خانه عناوین مطالب تماس با من
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

درباره من

بـه نـام خداوند بخشنده و مـهربان هــرگونه بــرداشت یا رونوشت از نوشته های شخصی سایت ممـــــنوع می باشد. گریزانم از این مردم که با من همدم و یکرنگ هستند ولی در باطن از فرط حقارت به دامانم دو سد پیرانه بستند از این مردم که تا شعرم شنیدند به رویم چون گلی خوشبو شکفتند ولی آن دم که در خلوت نشستند مرا دیوانه ای بدنام گفتند..! "به قلم فروغ فرخزاد" سر آن ندارد امشب که برآید آفتابی چه خیال‌ها گذر کرد و گذر نکرد خوابی دیر ماندی ای صبح که جان من برآمد بزه کردی و نکردند مؤذنان ثوابی "به قلم ســعدی" اندک اندک جمع مستان می‌رسند اندک اندک می پرستان می‌رسند اندک اندک زین جهان هست و نیست نیستان رفتند و هستان می‌رسند "به قــــلم مـولانــا" دل از من برد و روی از من نهان کرد خدا را با که این بازی توان کرد شب تنهاییم در قصد جان بود خیالش لطف‌های بی‌کران کرد "به قلم حــافـظ" تا کی غمِ آن خورم که دارم یا نه وین عمر به خوشدلی گذارم یا نه پر کن قدح باده، که معلومم نیست کاین دم که فرو برم بر آرم یا نه "به قــلم خــیام" تا کی به تمنای وصال تو یگانه اشکم شود از هر مژه چون سیل روانه خواهد به سر آید، شب هجران تو یانه ای تیر غمت را دل عشاق نشانه "به قلم شیخ بهایی" ای گل تازه که بویی ز وفا نیست ترا خبر از سرزنش خار جفا نیست ترا ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست ترا با اسیر غم خود رحم چرا نیست ترا "به قلم وحشی بافقی" باز آ باز آ هر آنچه هستی باز آ گر کافر و گبر و بت‌پرستی باز آ این درگه ما درگه نومیدی نیست صد بار اگر توبه شکستی باز آ "به قلم ابوسعید ابوالخیر" ز دست رفت مرا بی تو روزگار دریغ چه یک دریغ که هر دم هزاربار دریغ به هرچه درنگرم بی تو صد هزار افسوس به هر نفس که زنم بی تو صد هزار دریغ "به قلم عطار" جانا به غریبستان چندین بنماند کس باز آی که در غربت قدر تو نداند کس صد نامه فرستادم یک نامهٔ تو نامد گویی خبر عاشق هرگز نرساند کس "به قلم انوری" دلبرا، در دل سخت تو وفا نیست چرا؟ کافران را دل نرمست و ترا نیست چرا؟ هر که قتلی بکند کشته بهایی بدهد تو مرا کشتی و امید بها نیست چرا؟ "به قلم اوحدی مراغه ای" سه درد آمو بجانم هر سه یکبار غریبی و اسیری و غم یار غریبی و اسیری چاره دیره غم یار و غم یار و غم یار "به قلم باباطاهر" ای داده غمت بباد جانم چو شمع تا کی ز غمت اشک فشانم چون شمع؟ گر می‌کشی‌ام بکش که خود را همگی من با تو نهاده، در میانم چون شمع "به قلم سلمان ساوجی" ای کرده دلم سوختهٔ درد جدایی از محنت تو نیست مرا روی رهایی من بی‌تو همی هیچ ندانم که کجایم ای از بر من دور ندانم که کجایی "به قلم سنایی" ای آنکه طلب کار خدایی به خود آ از خود بطلب کز تو خدا نیست جدا اول به خود آ چون به خود آیی به خدا اقرار بیاری به خدایی خدا "به قلم شاه نعمت الله ولی" در زیر فلک نالهٔ ما بی اثر است بی دردان را ز درد ما کی خبر است؟ از تنگی جا، ذوق اسیری دارم کز حلقهٔ دام، کلبه ام تنگ تر است "به قلم حزینی لاهیجی" مردم از درد و نمی آیی به بالینم هنوز مرگ خود می‌بینم و رویت نمی بینم هنوز بر لب آمد جان و رفتند آشنایان از سرم شمع را نازم که می گرید به بالینم هنوز "به قلم رهی معیری" ای برده غمت شادی صد ساله ز دل هرگز نرود داغ تو چون لاله ز دل روزی که به دل داغ تو با خاک برم لاله ز گلم برآید و ناله ز دل "به قلم جامی" هرگز مباد آنکه بهشت آرزو کنم خود را به هیچ ، بهر چه بی آبرو کنم چندین هزار جان گرا میشود به باد گر من حدیث طرّه او مو به موکنم "به قلم عبدالقادر گیلانی" ای دوست غم تو سربه سر سوخت مرا چون شمع به بزم درد افروخت مرا من گریه و سوز دل نمی‌دانستم استاد تغافل تو آموخت مرا "به قلم خاقانی" با عشق تو در جهان غم نان که خورد؟ با درد تو اندیشه درمان که خورد؟ شاید پسرا که نانوایی نکنی چانها که برآمد از غمت نان که خورد؟ "به قلم ظهیر فاریابی" ادامه...

