ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | 4 | |||
5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 | 11 |
12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 | 18 |
19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 | 25 |
26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
در نگارشهاى تاریخى موجود، سه مشکل عمده مطرح مىباشد:
1 ـ ارزش علمى منابع گزارش دهنده رویدادها.
2 ـ اختلاف فاحش منابع در نحوه گزارش یک رویداد.
3 ـ امکان تحریف و غرض ورزى در گزارش یک رویداد تاریخى.
هم عصر نبودن یک تاریخ نگار با رویدادهاى گزارش شده، مستند نبودن گزارش و بىدقتى و محیط نبودن مورّخ به آنچه گزارش مىدهد، درصد اعتماد به گزارشهاى او را پایین مىآورد. با توجه به جدى بودن تحریف در گزارش رویدادهاى تاریخى و دست کارى اسناد تاریخى نمىتوانیم براى هر رویداد گزارش شده، دست به تحلیل و تفسیر بزنیم، مگر اینکه مرحله تحقیق و تفحّص و بررسى به طور کامل انجام گیرد واز صحّت ثبت وقایع مطمئن گردیم. در صورتى که گمان داشتن به بخشى از حقیقت نیز مىتواند یک مفسّر را به انحراف بکشاند و او را از فهم و تفسیر صحیح واقعیتها دور نگه دارد.
بدین ترتیب با زیر سؤال رفتن تاریخ نقلى و عدم امکان تحقیق در رویدادهاى گزارش شده، باید از هر گونه تفسیر و تحلیل تاریخى خوددارى کرد. به همین خاطر بحثهاى استقرایى مستند به تاریخ نقلى در باب فلسفه تاریخ نیز مفید نخواهد بود.
در قرآن کریم از واژه تاریخ استفاده نشده است، ولى سورههاى بسیار طولانى، چون: اعراف، هود، یوسف، نمل، قصص، طه و محمد به سرگذشت امتها، شخصیتها و نهضتها اختصاص داده شده است.
سنّتهاى الهى جارى در جوامع بشرى در جاى جاى سورههاى قرآنى مطرح گشته و مورد بهره بردارى قرار گرفته است. همچنین تحلیلهاى تاریخى براى حوادث و جریانهاى گوناگون عرضه شده است و تاریخ بشریت و آفرینش انسان و کلیه جریانات مربوط به انسان مورد بررسى قرار داده شده است.
قرآن کریم تابلویى بسیار تابناک و گویا از عصر صدر اسلام براى مطالعه کنندگان و پژوهشگران ترسیم نموده است.
آینده بشریت را در این جهان به طور دقیق عرضه نموده و انسان را رویاروى گذشته و آیندهاش قرار داده است. در نگارش جریانها و پدیدههاى تاریخى نهایت دقت و ظرافت را به کار گرفته، و از تکرار و تأکید و تغییر واژهها نگارشهاى گوناگون و بسیار ظریف به مخاطبان خود ارایه داده است.
کلیدها و واژه هایى که یک پژوهشگر را دنبال خود مىکشاند تا به مطالب تاریخى قرآن دسترسى پیدا کند از قرار ذیل مىباشند:
1 ـ کلیه افعال که با صیغه ماضى به کار برده شده است، نشانگر حوادث سپرى شده و رویدادهاى گذشته مىباشد که در سرتاسر قرآن کریم به چشم مىخورد.
2 ـ کلیه اقوام و ملتهاى گذشته و نامهاى اشخاص یاگروههاى موجود قبل از نزول قرآن کریم، در حوزه تاریخ قرآنى قابل مطالعه و بررسى مىباشد.
3 ـ کلیه آیاتى که در صدر اسلام و در عصر نزول قرآن از حوادث و رویدادهاى آن عصر تابلویى ترسیم نموده باشد در حال حاضر به عنوان یک منبع تاریخى قابل اعتماد قرار مىگیرند.
بنابراین؛ در قرآن کریم آیات بسیار زیادى به تاریخ اختصاص داده شده است.
واژههایى که به طور ویژه مفهوم تاریخ را در بردارند و مورد توجه قرار گرفتهاند، گوناگون و حایز اهمیت بوده و باید مورد مطالعه جدّى قرار گیرند.
از باب نمونه به واژه هایى که در آیات ذیل آمده است، نظر خواننده را جلب مىنمایم:
«و إن من اُمّة الّاخلافیها نذیر»(5)
و امّتى نیست مگر آنکه در میان آنان هشدار دهندهاى بوده است.
«تلک اُمّة قد خَلَتْ لها ما کسبتْ»(6)
آن امتى است که در گذشته است و براى اوست آنچه را که انجام داده است.
«و ما محمدّ الّارسولٌ قد خلت من قبله الرسل»(7)
و محمد نیست جز پیامبرى که پیامبرانى پیش از او بودهاند.
«ما المسیح ابن مریم الّارسول قد خلتْ من قبله الرسل»(8)
مسیح پسر مریم، نیست جز پیامبرى که پیش از او هم پیامبرانى بوده اند.
«کذلک أرسلناک فى اُمّةٍ قَد خلتْ من قبلها اُمم»(9)
بدینسان تو را به میان اُمتى فرستادیم که پیش از آنها امتهایى رفته بودند.
«و حقّ علیهم القولُ فى اُمم قد خلت من قبلهم من الجنّ و الانس»(10)
حکم عذاب در حق ایشان تحقق یافت در میان امت هایى از جن و انس که پیش از ایشان بوده اند.
«أتعداننى أن أُخرج و قد خلت القرون من قبلى»(11)
آیا به من وعده مىدهید که از گور بیرون آورده خواهم شد و حال آنکه نسلهاى بسیارى پیش از من بوده اند و زنده نشده اند؟!
«و اذکر أخا عادٍ اذ أنذر قومه بالأحقاف و قد خلت النذر من بین یدیه و من خلفه»(12)
و از برادر عادیان (هود) یاد کن که قومش را در احقاف هشدار داد و پیشاپیش وى و پس از وى هشدار دهندگانى به میان آمده بودند.
«قد خلتْ من قبلهم المثلات»(13)
حال آنکه پیش از آنها عقوبتهاى الهى برقرار بوده است.
«سنّت الله التى قد خلتْ فى عباده»(14)
این سنّت الهى است که در میان بندگانش جارى بوده است.
«لایؤمنون به وقد خلتْ سنة الأولین»(15)
به آن ایمان نمىآورند در حالیکه سنت پیشینیان نیز چنین گذشته است.
«سنّة الله التى قد خلتْ من قبلُ و لن تجد لسنّة اللّه تبدیلا»(16)
این سنت الهى است که پیش از این نیز جارى بوده است و هرگز در سنت الهى تغییر و تبدیلى نخواهى یافت.
«أم حسبتم أن تدخلوا الجنّة و لمّا یأتکم مثل الذین خَلوا من قبلکم»(17)
آیا گمان کردهاید به بهشت مىروید حال آنکه نظیر آنچه بر سر پیشینیان شما آمده بر سر شما نیامده است؟
«فهل ینتظرون الّا مثل أیّام الذین خَلوا من قبلهم»(18)
پس آیا انتظارى جز مانند روزگار کسانى که پیش از آنان گذشتهاند مىکشند؟
«و لقد أنْزلنا الیکم آیاتٍ مبیّنات و مثلاً من الذین خَلَوا من قبلکم»(19)
و به راستى براى شما آیاتى روشنگر نازل کردیم و مثلى از کسانیکه پیش از شما آمدند و رفتند.
«سُنّة الله فى الذین خَلَوا من قبل»(20)
این سنت الهى است که در حق پیشینیان معمول بوده است.
در این آیات واژه خلا و مشتقات آن به کار برده شده و به جز صیغه فعل ماضى واژههاى قبل، اولین نیز آمده است که در قلمرو؛ أمّتها، أقوام، شخصیتها، افراد، ایّام، مثلها، عبرتها و سنّتها بکار رفته است و گویا به تمام عناصر و حوادث تشکیل دهنده تاریخ و گذشته انسان توجه شده است.
