وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

جذابیت انسانی

جذابیت انسانی


دختر دانش ­آموزی صورتی زشت داشت. دندان­هایی نامتناسب با گونه­ هایش، موهای کم­ پشت و رنگ چهره ­ای تیره. روز اولی که به مدرسه جدیدی آمد هیچ دختری حاضر نبود کنار او بنشیند. نقطه مقابل او دختر زیبارو و پولداری بود که مورد توجه همه قرار داشت. او در همان روز اول مقابل تازه وارد ایستاد و از او پرسید: می دونی زشت­ترین دختر این کلاسی؟

یک دفعه کلاس از خنده ترکید. بعضی­ ها هم اغراق آمیزتر می­ خندیدند. اما تازه وارد با نگاهی مملو از مهربانی و عشق در جوابش جمله­ ای گفت که موجب شد در همان روز اول، احترام ویژه ­ای در میان همه و از جمله من پیدا کند: اما بر عکس من، تو بسیار زیبا و جذاب هستی. او با همین یک جمله نشان داد که قابل اطمینان­ ترین فردی است که می ­توان به او اعتماد کرد و لذا کار به جایی رسید که برای اردوی آخر هفته همه می ­خواستند با او هم­ گروه باشند.

او برای هر کسی نام مناسبی انتخاب کرده بود. به یکی می ­گفت چشم عسلی و به یکی ابرو کمانی و… به یکی از دبیران لقب خوش ­اخلاق ­ترین معلم دنیا و به مستخدم مدرسه هم محبوب­ ترین یاور دانش ­آموزان را داده بود.

آری ویژگی برجسته او در تعریف و تمجیدهایش از دیگران بود که واقعاً به حرف­هایش ایمان داشت و دقیقاً به جنبه­ های مثبت فرد اشاره می ­کرد. مثلاً به من می ­گفت بزرگترین نویسنده دنیا و به خواهرم می­ گفت بهترین آشپز دنیا. و حق هم داشت، آشپزی خواهرم حرف نداشت و من از این تعجب کرده بودم که او توی هفته اول چگونه این را فهمیده بود.

سالها بعد وقتی او به عنوان شهردار شهر کوچک ما انتخاب شده بود به دیدنش رفتم و بدون توجه به صورت ظاهری­ اش احساس کردم شدیداً به او علاقه ­مندم. پنج سال پیش وقتی برای خواستگاری­ اش رفتم، دلیل علاقه ­ام را جذابیت سحرآمیزش می­ دانستم و او با همان سادگی و وقار همیشگی اش گفت: برای دیدن جذابیت یک چیز، باید قبل از آن جذاب بود!

در حال حاضر من از او یک دختر سه ساله دارم. دخترم بسیار زیباست و همه از زیبایی صورتش در حیرتند. روزی مادرم از همسرم سؤال کرد که راز زیبایی دخترمان در چیست؟

همسرم جواب داد: من زیبایی چهره دخترم را مدیون خانواده پدری او هستم. و مادرم روز بعد نیمی از دارایی خانواده را به ما بخشید.