وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

امیریم یا اسیر؟

مورچه‏اى بر صفحه کاغذى مى‏رفت.

از نقش‏ها و خط هایى که بر آن بود، حیرت کرد. آیا این نقش‏ها را، کاغذ خود آفریده است یا از جایى دیگر است؟ در این اندیشه بود که ناگاه قلمى بر کاغذ فرود آمد و نقشى دیگر گذاشت.

مور دانست که این خط و خال از قلم است، نه از کاغذ.

نزد مورچگان دیگر رفت و گفت: مرا حقیقت آشکار شد.
گفتند: کدام حقیقت؟
گفت : بر من کشف شد که کاغذ از خود، نقشى ندارد و هر چه هست از گردش قلم است. ما چون سر به زیر داریم، فقط صفحه مى‏بینیم؛ اگر سر برداریم و به بالا بنگریم، قلمى روان خواهیم دید که مى‏چرخد و نقش و نگار مى‏آفریند.

در میان مورچگان، یکى خندید.
سبب را پرسیدند.
گفت: این کشف بزرگ را من نیز کرده بودم؛ لیک پس از عمرى گشت و گذار بر روى صفحات، دانستم که آن قلم نیز، اسیر دستى است که او را مى‏چرخاند و به هر سوى مى‏گرداند. انصاف بده که کشف من، عظیم‏تر و شگفت‏تر است.

همگان اقرار دادند به بزرگى کشف وى.
او را بزرگ خود شمردند و سلطان عارفان و رئیس فیلسوفان خواندند. چه، تاکنون مى‏پنداشتند که نقش از کاغذ است و اکنون دریافتند که آفریدگار نقش‏ها، نه کاغذ و نه قلم است؛ بلکه آن دو خود اسیر دیگرى‏اند.

این بار، مورى دیگر گریست .
موران، سبب گریه‏اش را پرسیدند .
گفت: عمرى بر ما گذشت تا دانستیم نقش را قلم مى‏زند، نه کاغذ. اکنون بر ما معلوم شد که قلم نیز اسیر است، نه امیر . ندانم که آیا آن امیرى که قلم را مى‏گرداند، به واقع امیر است، یا او نیز اسیر امیر دیگرى است و این اسیران، کى به امیرى مى‏رسند که او را امیر نیست؟

منبع : ثانیه