترغیب میکند، امّا شیطان، علّت تمام گناه نیست، به این معنا که غرائز نفسانی در وجود انسان، باعث و علّت گناه است و شیطان هم با ترفندهای خود به آن کمک میکند. بنابراین، اگر شیطان هم خلق نمیشد، انسان به واسطه غرایز و شهواتی که در وجودش است،‌میل به گناه داشت و به سوی آن روان می‌شد. قلمرو قدرت شیطان در حد وسوسه است: «یوسوس فی صدور النّاس». پیامبر(ص) در خطبه شعبان فرمود: «یغلّ فیه الشیاطین؛ در ماه مبارک رمضان، شیاطین در غل و زنجیرند و قدرت بر وسوسه ندارند». اما معصیت و گناه انسان‌ها در این ماه ختم نمی شود ، اگر چه کمتر می شود.در مقابل وجود شیطان و نفس اماره در وجود انسان ، عقل و خرد و فطرت خداجوی در وجود انسان و پیامبران الهی قرار دارند .پس در یک طرف نیروهای خیر و در طرف دیگر نیروهای شر وجود دارند .امام صادق(ع) فرمود: «اصول الکفر ثلاثة: الحرص و الإستکبار و الحسد، فامّا الحرص، فانّ آدم(ع) حین نهی عن الشجرة حمله الحرص علی أن أکل منها و امّا الاستکبار فإبلیس حیث اُمر بالسجود لآدم(ع) فأبی و امّا الحسد فإبنا آدم حیث قتل احدهما صاحبَه؛ ریشه‏های کفر سه چیز است: حرص و استکبار و حسد. امّا حرص، باعث شد که آدم از درختی که خوردن از آن ممنوع شده بود، بخورد و از بهشت رانده شد. اما استکبار، باعث شد که ابلیس وقتی که خدا به او امر کرد که بر آدم سجده کن، سجده نکرد و باعث کفر او شد . امّا حسد باعث شد که قابیل، برادرش‌هابیل را بکشد».(5)در این روایت ریشه‏های گناه را غرایز موجود در نفس انسان دانسته و فریب شیطان از طریق همین نیروها است. اگر کسی بتواند نیروهای وجود خود را کنترل نماید و عقل و خرد بر هواهای نفسانی غالب کند ، فریب شیطان را نخواهد خورد.پی‌نوشت‌ها:
1 . 
بقره(2) آیه 34
2 . 
حجر (15) آیه 34.
3 . 
ص (38) آیات 83 و 82.
4 . 
تفسیر المیزان، ترجمه فارسى، ج 8، ص 50.
5 . 
اصول کافی، ج 2، ص 289.

در صورت اعتقاد به تقدیر از پیش تعیین شده، هم چنین اعتقاد به این که آن چه تشخیص خداست بهترین است، چرا باید دعا کرد؟

قبل از پاسخ، باید قدری در مورد تقدیر و سرنوشت بحث کنیم تا معلوم شود که آیا سرنوشت هر انسانی به طوری برنامه ریزی شده است که به هیچ وجه قابل تغییر نیست یا برخی از سرنوشت‌ها قابل تغییر هستند؟
در مورد سرنوشت، دو تفسیر وجود دارد:تفسیر نخست: سرنوشت هر کس ، بدون اطلاع و حضور او، از طرف خداوند تعیین شده، هر کس با سرنوشت معیّنى از مادر متولد مى شود که قابل دگرگونى نیست (هر انسانى نصیب و قسمتى دارد که ناچار باید به آن برسد. چه بخواهد و چه نخواهد،‌و کوشش‌ها براى تغییر سرنوشت بیهوده است.)طبق این تفسیر،‌ بدیهى است که انسان موجودى مجبور و بى اختیار است، ولى بررسى منابع اسلامى نشان مى دهد این تفسیر نمی‌تواند مورد تأیید باشد و قبول و پذیرش آن، تمام مفاهیم مسلّم اسلامى از قبیل:‌ تکلیف، جهاد، کوشش و استقامت را به هم مى ریزد.