دسته‌ها

  • رمان رکسانا قسمت 7 بخش اول 1
  • رمان رکسانا قسمت 7 بخش دوم 1
  • رمان رکسانا قسمت 8 بخش اول 1
  • رمان رکسانا قسمت 8 بخش دوم 1
  • رمان رکسانا قسمت 8 بخش سوم 1
  • رمان رکسانا قسمت 8 بخش چهارم 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 1 1
  • رمان رکسانا قسمت 9 بخش اول 1
  • رمان رکسانا قسمت 9 بخش دوم 1
  • رمان رکسانا قسمت 10 1
  • رمان رکسانا قسمت 11 1
  • رمان رکسانا قسمت 12 1
  • رمان رکسانا قسمت 14 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 5 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 6 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 7 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 8 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 9 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 10 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 11 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 12 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 13 1
  • رمان مسافر مهتاب قسمت 11 1
  • رمان مسافر مهتاب قسمت 12 1
  • رمان مسافر مهتاب قسمت 14 1
  • رمان مسافر مهتاب قسمت 15 1
  • رمان مسافر مهتاب قسمت 16 1
  • رمان مسافر مهتاب قسمت 17 1
  • رمان مسافر مهتاب قسمت 18 1
  • رمان مسافر مهتاب قسمت 19 1
  • رمان مسافر مهتاب قسمت 20 1
  • رمان یک شنبه ی غم انگیز1 1
  • رمان یک شنبه ی غم انگیز2 1
  • رمان یک شنبه ی غم انگیز4 1
  • رمان یک شنبه ی غم انگیز5 1
  • رمان یک شنبه ی غم انگیز6 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 1 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 2 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 3 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 4 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 5 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 6 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 7 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 8 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 9 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 10 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 11 1
  • ورود عشق ممنوع قسمت 12 1
  • رمان دختری در مه 1 1
  • رمان دختری در مه 2 1
  • رمان دختری در مه 3 1
  • رمان دختری در مه 4 1
  • رمان دختری در مه 5 1
  • رمان دختری در مه 6 1
  • رمان دختری در مه 7 1
  • رمان دختری در مه8 1
  • رمان:شیدا قسمت:3 و4 1
  • رمان شیدا7 و8 1
  • رمان ارمغان باران1 1
  • رمان ارمغان باران2 1
  • رمان ارمغان باران3 1
  • رمان ارمغان باران4 1
  • رمان ارمغان باران5 1
  • رمان ارمغان باران6 1
  • رمان لعیای عشق1 1
  • رمان لعیای عشق2 1
  • رمان لعیای عشق3 1
  • رمان لعیای عشق4 1
  • رمان لعیای عشق5 1
  • بعد از آن روز قسمت1 1
  • بعد از آن روز قسمت2 1
  • بعد از آن روز قسمت3 1
  • بعد از آن روز قسمت4 1
  • بعد از آن روز قسمت5 1
  • بعد از آن روز قسمت6 1
  • رمان فریاد1 1
  • رمان فریاد2 1
  • رمان فریاد3 1
  • رمان فریاد4 1
  • اهمیت مراسم ازدواج 1
