وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

شتر دیدی، ندیدی

شتر دیدی، ندیدی


مردی در صحرا دنبال شترش می­گشت تا اینکه به پسر باهوشی برخورد و سراغ شتر را از او گرفت. پسر گفت: شترت یک چشمش کور بود؟ مرد گفت: بله.

پسر پرسید: آیا یک طرف بارش شیرینی و طرف دیگرش ترشی بود؟ مرد گفت: بله، بگو ببینم شتر کجاست؟ پسر گفت: من شتری ندیدم.

مرد ناراحت شد و فکر کرد که شاید پسرک بلایی سر شتر آورده، پس او را نزد قاضی برد و ماجرا را برای او تعریف کرد. قاضی از پسر پرسید: اگر تو شتر را ندیدی، چطور همه مشخصاتش را می دانستی؟

پسرک گفت: روی خاک رد پای شتری را دیدم که فقط سبزه ­های یک طرف را خورده بود، فهمیدم که شاید یک چشمش کور بوده. بعد متوجه شدم که در یک طرف راه مگس و در طرف دیگر پشه بیشتر است. چون مگس شیرینی دوست دارد و پشه ترشی، نتیجه گرفتم که شاید یک لنگه بار شتر شیرینی و یک لنگه دیگر ترشی بوده است.

قاضی از هوش پسرک خوشش آمد و گفت: درست است که تو بی­ گناهی، ولی زبانت باعث دردسرت شد، پس از این به بعد شتر دیدی ندیدی.

این یک مثل قدیمی است که همه ما شنیده­ ایم و هنگامی کاربرد دارد که پرحرفی باعث دردسر می شود. آسودگی در کم گفتن است و چکار داریم که در کار دیگران دخالت کنیم، پس شتر دیدی، ندیدی.