استاد مطهرى مى گوید: «اگر مقصود از سرنوشت و قضا و قدر الهی،‌ انکار اسباب و مسببات و از آن جمله قوه و نیرو و اراده و اختیار بشر است، چنین قضا و قدر و سرنوشتى وجود ندارد و نمى‌تواند وجود داشته باشد»(1)قضا و قدر و سرنوشت به معناى صحیح آن است که هر حادثه و پدیده و هر موجودى در عالم،‌ علتى دارد و اندازه ای. نه چیزى بدون علت به وجود مى آید و نه بدون اندازه گیرى معیّن؛ مثلاً سنگى پرتاب مى کنیم و شیشه اى مى‌شکند. شکستن شیشه یک حادثه است که حتماً علتى دارد.این که مى گوییم داراى علت است،‌ قضاى تکوینى است. نیز مسلّما میزان شکستگى و اندازه و حدود آن، به کوچکى و بزرگى سنگ، قوّت و فشار دست ، نزدیکى و دورى فاصله، وزش و عدم وزش باد و مانند این‌ها بستگى دارد. ارتباط حادثه فوق با چگونگى علت آن، قدر تکوینى مى باشد.بنابراین به طور خلاصه معناى قضا و قدر،‌ به رسمیت شناختن قانون علت و نظام خاص علت و معلول است.قضا و قدر تشریعى به معناى فرمان الهى در تعیین وظایف فردى و اجتماعى انسان‌ها و مقدار و حدود این وظایف است؛ مثلاً مى گوییم نماز واجب است (این قضاى تشریعى است) سپس مى گوییم مقدار نماز در هر شبانه روز هفده رکعت است. (این قدر تشریعی است).(2)طبق قضا و قدر تکوینی، سلسله نظام علت و معلول به خداوند منتهى مى شود، ولى این موضوع هیچ گونه مخالفتى با آزادى اراده و اختیار انسان ندارد.اعمال انسان، هم مستند به او است و هم مستند به خدا، اما استناد آن به او به دلیل این است که با آزادى اراده، آن را انجام مى دهد اما استناد آن به خدا به دلیل این است که هستى انسان و تمام نیروهاى او و حتى آزادى اراده وی از ناحیة‌ خالق جهان آفرینش است و علل و اسبابى که شرط تحقق یک عمل مى باشد از اوست.حال با این مقدمه، می‌گوییم: عوامل مؤثر در کار جهان (که مجموعاً‌ علل و اسباب جهان را تشکیل می دهند و مظاهر قضا و قدر به شمار می روند) منحصر به امور مادی نیستند. امور معنوی نیز وجود دارد که در تغییر و تبدیل سرنوشت بشر مؤثر است. رفتار و کردار بشر حساب و واکنش دارد. خوب و بد در مقیاس جهان بی تفاوت نیست، مثلاً آزار رساندن به جاندار، اعم از حیوان و انسان به ویژه به صاحبان حقوق از قبیل پدر و مادر و معلم،‌ اثرهای بدی در زندگی دنیا به بار می آورد. هم چنین احترام به آن‌ها در سعادت و زندگی انسان بی اثر نیست.دعا هم یکی از عوامل معنوی است که می‌تواند در سرنوشت حادثه ای مؤثر باشد. صدقه نیز یکی از عوامل مهم معنوی است. اصولاً کارهای خیر و نیکویی‌ها و به طور کلی گناه یا اطاعت، توبه یا پرده دری، دادگری یا بیدادگری، نیکوکاری یا بدکاری،‌دعا یا نفرین و همانند آن‌ها چیزهایی هستند که در سرنوشت بشر از نظر عمر، سلامت، روزی و موفقیت مؤثر می‌باشند.بنا بر این دعا کردن نه تنها منافاتی با تقدیر الهی ندارد بلکه دعا در برخی از موارد می تواند مقدرات الهی را تغییر دهد.به بیان دیگر دعا خواندن هم از تقدیرات الهی است و می‌تواند برخی از مقدرات غیرحتمی را تغییر دهد.گذشته ازاین‌ها براساس آموزه‌های وحیانی (قرآن و روایات) دعا وخواستن از خداوند یکی از بهترین اعمال است و سبب ریزش رحمت ودفع امر ناخوشایند