  • تزیین اطاق عروس و داماد 1
  • دعا و شعرخوانی در عروسی‌ها 1
  • ولیمه ازدواج 1
  • انتقال وبلاگها به دیتالایف انجین نسخه 2.1.1b 1
  • عدالت تکوینی و عدالت تشریعی 1
  • رمان زیر پوست شهر1 1
  • رمان زیر پوست شهر2 1
  • رمان زیر پوست شهر3 1
  • رمان زیر پوست شهر4 1
  • رمان زیر پوست شهر5 1
  • رمان بسیار زیبای سفر زندگی فصل اول 1
  • رمان بسیار زیبای سفر زندگی فصل دوم 1
  • رمان بسیار زیبای سفر زندگی فصل سوم 1
  • رمان بسیار زیبای سفر زندگی فصل پنجم 1
  • رمان بسیار زیبای سفر زندگی فصل چهارم 1
  • رمان بسیار زیبای سفر زندگی فصل هفتم 1
  • رمان بسیار زیبای سفر زندگی فصل هشتم 1
  • رمان بسیار زیبای سفر زندگی فصل نهم 1
  • رمان بسیار زیبای گمشده در غبار فصل اول 1
  • رمان بسیار زیبای گمشده در غبار فصل دوم 1
  • رمان بسیار زیبای گمشده در غبار فصل سوم 1
  • رمان بسیار زیبای گمشده در غبار فصل پنجم 1
  • رمان بسیار زیبای گمشده در غبار فصل چهارم 1
  • رمان بسیار زیبای گمشده در غبار فصل ششم 1
  • رمان بسیار زیبای گمشده در غبار فصل هفتم 1
  • رمان اشک های خفته قسمت 1 1
  • رمان اشک های خفته قسمت 2 1
  • رمان اشک های خفته قسمت 3 1
  • رمان اشک های خفته قسمت 4 1
  • رمان کاش یک زن نبودم قسمت 14 1
  • زندگی غیر ممکن قسمت1 1
  • زندگی غیر ممکن قسمت2 1
  • زندگی غیر ممکن قسمت3 1
  • زندگی غیر ممکن قسمت4 1
  • زندگی غیر ممکن قسمت5 1
  • رمان دنیای این روزای من 1 1
  • رمان دنیای این روزای من 2 1
  • رمان دنیای این روزای من 3 1
  • رمان دنیای این روزای من 4 1
  • رمان دنیای این روزای من 5 1
  • رمان پرنیان سرد1 1
  • رمان پرنیان سرد2 1
  • رمان پرنیان سرد3 1
  • رمان پرنیان سرد4 1
  • رمان درد و احساس فصل 1 1
  • رمان درد و احساس فصل 2 1
  • رمان درد و احساس فصل 3 1
  • رمان درد و احساس فصل 4 1
  • رمان قلب های بی اراده1 1
  • رمان قلب های بی اراده2 1
  • رمان قلب های بی اراده3 1
  • رمان قلب های بی اراده4 1
  • یک بار دیگر تولد قسمت1 1
  • یک بار دیگر تولد قسمت2 1
  • یک بار دیگر تولد قسمت3 1
  • یک بار دیگر تولد قسمت4 1
  • یک بار دیگر تولد قسمت5 1
  • معلومات قرآنی 2
  • رمان دالان بهشت1 1
  • رمان دالان بهشت2 1
  • رمان دالان بهشت3 1
  • رمان دالان بهشت4 2
  • رمان دالان بهشت5 1
  • رمان دالان بهشت6 1
  • رمان دالان بهشت7 1
  • رمان دالان بهشت8 1
  • رمان دالان بهشت9 1
  • رمان خان/پارت 1 1
  • رمان خان/پارت 2 1
  • رمان خان/پارت 3 1
  • رمان خان/پارت 5 1
  • رمان خان/پارت 6 1
  • رمان خان/پارت 7 1
  • معنویت 17
  • رمان آراز3 1
  • رمان آراز1 1
  • رمان آراز2 1
  • رمان با عشق شدنیه 2 1
  • رمان با عشق شدنیه 3 1
  • پیا مک های قرآنی 10
  • رمان میراث1 1
  • رمان میراث2 1
  • رمان میراث3 1
  • رمان میراث4 1
  • رمان میراث5 1
  • تو فقط عشق منی قسمت1 1
  • تو فقط عشق منی قسمت2 1
  • تو فقط عشق منی قسمت3 1
  • تو فقط عشق منی قسمت4 1
  • تو فقط عشق منی قسمت5 1
  • رمان آوای بی قراری1 1
  • رمان آوای بی قراری2 1
  • رمان آوای بی قراری3 1
  • رمان آوای بی قراری4 1
  • رمان آوای بی قراری5 2
  • رمان آوای بی قراری6 1
  • رمان آوای بی قراری7 1
  • رمان آوای بی قراری8 1

