وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

تقدس

تقدس


روزی روزگاری در سرزمینی دوردست ، دو برادر زندگی می‌کردند . این دو برادر ، با وجود اینکه انسان‌های خوبی بودند ، ولی عادت بسیار زشتی داشتند که از اموال مردم ، دزدی می‌کردند و این کار را آنقدر ادامه دادند تا اینکه یک روز که داشتند گوسفندان یکی از کشاورزان محلی را می‌دزدیدند ، توسط آن کشاورز دستگیر شدند.

مردم محل ، تصمیم گرفتند برای اینکه همه مردم این دو برادر را بشناسند و بدانند که دزدی کرده‌اند ، بر روی پیشانی آنان داغ بزنند تا این علامت ، همیشه با آنان باشد . یکی از برادر‌ان از داغی که به پیشانی‌اش زده بودند ، چنان شرمسار شد که فرار کرد و از آن دیار رفت ، ولی برادر دیگر ، تصمیم گرفت بماند و بکوشد تا با کمک به دیگر روستائیان ، خلافش را جبران کند .

روستائیان در ابتدا به او بدبین بودند و رغبتی نداشتند سروکارشان به او بیفتد ، ولی او مصمم بود خطایش را جبران کند. هر وقت کسی بیمار می‌شد ، به نزدش می‌رفت و سعی می‌کرد با خوراندن سوپ ، پرستاری و نوزاش کردن ، از بیمار مراقبت کند یا اینکه وقتی برای کسی کاری پیش می‌آمد ، جوان حاضر می‌شد تا کمک کند و برایش فرقی نمی‌کرد که آن فرد ، فقیر است یا دارا و در ازاء این کارها ، هیچ وقت مزدی دریافت نمی‌کرد.

سال‌ها بعد ، مسافری به آن روستا آمد ، در غذاخوری ، پیرمرد عجیبی را دید که داغی بر پیشانی دارد و در آن نزدیکی نشسته بود. مرد غریبه متوجه شد که هر کدام از روستائیان که از کنار پیرمرد رد می‌شود ، به او اظهار احترام و محبت می‌کند.

مرد غریبه سخت کنجکاو شد از صاحب غذاخوری پرسید : داغ عجیب بر روی پیشانی آن پیرمرد چه مفهومی دارد ؟

صاحب غذاخوری گفت : نمی‌دانم ، این داغ سال‌هاست که بر پیشانی او زده شده ، ولی گمان می‌کنم ، علامت "تقدس است.