ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
با نگاهی اجمالی به قرآن کریم، درمییابیم که به نظر قرآن، انسان موجودی مختار است. اصولاً آمدن پیامبران و نزول کتابهای آسمانی، بیآنکه انسان مختار باشد، کاری بیهوده است. بنابراین، همین امر دلالت دارد بر اینکه خدا و پیامبران، آدمی را مختار میدانند.
آیاتی که در زمینة ابتلا و آزمایش انسان وارد شده است، دلالت بر همین امر دارند:
إِنَّا خَلَقْنَا الإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِیهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِیعًا بَصِیرًا؛(2)و (3)«ما انسان را از نطفة آمیختهای آفریدیم و او را میآزماییم. (بدین جهت) او را شنوا و بینا قرار دادیم».
إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأَرْضِ زِینَةً لَّهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلاً؛(4)«ما آنچه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم، تا آنها را بیازماییم که کدامشان بهتر عمل میکنند».
1. مرتضی مطهری، مجموعه آثار، ج 1، ص 41؛ ج 2، ص 287 و محمدتقی مصباح یزدی، خودشناسی برای خودسازی، ص 20.
2. ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 20، ص 209.
3. دهر (76)، 2.
4. کهف (18)، 7.
همچنین است آیات وعد و وعید. از اوصافی که خدا به پیامبران داده، «مبشّر» و «منذر» است:
کَانَ النَّاسُ أُمَّةً وَاحِدَةً فَبَعَثَ اللّهُ النَّبِیِّینَ مُبَشِّرِینَ وَمُنذِرِینَ؛(1)و (2)«مردم یک دسته بودند، خداوند پیامبران را مبعوث کرد تا مردم را بشارت و بیم دهند».
تبشیر این است که پیامبران به بشر، برای انجام دادن کارهای خوب وعدههای نیکو بدهند و انذار آن است که او را از عواقب کارهای بد بهراسانند؛ چه از عواقب دنیوی و چه اخروی. گاهی قرآن، حتی به جای آنکه بگوید پیامبر فرستادیم، میفرماید: «نذیر» گسیل داشتیم:
وَإِن مِّنْ أُمَّةٍ إِلاَّ خلاَ فِیهَا نَذِیرٌ؛(3)«هیچ اُمتی نیست مگر آنکه در آن انذارکنندهای است».
یا در قیامت به مؤمنان میفرماید:
أَلَمْ یَأْتِکُمْ نَذِیرٌ؛(4)«آیا انذارکنندهای بر شما نیامد».
همة این امور از وعد و وعید و بشارت و انذار، تنها در مورد موجود مختار معنا دارد.
دستة دیگر از آیات بیانگر اختیار انسان، آیات عهد و میثاق خدا با عموم یا دستههای خاصی از انسانها است:(5)
أَلَمْ أَعْهَدْ إِلَیْکُمْ یَا بَنِی آدَمَ أَن لا تَعْبُدُوا الشَّیْطَانَ إِنَّهُ لَکُمْ عَدُوٌّ مُّبِینٌ * وَأَن
1. محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 2، ص 115.
2. بقره (2)، 213.
3. فاطر (35)، 24.
4. ملک (67)، 8.
5. ر.ک: محمدتقی مصباح یزدی، معارف قرآن 1 (خداشناسی)، ص 37 و عبدالله جوادی آملی، تفسیر موضوعی قرآن کریم، ج 12، ص 119.
اعْبُدُونِی هَذَا صِرَاطٌ مُّسْتَقِیمٌ؛(1)و (2)«آیا با شما عهد نکردم ای فرزندان آدم که شیطان را نپرستید که او برای شما دشمن آشکاری است؟ و اینکه مرا بپرستید که راه مستقیم این است».
اگر انسان مجبور باشد و از خود اختیاری نداشته باشد، عهد خدا با وی، کار لغوی است.
وَإِذْ أَخَذْنَا مِیثَاقَ بَنِی إِسْرَائِیلَ لاَ تَعْبُدُونَ إِلاَّ اللّهَ...؛(3)«(به یاد آور) زمانی را که از بنیاسرائیل پیمان گرفتیم که جز خداوند یگانه را پرستش نکنید...».
وَإِذْ أَخَذْنَا مِنَ النَّبِیِّینَ مِیثَاقَهُمْ وَمِنکَ وَمِن نُّوحٍ...؛(4)«و به یاد آور آن هنگام را که از پیامبران و از تو و از نوح... پیمان گرفتم».
این دو مورد، «میثاقِ خاص» است. همة این آیات، اعم از میثاق عام یا خاص، نشانة اختیار انسان است.(5)
علاوه بر دلیلهای نقلی و عقلی، آدمی با علم حضوری نیز درمییابد که مختار است. تردیدپذیر نیست که در بسیاری از موارد، انسان وقتی بر سر دوراهی قرار میگیرد، بدون اینکه جبری در کار باشد، با اختیار خود یکی از دو راه را انتخاب میکند.