نوشته ها

روزای بارونی رمان من ی پسرم تبسم رمان آرشیدا رمان مسابقه عاشقم کن جدال پر تمنا ریما زیرک رمان کلت طلایی تائیس رمان بسیار زیبای گمشده در غبار ف محکومه شب پر گناه من و بارون نسل سومی‌ها از دفاع مقدس می‌پرسن نگرانی امامان معصوم (علیه السلام رمان عملیات مشترک بلندی های بادگیر داستان کوتاه جملاتی مذهبی که برای بیو تلگرام درحسرت آغوش تو - اول رمان شوهر غیرتی من/پارت چهلو شش پست15 پریچهر پست 5 چی شد که اینطوری شد عشق خوناشام پست ۷ عشق خون اشام پست چهار عشق خون اشام پست سوم ﺍﯾﻦ ﻫﻢ ﻣﯿﮕﺬﺭﺩ داستان جوانی که اسیر دام شیطان ش رمان خالکوبی23 الهه ناز جلد دوم رمان راز های مگوی قلبم رمان زندگی تمنا 3 نجوا ی شیطان رمان رقص کلاه جادویی رمان ناتاشا رمان مسابقه ی عاشقم کن رمان آوای بی قراری5 پیامک های زیبای برگرفته از آیات پیا م های قرآنی دانلود بازی کمیاب Tekken 7 Mod T دانلود بازی کمیاب Tekken 7 PHILI معنای لغوی و اصطلاحی معنویت رابطه سلامت روان با معنویت و مذه راهکارهای کسب معنویت در زندگى مش دانلود بازی مورتال کمبت Mortal K آیاتی که بر فضایل قرآن دلالت دار رمان قلب های بی اراده1 رمان بسیار زیبای سفر زندگی فصل ه رمان زیر پوست شهر4 رمان ارمغان باران1 رمان شیدا 5 و6 1 و2 رمان شوهر غیرتی من/پارت سیو نه رمان رکسانا قسمت 11 دانستنی‌هایی جالب از قرآن کریم رمان شوهر غیرتی من /پارت سیو چها رمان شوهر غیرتی من/پارت سیو سه همگام با ولایت ارشمیدس در حمام عرفان در مقایس اصول و قواعد اخلا اخلاق عارفانه رمان پرنسس شرقی/پارت چهارده رمان پرنسس شرقی/پارت سیزده رمان پرنسس شرقی/پارت دوازده ساززدن برای خدا! رمان عشق عسلی (قسمت ششم) اخر فریب واقعیت هایی از کرامات حسینی توسکا رمان عشق پاییزی رمان رازهای مگوی قلبم زندگی تمنا رمان زندگی تمنا شرلوک هلمز و تاج الماس شیدا قسمت رمان طولانی ترین جنگ قرن بیستم عملیات های مهم رمان پرنسس شرقی/پارت پانزده بی رحمی به حیوان زمین خانه ما یکی از خصوصیات قلب بشر کاتب بدخط پری دریایی الهه ناز دروغ شیرین اگه گفتی من کیم پشت یک دیوار سنگی چشمان سرد جانی فرشته الهه ناز جلد دوم2 پشت ابر های سیاه عشق فلفلی امیرالمومنین علیه السلام، نخستین عشق دردناک عشق ارباب مقالات سئو وب سایت