«تلک القرى نقصّ علیک من أنبائها»(21)
آن شهرهایى هستند که از اخبارش (و رویدادهایش) بر تو مىخوانیم (و بازگو مىکنیم).
«کذلک نقصّ علیک من انباء ما قد سبق»(22)
بدینسان بر تو از اخبار و (رویدادهاى) آنچه گذشته است مىخوانیم.
«و کلاًّ نقصّ علیک من أنباء الرسل ما نثبّت به فؤادک»(23)
و یکایک از اخبار پیامران بر تو مىخوانیم،همانچه به آن دل تو را استوار مىداریم.
«ذلک من أنباء القرى نقصّه علیک منها قائم و حصید»(24)
و آن است از اخبار آن شهرها که بر تو مىخوانیم، که برخى از آنها هنوز پا برجا ماندهاند و برخى بر باد رفتهاند.
«ما کنت تعلمها انت و لاقومک من قبل هذا»(25)
و پیش از این نه تو و نه قوم تو آنرا نمىدانستند.
«تلک من أنباء الغیب نوحیها إلیک»(26)
آن از اخبار غیب است که بر تو وحى مىکنیم.
«نحن نقصّ علیک نبأ هم بالحق»(27)
ما داستانشان را براستى و درستى ـ بر اساس حق ـ بر تو مىخوانیم.
«و اتل علیهم نبأ ابنىْ آدم بالحق»(28)
و بر آنان داستان دو فرزند آدم را به راستى و درستى بخوان.
«و اتلُ علیهم نبأ الذى آتیناه آیاتنا فانسلخ منها»(29)
و بر آنان بخوان خبر (و داستان) کسى که به او آیات خود را بخشیده بودیم سپس از آن آیات فاصله گرفته و درآمد.
«و لقد جاءک من نبأ المرسلین»(30)
تحقیقا از داستان پیام رسانان (فرستاده شدگان خدا) به سوى تو گزارش هایى آمده است.
«ألم یأتهم نبأ الذین من قبلهم قوم نوح و عاد و ثمود»(31)
آیا داستان گذشتگانى پیش از آنان «یعنى قوم نوح و عاد وثمود» براى آنان نیامده است و از آن آگاه نگشتهاند؟
«ألم یأتکم نبأ الذین من قبلکم قوم نوح و عاد و ثمود»(32)
مگر داستان (و خبر) آنانکه پیش از شما بودهاند: «قوم نوح و عاد و ثمود» به شما نرسیده است؟
«و اتل علیهم نبأ ابراهیم.»(33)
و بر آنان بخوان و تلاوت کن، خبر و داستان ابراهیم را.
«نتلوا علیک من نبأ موسى و فرعون بالحق لقومٍ یؤمنون»(34)
بر تو مىخوانیم از داستان موسى و فرعون ـ به راستى و درستى ـ براى کسانى که ایمان مىآورند.
«ألم یأتکم نبأ الذین کفروا من قبل فذاقوا و بال امرهم»(35)
مگر براى شما نیامده است، خبر و داستان کسانى که پیش از شما کفر ورزیدند و عاقبت کارشان را چشیدند؟
واژه (نبأ) به تنهایى گزارش یک رویداد و مفهوم یک خبر را مىرساند، که در صورت ارتباط با گذشته مىتواند گویاى یک بحث تاریخى باشد و در قلمروهاى گوناگون به کار برده شده است. مانند: (أنباء القرى)، (أنباء الرسل)، (أنباء الغیب)، (نبأ المرسلین)، (نبأ الذین من قبل) و (نبأ الذین کفروا) که هر کدام گویاى یک جریان تاریخى یا یک رویداد محدود یا گسترده مىباشد. اقوام، تمدنها، پیامبران، افراد، اصناف و گروهها و حاکمان و فرمانروایان در این آیات مطرح مى باشند.