می‌شود؛ از امام باقر(ع) سوال می شود: چه عبادتی (عبادت مستحبی) بهتر است فرمود : «ما من شیء افضل عند الله من ان یسال مماعنده وما احد ابغض الی الله ممن یستکبرعن عبادته ولا یسال ما عنده؛ (3) چیزی نزد خداوند بهتر از این نیست که از او در خواست شود ؛ وکسی نزد خداوند مبغوض تر ازشخصی نیست که از عبادت ودر خواست از خدا سرپیچی کند واز او چیزی طلب نکند».امام صادق (ع) فرمود: «ادع الله ولاتقل ان الامر قد فرغ منه؛ (4) دعا کنید واز خدا بخواهید ونگویید که کار از کار گذشته است.» مراد حضرت آن است که ایمان به قضا و قدر نباید کسی را ازدعا باز دارد. در روایتی آمده : «ان الدعا یرد القضاء؛ (5)دعا بلای حتمی را نیز دفع می کند» ودر روایتی دیگر آمده است :دعا بلاهای نازله را دفع می کند (6).بر اساس این‌گونه روایات معلوم می شود که دعا منافات با اعتقاد به تقدیر ندارد، بلکه مطلوب است و آثار وبرکات فراوان دارد. چه بسا خداوند در پی دعای انسان سرنوشت او را به سرنوشت نیک تبدیل کند.از سوی دیگردعا و مناجات، نوعى توسل عاشقانه به معشوق و پیوستن موجودى کوچک و ناتوان به وجودى بى نهایت بزرگ و توانا است. دعا برای این نیست که انسان با آن مقدّرات را تغییر دهد.آدمى به هنگام دعا - که همچون گدایى بینوا، دست نیاز به درگاه کریم بى‏نیاز دراز مى‏کند - به حقیقت وجودى خویش که فقر ونیاز است ،نزدیک مى‏شود؛ انسانى که خود را تهى‏دست و بینوا، رانده و از همه جا مانده، حقیر و فقیر، بیچاره و بى‏پناه دید، اکنون حقیقت هستى او - که پرتوى از هستى مطلق خداوند است - هویدا مى‏گردد و با احساس بستگى و پیوند با حق و نیازمندى به او، حال و شورى وصف‏ناشدنى به انسان مى‏بخشد.بنده در حال دعا و مناجات، چنان غرق لذت مى‏شود که پستى و زبونى خویش را فراموش مى‏کند و از یاد دوست لبریز و سرشار مى‏گردد و مجموعه‏اى از امید و بشارت و نور و نیرو مى‏شود. جملات شورانگیز دعا، چون آبشارسپیده در افق روح، فرو مى‏ریزد و روح انسان را روشن و مشتعل مى‏سازد، همان طور که سیل زرّین آفتاب، تیره‏گى‏ها را از میان برمى‏دارد و جهان را در نور فرو مى‏برد.در دعا و توسل، روح تسکین مى‏پذیرد و التهاب دل فرو مى‏نشیند و بى‏قرارى‏ها جاى خود را به آرامش و قرار مى‏دهد؛ همانند فرزند گمشده‏اى که به مادر برسد یا تشنه کامى که به چشمه‏اى زلال و گوارا دست یابد.تصور اشتباه در این است که دعا تنها یک ابزار است و هدف ، همان خواسته و نیاز است و دعا هیچ نقشی جز بر آوردن هدف ندارد ، در حالی که دعا یک نیاز برای روح انسان است و خودش هدف است. هدف اتصال به خدا است و دعا ، اتصال و پیوند است.