جدیدترین یادداشت‌ها

همه
  • رابطه جنسی بعد از زایمان
  • [ بدون عنوان ]
  • قسمت چهارم | محکومه شب پر گناه
  • قسمت سوم | محکومه شب پر گناه
  • قسمت دوم | محکومه شب پر گناه
  • قسمت اول | محکومه شب پر گناه
  • افسونگر قسمت سوم
  • افسونگر قسمت دوم
  • افسونگر قسمت اول
  • آرزوی سیاه | قسمت سوم و آخر
  • آرزوی سیاه | قسمت دوم
  • آرزوی سیاه | قسمت اول
  • اسرار حسن عاقبت سوء
  • معنای عرفی حسن و سوءعاقبت
  • اسرار حسن عاقبت و سوء عاقبت
  • مقدمه ای بر بهینه سازی وب سایت در موتورهای جستجوگر
  • قسمت دوازده و آخر | وصیت نامه
  • قسمت یازدهم | وصیت نامه
  • قسمت نهم | وصیت نامه
  • قسمت هشتم | وصیت نامه
  • قسمت هفتم | وصیت نامه
  • قسمت ششم وصیت نامه
  • قسمت پنجم وصیت نامه
  • قسمت چهارم وصیت نامه
  • قسمت سوم وصیت نامه
  • قسمت دوم وصیت نامه
  • قسمت اول | وصیت نامه
  • قسمت 5 و آخر - عشق دردناک
  • قسمت 4 - عشق دردناک
  • قسمت سه - عشق دردناک
  • قسمت 2 - عشق دردناک
  • قسمت یک - عشق دردناک
  • شعر؛رجز خوانی در عرصه عشق
  • شعر در پرتو سایه ی عشق
  • شعر در مقام پدر شهداء
  • پیامک ویژه شهادت امام هادی(ع)
  • قسمت آخر و چهاردهم - عشق توت فرنگی نیست
  • عشق توت فرنگی نیست | سیزدهم
  • عشق توت فرنگی نیست | دوازدهم
  • عشق توت فرنگی نیست | یازدهم
  • عشق توت فرنگی نیست | دهم
  • عشق توت فرنگی نیست | نهم
  • عشق توت فرنگی نیست | هشتم
  • عشق توت فرنگی نیست | هفتم
  • عشق توت فرنگی نیست | ششم
  • عشق توت فرنگی نیست | پنجم
  • عشق توت فرنگی نیست | چهارم
  • عشق توت فرنگی نیست | سوم
  • عشق توت فرنگی نیست | دوم
  • عشق توت فرنگی نیست - اول

نویسندگان

بایگانی

  • اردیبهشت 1404 1
  • اسفند 1403 1
  • بهمن 1399 230
  • دی 1399 517
  • آذر 1399 1649

تقویم

اردیبهشت 1404
ش ی د س چ پ ج
1 2 3 4 5
6 7 8 9 10 11 12
13 14 15 16 17 18 19
20 21 22 23 24 25 26
27 28 29 30 31

جستجو


آمار : 1354879 بازدید Powered by Blogsky

گشت ارشاد | قسمت ششم و آخر

 نه نمیتونم دلم پیششه به مامان قول دادم تو برو اصرار فرزین فایده ای نداشت و شایسته پیش حاجی موند سرشو به دیوار تکیه داد و به حرفای فرزین فکر کرد و خیلی دوست داشت بدونه امیر چی کار کرده که اونو انقدر تغییر داده و به رها فکر کرد و اینکه امیر اونو از کجا میشناسه با هزار جور فکر مزاحم همون جا روی صندلی خوابش برد

  


