وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

زخم عشق

ال پیش در یک روز گرم تابستانی در جنوب فلوریدا، پسر کوچکی با عجله لبا­س­هایش را درآورد و خنده­ کنان داخل دریاچه شیرجه زد. مادرش از پنجره نگاهش می­ کرد و از شادی کودکش لذّت می برد.

مادر ناگهان تمساحی را دید که به سوی فرزندش شنا می ­کند. مادر وحشت ­زده به طرف دریاچه دوید و با فریاد پسرش را صدا زد. پسر سرش را برگرداند ولی دیگر دیر شده بود. تمساح با یک چرخش پاهای کودک را گرفت تا زیر آب بکشد.

مادر از راه رسید و از روی اسکله بازوی پسرش را گرفت. تمساح پسر را با قدرت می­ کشید ولی عشق مادر به کودکش آنقدر زیاد بود که نمی­ گذاشت او بچه را رها کند. کشاورزی که در حال عبور از آن حوالی بود، صدای فریادهای مادر را شنید. به طرف آنها دوید و با چنگک محکم بر سر تمساح زد و او را کشت.

پسر را سریع به بیمارستان رساندند .دو ماه گذشت تا پسر بهبودی نسبی بیابد. پاهایش با آرواره های تمساح سوراخ سوراخ شده بود و روی بازوهایش جای زخم ناخن­ های مادرش مانده بود. خبرنگاری که با کودک مصاحبه می­کرد از او خواست تا جای زخم­هایش را به او نشان دهد.

پسر شلوارش را کنار زد و با ناراحتی زخم­هایش را نشان داد، سپس با غرور بازوهایش را نشان داد و گفت: این زخم­ها را دوست دارم، اینها خراشهای عشق مادرم هستند.