«
گفت: آن الله تو لبیک ما است» وآن همدم شدن با خداوند و راز و نیاز با دوست و در میان نهادن دردِ دل با او است که غم‏ها را سبک مى‏کند و دل‏ها را روشنایى و فروغ مى‏بخشد. لذت دعا و مناجات با ذات بى زوال خداوند، همه تلخى‏ها را شیرین کرده، زندگى را باصفا و گوارا مى‏سازد.جان ناشکیبا و بى‏طاقتى که دیگر توان تحمل بار رنج و درد را ندارد، در پرتو دعا و راز و نیاز و گریستن و خالى شدن از عقده‏ها، گنجایش دریا گونه مى‏یابد و هجوم طوفان و بلا و غم را نسیمى دل‏انگیز مى‏انگارد.دعا آبرو بخش انسان در پیشگاه ربوبى است و اگر دعاى ما نبود، نزد خداوند قدر و اعتبارى نداشتیم:
«
قُلْ ما یَعْبَؤُاْ بِکُمْ رَبِّى لَوْ لا دُعاؤُکُمْ؛ (7) اگر دعاى شما نبود، خداوند به شما اعتنا و توجهى نداشت».دعا «بهترین و برترین عبادت»( 8)، «مغز عبادت»( 9)، «کلید رستگارى»(10)، «گشاینده درِ رحمت» (11) و «سلاح مؤمن و ستون دین و نور آسمان‏ها و زمین» (12) است.دعا «محبوب‏ترین عمل نزد خداوند (13)، «نیمى از عبادت» (14) و «سلاح پیامبران»(15) است.هدف نهایى از دعا، تنها برآمدن حاجت و رفع گرفتارى و سختى و شفاى بیماران نیست؛ بلکه براى اهل حال و معرفت - که شناختى درست از جهان و رویدادهاى آن دارند - انس با ذات پاک خداوندى است که کانون همه نیکى‏ها و زیبایى‏ها است. از جابت دعا با ارزش‏تر، روح اجابت است، پس دعا در عین حال که وسیله است، هدف نیز مى‏باشد.بنابر این دعا توجه انسان به سرچشمه وجود و پروردگار هستى است. میان همه عبادت‏ها عبادتى نیست که چون دعا این رابطه فرخنده را به شایستگى تحقق بخشد و آن را مداوم و جاودانه گرداند. دعا یک فرصت برتر و بدل‏ناپذیر است که خدا به بندگانش عطا کرده تا با سود جستن از آن، به حضور یگانة هستى بخش بار یابند و از حضرتش براى پیمودن طریق کمال و دست سودن بر ستیغ سربلندى روح مدد خواهند. دعا چاره‏ساز دردها و گرفتارى‏هاى روانى و جسمانى است.شناخت انسان از نیازهاى بى‏حد و مرز خود و بى‏نیازى مطلق پروردگار و این که او مبدأ هر خوبى و کمالى است، با روى آوردن وى به دعا رابطه مستقیم دارد. در این میان هر چه نیازهاى او بزرگ‏تر و دردهایش جانکاه‏تر باشد، نیایش و تضرع کردنش به درگاه خداوند شدت و گرماى بیش‏تر خواهد یافت.سرّ تأکید و توجه ویژه‏اى که در سنت و سیره پیامبران و پیشوایان الهی بر دعا و پرداختن به آن شده، نیز راز اشتیاق بسیار آن بزرگان به دعا و گنجینه عظیمی از معارف در دعاها در این واقعیّت نهفته است.با دقت درمتون معتبر دعاها درمى‏یابیم که بالاترین مرتبه نیازخواهى نزد امامان معصوم(ع)، ابراز عشق پرشور و بى‏منتها به معبود یگانه و ستایش پروردگار و یادکرد شکوه و بزرگى او است؛ یعنى انسان به چنان رشد معنوى و بالندگى روحى دست پیدا کند و تا آن جا به آفریدگار بى‏کرانه نزدیک شود که عشق تابناک و حیات‏بخش الهی بر همه وجودش پرتو افکن گردد و هر اندیشه و خاطرى جز اندیشه معشوق ازل و ابد را از دلش بزداید؛ و چنان شود که انسان راه یافته به حریم دوست، جز دوست نخواهد و جز او را طلب نکند.پس دعا کردن همیشه بدین معنا نیست که از خدا چیزى بخواهیم. گاه دعا یعنى از خدا خودِ او را خواستن؛ و این والاترین و با شکوه‏ترین مرتبه دعا است که بیش از هر جا و در عالى‏ترین شکل خود، در نیایش‏هاى رسیده از معصومان(ع) یافت مى‏شود. از این رو پیامبر(ص) به هنگام دعا خواستار عشق شورمند الهی است و این که این عشق برترین و لذت‏بخش‏ترینِ عشق‏ها گردد:
«
اللّهم انى اسألک حُبّک و حُبّ مَن یحبّک، و العمل الذى یبلغنى حبک. اللهم اجعل حُبّک أحبّ الىّ مِن نفسى و أهلى و مِن الماء البارد؛ (16) خدایا، من از تو عشق تو را خواهانم و عشق به دوستدارانت را و این که در پى کاری بروم که مرا به عشق تو پیوند دهد. خدایا، آن کن که دوستى تو پیش من از خودم و خانواده‏ام و آب خوش‏گوار محبوب‏تر باشددعا در اندیشه اسلامى، افزون بر این که تجلى عشق به خدا است، روشى مهم و تأثیر گذار براى تعلیم و تربیت و تعالى بخشیدن به روح آدمى در ساحت‏هاى فردى و اجتماعى است.مجموعه تعالیم دینى و آموزه‏هاى تربیتى و دانش‏هاى الهی که در متون دعایى مطرح گردیده، در جهت پرداختن به دو اصل مهم «تربیت» و «تعلیم» و آموختن دانش و بینش براساس باورهاى اسلامى است.بنا بر این نمی توان به بهانه علم الهی و یا تقدیر الهی، دعا کردن را ترک کرد، زیرا این عمل کاری عاشقانه محسوب می‌شود وکسانی که مزة آن را چشیده باشند، به خوبی آن را درک خواهند کرد.پی‌نوشت‌ها:
1. 