امیر حاج خانم و شکوفه رو رسوند خونه و یه ذره خوردنی گرفت و به سمت بیمارستان برگشت

نگاهش به شایسته افتاد که همون جا روی صندلی خوابش برده بود اروم کنارش نشست و موهاشو که بیرون ریخته بود توی شال ش داد


شایسته اروم از خواب بیدار شد و گفت:وای امیر چرا برگشتی ؟دیشب که پای دیگ حلیم بودی از صبحم که داری یه سره میدوئی خسته شدی اقایی


امیر نتونست از لحن پر محبت شایسته به راحتی بگذره بوسه ای به دستش زد و گفت:قربون دل مهربونت برم من عزیزم نمیتونستم تنها بزارمت خانومی

شایسته سرشو رو شونه های امیر گذاشت و گفت:برای حاجی نگرانم کاش زودتر خوب بشه

امیر:براش دعا کن عزیزم من میدونم که خوب میشه

الانم پاشو برو خونه خانومی من میمونم

شایسته:نه قول دادم تا صبح که مامان میاد پیشش بمونم تو برو بگیر بخواب داغون میشی ها

امیر سرشو به دیوار تکیه داد و گفت :نمیتونم تنهات بزارم

تا صبح همون جا کنار هم موندند و صبح زود محبوبه خانم اومد و امیر و شایسته هم برای اینکه به سمت خونه برن از جاشون بلند شدند

شایسته از پشت پنجره سی سی یو حاجی رو سیر نگاه کرد

و زیر هم زمزمه کرد :حاج بابا زود خوب شو

و رو به مادرش گفت:عزیزم من عصر میام


محبوبه:نه مادر امشب میخوام خودم پیشش بمونم

شایسته:لج نکن عزیزم میدونی که شب بیدار موندن برات خوب نیست بعدشم باید بری پیش شکوفه تا تنها نباشه خودت که میدونی چقدر حالش خرابه


محبوبه سری تکون داد و حرفی نزد

شایسته مادرش رو بوسید و همراه امیر به سمت ماشین رفتند

شایسته:امیر حسین منو ببر پیش رها خودت برو خونه

امیر دوباره دلهره و اضطراب گرفت دلش نمیخواست رابطه ی خوبی که با شایسته داشت دوباره از هم بپاشه

امیر تو سکوت رانندگی کرد با وجود خستگی فوق العاده و دو شب نخوابیدنش بازم از استرس خواب به چشماش راهی پیدا نمیکرد

جلوی در بیمارستان نگه داشت و گفت:طبقه ی سوم اتاق 305

شایسته هم که حالش بهتر از امیر نبود با دلهره نگاهی بهش انداخت و گفت:تو نمیای ؟

امیر با همون جذبه ی قبلی جواب داد:حرفاتون زنونه س و بهتر من نباشم

شایسته با دستی که میلرزید در ماشین رو باز کرد و به سمت در ورودی رفت

سوار اسانسور شد و طبقه ی 3 پیاده شد


هر چقدر به شماره ی اتاق نزدیک تر میشد طپش قلبش بیشتر میشد نفسش بالا نمیومد احساس تنگی نفس میکرد

نرسیده به اتاق دستشو به دیوار گرفت تا یه ذره حالش بهتر بشه

نمیدونست رها چی میخواد بهش بگه ولی الان از همه چی مهم تر براش این بود که 


بدونه اونو و امیر حسین از کجا همدیگرو میشناسن

در اتاق رو باز کرد و نگاهی به رها کرد

روی تختش نشسته بود و نگاه خیره ش روی پنجره رو به روش بود

شایسته:سلام

رها روشو برگردون و نگاهی به شایسته انداخت و جوابش رو زیر لب داد

به امیر قول داده بود خودش اتفاق هایی که افتاده رو برای شایسته بگه

شایسته:امیر حسین گفت که کارم داری؟اره؟

رها:اره میخوام برات قصه تعریف کنم بیا بشین

شایسته اب دهنشو به سختی قورت داد و توی دلش دعا کرد که حرف بدی نشنوه

رها:یه دختری بود که خیلی فقیر بود مثل توی غصه ها و تو دلش منتظر بود که شاهزاده ی سوار بر اسب سفید بیاد و اونو از اون زندگی نکبتی خلاص کنه