«نحن نقصّ علیک أحسن القصص بما أوحینا الیک هذا القرآن»(36)
ما بر تو بهترین قصهها (و داستانها) را مىخوانیم و گزارش مىدهیم با فرستادن همین قرآن.
«و کُلّا نقصّ علیک من انباء الرسل ما نثبّت به فؤادک»(37)
و یکایک از اخبار و داستانهاى پیامبران را بر تو مىخوانیم همانچه به آن دل تو را استوار مىداریم.
«نحن نقصّ علیک نبأهم بالحقّ»(38)
ما داستان آنان را بر تو مىخوانیم با راستى و درستى.
«فلنقصّنَّ علیهم بعلمٍ و ما کنّا غائبین»(39)
ما بر آنان از روى علم و آگاهى فرو خوانیم و ما غافل از احوال آنان نبودهایم.
«کذلک نقصّ علیک من أنباء ما قدسبق»(40)
بدین سان بر تو از اخبار آنچه گذشته است مىخوانیم.
«و رسلاً قد قصصنا هم علیک من قبل و رسلاً لم نقصصهم علیک»(41)
و پیامبرانى که پیشتر داستان آنان را بر تو خواندهایم و پیامبرانى که داستان آنان را نخواندهایم.
«فاقصص القصص لعلّهم یتفکّرون»(42)
پس بر ایشان این داستان را بخوان باشد که اندیشه کنند.
«لقد کان فى قصصهم عبرة لأولىالالباب ما کان حدیثا یفترى ولکن تصدیق الذى بین یدیه و تفصیل کل شىء و هدى و رحمة لقوم یؤمنون»(43)
به راستى که در بیان داستان ایشان مایه عبرتى است براى خردمندان و این قرآن ـ و داستانهایى که در او آمده است ـ سخنى بر ساخته نیست بلکه همخوان با کتابى است که پیشاپیش آن است و روشنگر همه چیز و رهنمود و رحمتى براى اهل ایمان است.
«و لقد أهلکنا القرون من قبلکم لمّا ظلموا»(44)
و به راستى اقوام پیش از شما را آنگاه که ستم پیشه کردند نابود کردیم.
«و کم أهلکنا من القرون من بعد نوح»(45)
و چه بسیار اقوامى را که پس از نوح هلاک کردیم.
«و لقد آتینا موسى الکتاب من بعد ما أهلکنا القرون الأولى»(46)
و به راستى پس از آنکه نسلهاى نخستین را نابود کردیم به موسى کتاب آسمانى را دادیم.
«ألم یرواکم أهلکنا من قبلهم من قرن مکّناهم فى الارض»(47)
آیا ندیدند که پیش از آنان چه بسیار اقوامى که به آنان در روى زمین امکان و اقتدارى داده بودیم که به شما نداده بودیم، نابود کردیم؟!
«ثمّ أنشأنا من بعدهم قرنا آخرین»(48)
پس از هلاک قوم نوح باز قوم دیگرى ایجاد کردیم.
«ولقد أهلکنا ما حولکم من القرى»(49)
و راستى چه بسیار شهرهایى که پیرامونتان بود نابود کردیم.
«و تلک القرى أهلکناهم لمّا ظلموا و جعلنا لمهلکهم موعدا»(50)
و آن شهرها را چون اهلش ستم ورزیدند هلاک کردیم و براى نابودیشان زمانى و وعدهاى مقرر داشتیم.
«و ما کان ربّک لیهلک القرى بظلم و اهلها مصلحون»(51)
و پروردگار تو در حالى که اهلش اهل صلح باشند (یا اصلاحگر باشند) ستمگرانه نابود نمىکند.
«و جعلنا بینهم و بین القرى التى بارکنا فیها قرى ظاهرة و قدّرنا فیها السیر»(52)
در بین آنان آبادى هایى که به آنها برکت بخشیده بودیم آبادىهاى بهم پیوسته قرار داده بودیم.
«ذلک من أنباء القرى نقصّه علیک منها قائم و حصید»(53)
اخبار آن شهرهاست که بر تو مىخوانیم برخى از آنها هنوز بر جاى مانده و برخى بر باد رفتهاند.