مرتضی مطهری، مجموعه‌ آثار ، ج1، ص 384.
2. 
ناصر مکارم شیرازی، انگیزة پیدایش مذاهب، ص 17 – 20 ( با تلخیص).
3. 
اصول کافی ؛ ج 4، کتاب دعا ؛ حدیث 2، ص 210، نشر فرهنگ اهل بیت؛ تهران؛ بی تا.
4. 
همان، حدیث 7، ص 13
5. 
همان.
6) 
همان، ص 215
7
ـ فرقان (25) آیه 77
8
ـ محمدى رى‏شهرى، میزان الحکمه، ج 3، ص 245، ح 5516
9
ـ همان، ح 5519
10
ـ همان، ح 5521
11
ـ همان، ح 5522
12
ـ همان، ح 5523
13
ـ همان، ح 5525
14
ـ همان، ح 5533
15
ـ همان، ح 5540
16
ـ کنزالعمال، ح‏3648.

آیا آنها که زود‌تر از ما مرده‌اند و بیشتر عذاب می‌بینند؟ این فرایند با عدالت خداوند سازگار است؟

اوّلا:ً باید توجه داشت که ذهن ما به پدیده‌های هستی، از دریچه زمان و مکان می‌نگرد و چیزی که دارای زمان و مکان نباشد یا زمان و مکانی متفاوت از زمان و مکان دنیوی داشته باشد، درک نمی کند و یا دیرتر درک می‌کند.عالم برزخ و نظام حاکم بر آن از زمان و مکان و حرکت تهی نیست، اما زمان و مکانی متفاوت از زمان و مکان دنیوی دارد. بنابراین اوضاع حاکم بر آن را نمی توان با ذهن محدود انسانی درک کرد.اگر این سؤال پیش می‌آید که عالم برزخ برای بعضی طولانی یا کوتاه است بدین خاطر است که ما با ذهن خویش به آن نگاه می‌نگریم ومعمولاً هنگامی که عالم آخرت را با ویژگی‌ها و خصوصیات عالم مادی می‌سنجیم و ارزیابی می‌کنیم، در مورد آن دچار شبهه و اشکال می‌شویم. از این نظر تصور می‌کنیم که زمان در عالم برزخ همان تعریف را دارد که در عالم ماده دارد و در آن منزل چنان جریان دارد که در دنیا در جریان است.اما باید توجه داشته باشیم که زمان به مفهومی که در دنیا تصور و تحقق دارد، در عالم برزخ وجود ندارد، زیرا زمان مقدار حرکت است و حرکت از شئون ماده می‌باشد، و حال آنکه عالم برزخ، عالم غیر مادی و مجرد از ماده است و موجودات آن در عین اینکه حقایق و موجودات مقداری هستند، حقایق ثابت و غیر متغیرند.به همین جهت ممکن است از نظر زمان دنیوی شخصی زودتر از دنیا برود، اما نسبت به کسی که دیرتر به عالم برزخ وارد شده، برزخش کوتاه‌تر باشد، مانند حالت خواب که یکی شاید صد سال بخوابد، اما تنها چند دقیقه را حس کند، ولی کسی چند دقیقه به خواب رود و هزاران حادثه و جریان برای او اتفاق افتد و خواب خود را طولانی تصور کند.تأکید می‌کنیم که عالم برزخ هر چند مادی نیست اما آثار ماده مانند وزن و مقدار را دارا است ولی آثار مادی آن با دنیا متفاوت است.(1)دوم: عالم برزخ جهانی است که بهشت و جهنم در آن واقع شده، پس انسان در گذشته ای که در سایه رحمت خاصه خدا آرمیده است، در بهشت برزخی جای گرفته و هرچه این سکونت طولانی‌تر گردد، برای او لذت آفرین‌تر است. انسان گنهکار نیز برای تصفیه روح خویش و پا گذاردن به بهشت برزخی می‌بایست ابتدا در جهنم برزخی وارد گردد. چنین روحی بسته به نوع و مقدار آلودگی خویش، مدتی را در جهنم سپری می‌کند و آنگاه که پاک شد، به بهشت قدم می‌نهد. پس طولانی شدن مدت سکونت روح در جهنم برزخی، بسته به شدت گناهان و آلودگی است.بنابراین برزخ افراد با توجه به اعمال و افکار روح آنها رقم می‌خورد. برخی که بسیار پاک و زیبایند، مثل شهدا، یکسره به بهشت پای می‌نهند و از زیبایی‌های بهشت بهره می‌برند و برخی هم مدتی را در جهنم سپری کرده و بعد به بهشت می‌روند و بعضی نیز برای همیشه در جهنم باقی می‌مانند همچون سران کفر و الحاد.از مجموع آیات و احادیث بر می‌آید که توقف افراد در عالم برزخ متفاوت است. در برزخ سه گروه با حفظ درجات، زندگی مختلفی دارند:
1
ـ مؤمنان خالص که از نعمت‌های بهشتی به طور محدود بهره مندند و دعا می‌کنند که رستاخیز برپا شود.
