وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

شهید یعنی چی؟

شهید یعنی چی؟


وقتی آب رو ریختم روی سنگ مزارش ، مهدی کوچولو با اون دستای کوچیکش شروع کرد به پاک کردن روی مزار ، انگار براش شده یه عادت یه عادتی که از وقتی چشم به جهان باز کرده بجای پدر اونو دیده .

وقتی دستشو روی سنگ مزار میکشه انگار انگشتهای کوچیکش بین تارهای ریش حسن جا خوش میکنه و مثل یک شونه اونا رو بی تاب میکنه .

وقتی به انتهای سنگ مزار رسید دستش رو به لبه های سنگ کشید و سرش رو بالا گرفت و نگاهش رو به نگاهم گره زد و در امتداد این نگاه چشمان حسن بود که به ما گره میخورد . ولی دریغ از یک کلام.

برف داشت روی زمین رو سفید میکرد وقتی بخودم اومدم که کمرم از سرما لرزید . به زانوهایی که دیگه رمق بلند شدن از کنار حسن رو نداشت تکیه کردمو آرم گفتم : مهدی جان بلند شو بریم مادر .

مهدی لبخندی زد و مثل برق بلند شد ولی نگاهش هنوز روی سنگ باقی مونده بود دقیقا مثل همیشه و دوباره باید خودمو برای یک کلام سنگین آماده میکردم ، حرفی که هنوز مثل پتک وقتی میخوره توی سرم کمرمو میشکنه و یه راه سخت رو جلوی  چشمام ترسیم میکنه .

مهدی دستای سردشو گذاشت توی دستم و یک قدم برداشت اما زود نگاهشو دوباره به سنگ مزار حسن برگردوند و ازم پرسید : مامان شهید یعنی چی ؟