«و کأین من قریة هى أشدّ قوةٍ من قریتک التى اخرجتک اهلکنا هم فلاناصرلهم»(54)
و چه بسیار شهرها که از شهر تو که تو را آواره کردند ـ نیرومندتر بودند، نابودشان کردیم و یاورى نداشتند.
«و کأین من قریة عتت عن أمر ربّها و رسله»(55)
و چه بسا شهرهایى که مردمانش از فرمان پروردگار و پیامبران او سرپیچیدند.
«وما أهلکنا من قریةٍ إلّا لها منذرون»(56)
و اهل هیچ شهرى را نابود نکردیم مگر آنکه هشدار دهندگانى داشتند.
«و کم من قریةٍ أهلکناها»(57)
و چه بسیار شهرهایى که آنها را هلاک و نابود کردیم.
«فمن جاءه موعظة من ربّه فانتهى فله ما سلف»(58)
کسى که پند پروردگارش به او رسیده و دست بردارد گذشتهاش را ایرادى نیست.
«عفاالله عمّا سلف»(59)
خداوند از گذشته ها گذشته است.
«قل للذین کفروا إن ینتهوا یغفرلهم ما قد سلف»(60)
به کافران بگو اگر دست از کفر خود بردارند گذشتههایشان آمرزیده مىشود.
«فجعلنا هم سلفا و مثلاً للآخرین»(61)
و آنان را پیشینه و مایه عبرت واپسیان گرداندیم.
«نزّل علیک الکتاب بالحق مصّدقا لما بین یدیه»(62)
این کتاب را هم خوان با کتب آسمانى پیشین به درستى بر تو نازل کرد.
«و قفّینا على آثار هم بعیسى ابن مریم مصدّقا لما بین یدیه و آتیناه الانجیل فیه هدى و نور و مصّدقا لما بین یدیه»(63)
و به دنبال ایشان عیسى فرزند مریم را فرستادیم که گواهى دهنده بر حقانیت تورات بود که پیشاپیش او بود. و به او انجیل را دادیم که در آن رهنمود و نورى هست و همخوان با تورات است که پیشاپیش آن نازل شده است.
«و هذا کتاب انزلناه مبارک مصّدق الذى بین یدیه»(64)
و این کتابى است مبارک که فرو فرستاده ایم همخوان با کتابى است که پیشاپیش آن است.
«إنّى رسول الله الیکم مصدّقا لما بین یدىّ من التوریة»(65)
من پیامبر خداوند به سوى شما هستم و تصدیق کننده توراتى که پیشاروى من است.
«أیّام اللّه» به روزهاى تاریخى و سرنوشت ساز که در بردارنده حادثهاى مهم براى برخى جوامع بشرى بوده گفته مىشود. و بهره بردارى از این یادآورى نعمتهاى الهى در طول تاریخ بوده است. نمونه آن را در وظایف الهى تعیین شده براى حضرت موسى علیهالسلام مىبینیم:
«و لقد ارسلنا موسى بآیاتنا أن اَخرج قومک من الظلمات الى النور و ذکّرهم بأیّام اللّه إن فى ذلک لآیات لکلّ صبّار شکور.»(66)
بدرستى که موسى را بوسیله آیات و نشانههاى خود مأموریت دادیم که قوم خود را از تاریکىها به سوى نور بیرونآور و آنان را به روزهاى خدایى یادآورى کن، تحقیقا در آن یادآورى براى هر انسان بسیار صبر کننده بر بلاها و سپاسگزار آیاتى فراوان وجود دارد.
«آیات الله» نیز با توجه به ذیل آیه فوق مىتواند شامل کلیه آیات الهى که در حوزه تاریخ جوامع بشرى مطرح بوده و نشانه اى از نشانه هاى توحید و قدرت و علم خدا را تشکیل مىدهد، باشد. آیات قرآن کریم در مواردى نیز شامل افعال الهى ویژه جوامع بشرى است و نمى تواند ناظر به جریانات تاریخى آن جوامع باشد.(67)