واژة اختیار، در عرف ما و نیز در مباحث نظری، به چند صورت و در چند مورد به کار میرود:
1. در مقابل اضطرار: مثلاً در فقه میگوییم اگر کسی از روی اختیار بخواهد
1. ر.ک: محمدحسین طباطبایی، المیزان، ج 17، ص 106.
2. یس (36)، 60، 61.
3. بقره (2)، 83.
4. احزاب (33)، 7.
5. مرتضی مطهری، انسان و سرنوشت، ص 9.
گوشت مردار بخورد جایز نیست؛ اما از روی اضطرار اشکال ندارد؛ یعنی اگر نخورد جانش به خطر میافتد یا ضرری بسیار شدید به او روی خواهد آورد:
إِنَّمَا حَرَّمَ عَلَیْکُمُ الْمَیْتَةَ وَ... فَمَنِ اضْطُرَّ غَیْرَ بَاغٍ وَلاَ عَادٍ فَلا إِثْمَ عَلَیْهِ؛(1)«خداوند، فقط (گوشت) مردار، خون، گوشت خوک و... را بر شما حرام کرده است؛ پس اگر کسی مضطر شود، در صورتی که ستمگر و متجاوز نباشد، گناهی بر او نیست».
2. در مقابل اکراه: این مورد، بیشتر در امور حقوقی کاربرد دارد. مثلاً میگوییم: یکی از شرایط بیع آن است که اکراه در کار نباشد و معامله با اختیار انجام شود. اکراه آن است که شخص، تهدید به ضرر شود و به سبب تهدیدِ شخص دیگر، کار را انجام دهد و اگر تهدید در کار نبود، آن را انجام نمیداد و اختیار نمیکرد.
فرق اضطرار و اکراه این است که در اضطرار، تهدیدِ غیرْ در کار نیست و شخص بر اثر شرایط خاص و استثنایی، خود ناگزیر است کاری را انجام دهد.
3. اختیار به معنای قصد و گزینش: در فلسفه، فاعلِ فعل را به اقسامی تقسیم کردهاند که یکی از آن اقسام، «فاعلِ بالقصد» نام دارد و او کسی است که راههای مختلف و متعددی پیش روی دارد، همه را میسنجد و یکی را انتخاب میکند. این قصد و گزینش، گاهی اراده و اختیار نامیده میشود و به فاعلهایی اختصاص دارد که میبایست کار خودشان را قبلاً تصور کرده باشند و نسبت به آن شوقی پیدا کنند و آنگاه تصمیم به اجرای آن بگیرند؛ هرچند این گزینش به دنبال تهدید غیر یا در شرایط استثنایی اتخاذ شود.
4. اختیار در مقابل جبر: گاهی اختیار در معنایی وسیع به کار میرود و آن این است که کاری از فاعل، تنها از روی میل و رغبت خودش صادر شود بیآنکه از سوی عامل دیگری تحت فشار قرار گیرد. این معنا، از معانی دیگر اختیار و حتی از «فاعل
1. بقره (2)، 173.
بالقصد» عامتر است؛ زیرا در اینجا شرطی در بین نیست که فاعل کارهای گوناگون را تصور کند و پس از یک مقایسة ذهنی شوقی برای اختیار یک عمل به وجود آید و تأکد پیدا کند و به دنبال آن تصمیم بگیرد و عزم و اراده بر انجام کاری کند؛ خواه این عزم و اراده، کیف نفسانی یا فعل نفسانی باشد. تنها شرط این است که کار از روی رضایت و رغبت فاعل انجام شود. اختیار در این معنا در مورد خدا و فرشتگان و سایر مجردات نیز صادق است؛ با اینکه دربارة آنها و قدر متیقّن در مورد خدا، تصور و تصدیق و... مطرح نیست، ولی عالیترین مراتب اختیار، همچنان از آنِ آنهاست. اگر در فاعلهای ارادی گاهی عوامل مُضادّی نیز در نفس وجود دارد یا از خارج زیر فشار واقع میشود، در فاعل بالرّضا و بالتجلّی،(1) چنین چیزی مورد ندارد. در برابر قدرت الاهی، قدرتی وجود ندارد تا او را زیر فشار گذارد. در مورد مجردات تام نیز چنین است. مجردات تام این ویژگی را دارند که تحت تأثیر عامل خارجی واقع نمیشوند. مثلاً اگر ملائکه را مجرد دانستیم، تسبیح و تقدیس آنها اختیاری است. خود آنها تسبیح و تقدیس را میخواهند و دوست دارند. اما در مورد آنها اختیار به معنای قصد مسبوق به تصور و سنجش، صادق نیست؛ زیرا ذهنی ندارند و مقایسهای نمیکنند و شوقی در آنان برانگیخته نمیشود و اساساً هیچ گونه تغییری در ذاتشان رخ نمیدهد، ولی مختار نیز هستند. پس میبینیم که معنای اختیار با مفهوم اراده، از نظر مصداق ممکن است فرق کند. البته اگر اراده به همان معنای قصد و عزم باشد، هر فاعلی که از روی قصد کار میکند، مختار است؛ ولی چنین نیست که هر فاعل مختاری به این معنا قاصد باشد.(2)