2
ـ سردمداران کفر و گمراهی و نفاق، در عین این که صبح و شام بدن برزخی آنها به آتش جهنم برزخی عرضه می‌شود، آرزو می‌کنند که قیامت برپا نشود.
3
ـ از برخی افراد در روایات به مستضعفان تعبیر شده است که ایشان نه از نعمت برخوردارند و نه از عذاب. این‌ها غالباً در حال خواب و یا غفلت و بی حسی به سر می‌برند، ولی در قیامت بیدار می‌شوند.بنابراین به صورت یقین، هر فردی وارد برزخ می‌شود، ولی برخی تا قیامت از نعمت‌های برزخی استفاده می‌کنند و بعضی تا قیامت در عذاب برزخی خواهند بود، ولی اکثر مردم بعد از سؤال و جواب برزخی، به حالتی مانند خواب فرو خواهند رفت و در قیامت از خواب بیدار خواهند شد. بنابراین با عدالت خدا نیز منافات ندارد، زیرا در عالم برزخ صورت‌ها و الگوهایی که موجودیت پیدا می‌کند و شاید باعث عذاب یا بهره وری از نعمت‌های الهی می‌شود، تابع زشتی‌ها و زیبایی‌های معنوی و زاییدة کفر و ایمان و عقاید انسان است و با عدالت الهی ناهمگونی ندارد.سوم: انسان پس از مرگ دو مرحله زندگی دارد: زندگی برزخی و زندگی در عالم آخرت؛ پس زندگی بعد از مرگ، منحصر در برزخ نیست و عذاب و نعمت نیز منحصر در آن نیست، تا هر کسی پاداش و جزای تمام اعمال خود را ببیند. زندگی حقیقی و دائمی در جهان آخرت است. اگر کسانی بیشتر در عالم برزخ عذاب دیده‌اند، موجب پاکی و طهارت آنها از گناه شده و در قیامت زودتر وارد بهشت می‌شوند.در هر صورت محاسبه اصلی تمام افراد در روز قیامت خواهد بود و چنین نیست که اگر کسی زودتر مرده و مدت طولانی در برزخ به سر برده باشد، عذاب بیشتری را می‌بیند ، یا در عالم قیامت حساب و کتاب و پاداش یا ثوابی نداشته باشد.پی‌نوشت‌ها:
1. 
ر.ک: معاد یا بازگشت به سوی خدا، ج2، ص123، نوشته محمد شجاعی، شرکت سهامی انتشار.

آیا دوزخ همچون بهشت جاویدان است ؟ اگر جهنم ابدی باشد شاید از عدل الهی به دور باشد چون هر گناهی حدی برای مجازات وعذاب دارد. ...

