ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
سخنی از محمد علی اسلامی ندوشن
✔️ما در طی تاریخ خود هر چه جلوتر میآییم، این گرایش بیشتر دیده میشود که بین ظاهر و کُنه دین ارتباطی نباشد، بدین معنی که فرائض خواستهشده به جا آورده شود، و از آن پس دیگر خیالها راحت گردد که ما هر چه بوده است، کردهایم و دلیلی نیست که بنده صالح خدا نباشیم. کمکم قسمت دیگر که روح و جوهر دین است (پرهیزگاری، برادری، شفقت، ترک حرص) در بوته فراموشی میافتد... آنچه را به سود میبیند، نگاه میدارد و آنچه را به زیان میبیند، کنار میگذارد؛ فیالمثل شخص میتواند تا حد افسانهای ثروت بیندوزد و دل خود را خوش کند که خمس و زکاتش را داده است، یا گران بفروشد و بگوید که خریداران با رضا و رغبت خریدهاند و از این قبیل… شعر معروف ناصر خسرو (حاجیان آمدند با تعظیم…) هر چه را در این باره گفتنی است، گفته است و بهخوبی نمایانگر این تقسیمبندی میشود. ناصرخسرو از رفیقش که از حج بازگشته است، میپرسد که آیا در برابر مناسک بیرونی، مناسک درونی را نیز به جا آورده است، مثلا: «عارف حق و منکر خود شده است، از شرّ نفس ایمن گشته، عادتهای بد را از خود دور ساخته، خود را به صدق سپرده، و از این نوع …؟» و چون جواب همه آن ها را «نه» میشنود، سرانجام میگوید:
گفتم: ای دوست، پس نکردی حج
نشدی در مقام محو مقیم
رفته و مکه دیده، آمده باز
محنت بادیه خریده به سیم
از این رو میبینیم که میان دین دیواری کشیده شده است، این سوی دیوار همه جمعند: حکام جبار، علمای بیعمل، سوداگران سودجو، اربابان بیمروت، و همه این ها هم دلخوش بودهاند که واجبات و مستحبات را مو به مو انجام دادهاند، و البته درِ تفسیر و تعبیر هم که چارطاق باز بوده است. وقتی ربا حرام باشد، میشود خانه را رهن کرد که منعی ندارد؛ شراب میشود خورد و پشت آن نماز خواند، فقط نباید فراموش کرد که دهان را آب بکشند؛ میتوان در حال تعقیب نماز با اشاره انگشت حکم اجرای قتل داد (آنگونه که امیر مبارزالدین آلمظفر میداد)، زیرا کسی که توی روی او بایستد، قتلش واجب است. خلاصه میتوان موضوع را پیش خود اینطور حل کرد که:
هر کسی سرنوشتی دارد و با تقدیر الهی نباید جنگید؛ بنابراین فقیر، فقیر خلق شده است و غنی، غنی. قوی و ضعیف هر دو به حکمت آسمانی چنین شدهاند... اما در آن سوی دیوار بهندرت میتوان کسی را یافت؛ زیرا در آنجا باید جوهر و جان دین به اجرا درآید و آن مستلزم محرومکردن خود از لذائذ و مشتهیات است و گذشت میخواهد؛ بنابراین ما در تاریخ خود با این فاصله میان اصل و فرع روبرو بودهایم و حاصلش آن بوده است که فرع بماند و اصل برود. اگر ایران به دو دسته استکبار و استضعاف تقسیم شده است، چه تعجبی دارد؟ زیرا چنین تعبیر کرده بودند که میتوان «مستکبر» بود بیآن که به حکم ظاهر، هیچ عمل خلافی صورت گرفته باشد...
✔️در تمام این دوران، علمای ایران، صاحبفکران و به اصطلاح «طبقه فاضله» کشور بر دو دستهاند:
آنان که جانب حکام را میگیرند، جانب باد موافق و خود را در خدمت آن میگذارند، مانند احمد حسن میمندی، نظامالملک و همه دیوانیهای از این دست و نیز بسیاری از علما که با سکوت و یا همراهی خود در واقع چرخ حکومت را در چرخش میگذارند و عدهای از صاحب قلمان و غیره… در مقابل، اقلیتی از علمای دین (کسانی چون پسر سمّاک و بوالحسن بولانی، قاضی بُست که وصف آن ها را بیهقی در کتاب خود آورده است)، تک و توکی از شاعران و صاحبقلمان، و عده زیادی از عارفان، راه دیگری را در پیش میگیرند که راه خلاف قدرت است. شکایت و افشاگری اینان که بیانکننده فکر معترض و وجدان عمومی مردم میتواند محسوب شود، ناظر به سه منبع اقتدار است: دستگاه حاکمه خودکامه، عالم بیعمل دنیادار، عوام.
✔️شیوع ریا چون در زمان، استمرار پیدا کرد، عادت میشود و جزء جداییناپذیر سیاست زندگی میگردد. مردم صلاح خود را در آن میبینند که با روی بیرونی خود زندگی کنند، و این نیز امری عادی میشود که حکام، زعمای قوم و پیشوایان عقیدتی، «چون به خلوت میروند آن کار دیگر کنند». نتیجه آن است که روال کارها بر ظاهر جریان یابد و نسبت به باطن همیشه شک موجود باشد؛ ولی چشم به هم گذارده شود. گناه درواقع آن عملی شناخته میشود که مردم از آن مطلع گردند؛ اگر بتواند در خفا بماند، دیگر گناه نیست؛ و هنر زندگی کردن آن میشود که هر کسی بیاموزد که چگونه ضعف های خود را بپوشاند و باطن خود را پنهان نگاه دارد که از قدیم گفتهاند: «دزدِ نگرفته پادشاه است»! بدینگونه زندگی میتواند به صورت یک صحنه تئاتر درآید که در آن هر کسی هم خودش هست و هم ایفاکننده نقشی که باید خود را به آن بنمایاند.