وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

عشق

عشق


یک روز آموزگار از دانش­ آموزانی که در کلاس بودند پرسید آیا می ­توانید راهی غیر تکراری برای ابراز عشق بیان کنید؟

برخی از دانش ­آموزان گفتند: با بخشیدن عشقشان را معنا می­ کنند. برخی دادن گل و هدیه و حرف های دلنشین را راه بیان عشق عنوان کردند. شماری دیگر هم گفتند با هم بودن در تحمل رنجها و لذت بردن از خوشبختی را راه بیان عشق می­ دانند.

در آن بین، پسری برخاست و پیش از این که شیوه دلخواه خود را برای ابراز عشق بیان کند، داستان کوتاهی تعریف کرد: یک روز زن و شوهر جوانی که هر دو زیست شناس بودند طبق معمول برای تحقیق به جنگل رفتند.

آنان وقتی به بالای تپّه رسیدند درجا میخکوب شدند. یک قلاده ببر بزرگ جلوی زن و شوهر ایستاده و به آنان خیره شده بود. شوهر تفنگ شکاری به همراه نداشت و دیگر راهی برای فرار نبود. رنگ صورت زن و شوهر پریده بود و در مقابل ببر، جرات کوچکترین حرکتی نداشتند.

ببر آرام به طرف آنان حرکت کرد. همان لحظه مرد زیست شناس فریادزنان فرار کرد و همسرش را تنها گذاشت. بلافاصله ببر به سمت شوهر دوید و چند دقیقه بعد ضجه­ های مرد جوان به گوش زن رسید. ببر رفت و زن زنده ماند.

داستان به اینجا که رسید دانش ­آموزان شروع کردند به محکوم کردن آن مرد. راوی اما پرسید: آیا می دانید آن مرد در لحظه­ های آخر زندگی ­اش چه فریاد می­زد؟

بچه­ ها حدس زدند: حتما از همسرش معذرت خواسته که او را تنها گذاشته است.

راوی جواب داد: نه، آخرین حرف مرد این بود که عزیزم تو بهترین مونسم بودی، از پسرمان خوب مواظبت کن و به او بگو پدرت همیشه عاشقت بود.

قطره­ های بلورین اشک، صورت راوی را خیس کرده بود که ادامه داد: همه زیست شناسان می ­دانند ببر فقط به کسی حمله می ­کند که حرکتی انجام می ­دهد و یا فرار می ­کند. پدر من در آن لحظه وحشتناک، با فدا کردن جانش پیش­ مرگ مادرم شد و او را نجات داد. این صادقانه­ ترین و بی ­ریاترین­ راه پدرم برای بیان عشق خود به مادرم و من بود.


نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد