ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سفر لاکپشت ها
یک روز خانواده لاکپشت ها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند. از آنجا که لاکپشت ها به صورت طبیعی در همه موارد یواش عمل می کنند، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن. در نهایت خانواده لاکپشت، خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند.
در سال دوم سفرشان بالاخره پیداش کردند. برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند و سبد پیکنیک رو باز کردند و مقدمات رو آماده کردند. بعد فهمیدند که نمک نیاوردند، پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود و همه آنها با این مورد موافق بودند.
بعد از یک بحث طولانی، جوانترین لاکپشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد. لاکپشت کوچولو ناله کرد، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید، گرچه او سریعترین لاکپشت بین لاکپشت های کند بود. او قبول کرد که به یک شرط بره: اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره.
خانواده قبول کردن و لاکپشت کوچولو به راه افتاد. سه سال گذشت و لاکپشت کوچولو برنگشت. پنج سال، شش سال، سپس در سال هفتم غیبت او، پیرترین لاکپشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده. او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد.
در این هنگام لاکپشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید: دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید، منم حالا نمیرم نمک بیارم.
یک روز خانواده ی لاک پشتها تصمیم گرفتند که به پیکنیک بروند . از آنجا که لاک پشت ها به صورت طبیعی در همه ی موارد یواش عمل می کنند ، هفت سال طول کشید تا برای سفرشون آماده بشن !
در نهایت خانواده ی لاک پشت خانه را برای پیدا کردن یک جای مناسب ترک کردند . در سال دوم سفرشان ، بالاخره پیداش کردند .
برای مدتی حدود شش ماه محوطه رو تمیز کردند ، و سبد پیکنیک رو باز کردند ، و مقدمات رو آماده کردند . بعد فهمیدند که نمک نیاوردند ! پیکنیک بدون نمک یک فاجعه خواهد بود ، و همه آنها با این مورد موافق بودند .
بعد از یک بحث طولانی جوانترین لاک پشت برای آوردن نمک از خانه انتخاب شد . لاک پشت کوچولو ناله کرد ، جیغ کشید و توی لاکش کلی بالا و پایین پرید ، گر چه او سریعترین لاک پشت بین لاک پشت های کند بود !
او قبول کرد که به یک شرط بره ، اینکه هیچ کس تا وقتی اون برنگشته چیزی نخوره . خانواده قبول کردن و لاک پشت کوچولو به راه افتاد .
سه سال گذشت و لاک پشت کوچولو برنگشت . پنج سال ... شش سال ... سپس در سال هفتم غیبت او ، پیرترین لاک پشت دیگه نمی تونست به گرسنگی ادامه بده . او اعلام کرد که قصد داره غذا بخوره و شروع به باز کردن یک ساندویچ کرد .
در این هنگام لاک پشت کوچولو ناگهان فریاد کنان از پشت یک درخت بیرون پرید ، دیدید می دونستم که منتظر نمی مونید . منم حالا نمی رم نمک بیارم .