وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

زن جوان، قربانی ازدواج اجباری با مرد هوسران

سر سفره عقد با تمام نفرتی که از میثم داشتم جواب بله گفتم. من هیچ شناختی نسبت به میثم نداشتم و تنها می دانستم که یک بار قبلا ازدواج کرده است و تجربه یک شکست در زندگی خود را دارد. متاسفانه پدرم تنها به صرف آشنایی با پدر میثم که فردی معتمد و قابل احترام است به این وصلت راضی شد و مرا هم به زور پای سفره عقد نشاند. ولی ازهمان لحظه ای که توی اتاق عقد متوجه شدم او چشم چرانی می کند قلبم گرفت و تخم بدبینی در دلم جوانه زد.

ما زندگی مشترک خود را در کمتر از ۵ ماه آغاز کردیم و ۴ سال از عمرمان مثل ابر و باد خیلی سریع گذشت. در این مدت من بارها و بارها از شوهرم مواردی دیدم که برایم عذاب آور بود اما چون مادرم بیماری قلبی دارد، نمی توانستم چیزی بگویم و همچنین به احترام دختر کوچکم، خون دل خوردم و صدایم درنیامد.

زن جوان آهی کشید و افزود: تا به حال چندین مرتبه، مچ او را هنگامی که با تلفن همراهش در حال صحبت با دختری جوان بود گرفته ام و از شوهرم خواهش کردم که دست از این کارهایش بردارد اما فایده ای نداشت و چند ماه قبل نیز خودش اعتراف کرد که با زنی معتاد ازدواج موقت کرده است.

میثم از روز اول کار درست و حسابی نداشت و با خودروی سواری که پدرش برای او خریده بود مثلا مسافرکشی می کرد تا خرج زندگی مان را در بیاورد ولی این مرد هوسران با ارابه شیطانی اش به دنبال نیات پلید خود رفت و آلوده گناه شد.

متاسفانه در این مدت، پدر بیچاره ام که پیرمردی بازنشسته می باشد هزینه های زندگی مان را تامین کرده است و پدر شوهرم نیز هر وقت با من و خانواده ام روبه رو می شود با احساس شرمندگی از کارهای پسرش، فقط عذرخواهی می کند.

زن جوان ادامه داد: امروز حدود ساعت ۱۰ صبح بود که میثم از بیرون آمد و در حالی که خیلی عصبی به نظر می رسید، گفت: ماشینم خراب شده است، برو و از پدرت ۲۰۰ هزار تومان قرض بگیر و ظهر هم خانه پدرت بمان تا به دنبالت بیایم. من فوری آماده شدم و بچه ام را بغل کردم تا به خانه پدرم بروم اما توی حیاط متوجه صدایی از داخل انباری شدم. جلو رفتم و در انبار را باز کردم. با تعجب زن جوانی را دیدم که داخل انباری پنهان شده است. او که خیلی ترسیده بود گفت: مرا ببخش، شوهرت مقصر است. با سروصدایی که راه انداختم آن زن غریبه فرار کرد. میثم نیز که آبرویش را در خطر می دید مرا به باد کتک گرفت و جلوی همسایه ها تهمت های ناروایی زد تا دهانم را ببندد.

زن جوان در پایان گفت: متاسفانه به دلیل سهل گیری پدر و مادرم در زمان ازدواجم پا به این زندگی نکبت بار بی روح گذاشتم ولی پس از گذشت ۲ سال متوجه شدم که همسر اول میثم به دلیل مسائل غیراخلاقی این مرد هوسران از او طلاق گرفته است.

از خانواده ها خواهش می کنم قبل از ازدواج فرزندانشان تحقیقات درست و حسابی انجام بدهند.