ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
باران
مردی زیر باران از دهکده کوچکی می گذشت. خانه ای دید که داشت می سوخت و مردی را دید که وسط شعله ها در اتاق نشیمن نشسته بود.
مسافر فریاد زد: هی، خانه ات آتش گرفته است!
مرد جواب داد: می دانم.
مسافر گفت: پس چرا بیرون نمی آیی؟
مرد گفت: آخر بیرون باران می آید، مادرم همیشه می گفت اگر زیر باران بروی سینه پهلو می کنی.
زائوچی در مورد این داستان می گوید: خردمند کسی است که وقتی مجبور شود بتواند موقعیتش را ترک کند.