پرسش: آیا دوزخ همچون بهشت جاویدان است ؟ اگر جهنم ابدی باشد شاید از عدل الهی به دور باشد چون هر گناهی حدی برای مجازات وعذاب دارد. اگر جهنم ابدی نیست عاقبت دوزخیان چه می شود؟
پاسخ:آخرین منزلگاه بشر در سیر عالم وجود، بهشت یا جهنم است. آنان که وارد بهشت می‌شوند، همیشه و جاودان در آن جا زندگی می کنند و در ناز و نعمت به سر می برند اما آنان که به جهنم می روند، دو دسته هستند:یک دسته مدتی در آن جا مجازات می شوند و وقتی حسابشان پاک شد، از جهنم بیرون می آیند و وارد بهشت می شوند.دستة دیگر از جهنمیان برای همیشه در آن جا می مانند و جایگاه ابدی آنان دوزخ است.از منابع اسلامی استفاده می شود که عموم افراد پاک و با ایمان، در بهشت جاودانه خواهند بود و برخی از گناهکاران (که وجود آن‌ها غرق در کفر و انکار و گناه و تجاوز است) برای همیشه در مجازات و عذاب دوزخ می مانند.به تعبیر قرآن کریم «بلی من کسب سیئةًً و احاطتْ به خطیئتُه فإولئک اصحاب النّارهم فیها خالدون؛(1) آری کسی که مرتکب گناهی گردد و آثار آن تمام وجود او را احاطه کند، چنین کسی اهل دوزخ است و جاودانه در آن خواهد ماند».از دیدگاه شیعه، خلود در جهنم فقط برای کفّار و مشرکان و منکران خدا و قیامت و انبیا است و مسلمان و مؤمن، گرچه مرتکب گناهان کبیره شده باشد، دائماً در جهنم نمیماند، بلکه پس از چشیدن عذاب به مقدار لازم بالاخره نجات پیدا میکند واهل بهشت میشود. این گروه می‌تواند شامل مستضعفان فکری سایر ادیان الهی نیز باشد. امّا در مورد کفّار که چگونه ممکن است آن‏ها مثلاً هشتاد سال عمر بکنند، امّا تا ابد در جهنم بسوزند؟ باید گفت: مجازات و کیفرها سه گونه است:
1- 
مجازات قراردادی، همان کیفرها و مقرّرات جزایی است که در جوامع بشری قانون گذاران الهی یا غیر الهی وضع میکنند، مثل حدّ شرابخوار، دزد، قاتل و... .در این گونه مجازات تناسب بین جرم و کیفر لازم است.چنان که در اسلام چنین چیزی ملاحظه شده است. بین مجازات زناکاری که زن دارد و کسی که زن ندارد تفاوت وجود دارد. بین کسی که بار اوّل دزدی کرد و کسی که دزد حرفه‏ای است، تفاوت وجود دارد و... .
2- 
مجازاتی که با عمل رابطه تکوینی یا علت و معلولی دارد، مثلاً بین خوردن سمّ و مسموم شدن رابطه تکوینی وجود دارد، چه شخص بداند و چه نداند، بچه باشد یا بزرگ، گناهکار باشد یا بی گناه،... فرقی نمیکند هر کسی بخورد مسموم میشود. در این جا شاید در ظاهر تناسب نباشد مثلا یک لحظه تصمیم به خوردن سم می گیرد وبرای همیشه جان خود را از دست می دهد.
3- 
مجازاتی که تجسم و عینیّت یافتن جرم و گناه است. در قرآن آمده است: آنانی که اموال یتیمان را از راه ظلم و غیر شرعی میخورند در واقع آتش در شکم خود وارد میکنند.(2) یعنی مال یتیم به صورت آتش در میآید و همین طور سایر گناهان چنین است.(3)در این نوع از مجازات هم تناسب بین جرم و کیفر لازم نیست، چون در حقیقت کیفری از طرف خداوند وضع نشده است، بلکه عمل شخص تجسم پیدا میکند و به این شکل در میآید.کفر و شرک به خدا که ریشه‏ای نفسانی دارد و روان انسان را در تاریکی مطلق قرار میدهد در سرای دیگر تجسم عینی و اخروی آن رنگ ابدیت را دارد و مایه کیفر دائمی میشود.در مورد گناهان هم میشود گفت: گرچه گناه در دوران محدود انجام گرفته است، امّا اگر تمام وجود انسان را پر کرده باشد، گناه مبدأ تولید و پیدایش رنج و عذاب همیشگی در سرای دیگر میگردد.(4)پی‌نوشت‏ها:
1. 
بقره (2) آیه 81.
2. 
نساء (4) آیه 10.
3. 
مجموعه آثار، ج 1، ص 225.
4. 
اقتباس از منشور جاوید، ج 9، از ص 400 به بعد.