ولی وقتی دید که هر روز داره بزرگتر منیشه و از شاهزاده هم خبری نیست تصمیم گرفت خودش بره دنبالش بگرده

ولی وقتی وارد دنیای بزرگ ادم پولدار ها شد به یه شاهزاده قانع نشد و دلش میخواست انتقام نداریشو از همشون بگیره

ولی ادم فقیر انگار سرنوشتش لجن گرفته شده پدرش اونو به طلبکارش فروخت و خودشو و مادرش و خواهرش فرار کردند

اون موند و ادم هایی که حتی از نفسشون تعفن بلند میشد

درست بود که خیلی خودشو تو ادم پولدار ها گم کرده بود ولی پاکی و نجابتش هنوز دست نخورده بود

ولی اون لاشخور ها حتی به پاکیش هم رحم نکردند و اونو مثل یه گرگ درنده از بین بردند

حالا اون مونده بود با تنی که احساس کثافت میکرد و روحی که بوی تعفن میداد

اره حالا یاد گرفته بود که چه جوری باید با باطن کثیف ولی ظاهر عالی جلوی همه بره

حالا که اب از سرش گذشته بود چه یک وجب چه ده وجب

تا بالاخره خدا یه فرشته سر راهش قرار داد اون فرشته بهش امنیت داد یه خونه گرم و نرم داد

ولی نه دختر قصه ی ما حریص تر از این حرفا شده بود تصمیم گرفته بود انتقام بگیره از هرچی که اسمش مرده

یه روز با یه ادم لجن تر از خودش در حال گند زدن به روحش بود که اون فرشته سر رسید

اره داغون شد تاوان کمک هاش نامردی و خیانت بود

دختر دوباره تنها شد و هرروز بیشتر تو کثافت فرو میرفت تا یه روز یه دختری پیدا شد 


مثل خودش بی پروا و جسور و دنبال ازادی بی حد و حصر

اوایل و تا قبل از غیب شدن چند ماهش فقط دلش میخواست اونو بیاره تو راه کثیف خودش تا به همه ی دنیا ثابت کنه میشه ادم خانواده هم داشته باشه ولی راه کج بره

تا وقتی که اون دوباره پیداش شد و دختر ما فهمید بله اون فرشته ی مهربون حالا نصیب اون و زندگیش شده بود

اصلا چرا اون باید یه چنین زندگی میداشت حق اون این همه خوشبختی نبود


اون جا بود که حسادت زبونه کشید و فکر انتقام افتاد

اون روز توی عکس های عروسی مرد شیطان صفتی رو دید که چند وقت بود که بهش کلید کرده بود

چی بهتر از این با اون یارو روی هم ریخت تصمیم گرفت سود دو جانبه کنه

مرتیکه هرزه انقدر بهش اعتماد پیدا کرده بود که حتی اونو تا محل کارش هم میبرد در 


نتیجه دختر شروع به جمع کردن مدارک هم علیه طرف و هم بهم زدن زندگی دوستش کرد

تا اون روز که اومد و هرچی داشت روی دایره ریخت و دوستشو از بین برد اعتمادشو به فرشته تخریب کرد


و بعد با خیال راحت رفت توی خونه ش نشست و یه ذره از مدارکی که علیه اون مرد جمع کرده بود رو کرد

فکر میکرد خیلی زرنگ و قویه و میتونه از پس اون روح شیطانی بربیاد

ولی نشد اون شیطان صفت اون تن و روحی که اغشته به کثافت بود رو به لجن زار تبدیل کرد

دختر حالا به اخر خط رسیده بود میخواست تموم کنه این نفس کشیدن های بیهوده رو ولی اون فرشته بازم نزاشت

نجاتش داد و گفت:حالا وقتشه یه ذره انسان باشه و اعتماد تخریب شده رو درست کنه و اون شیطان صفت رو رسوا


حالا من رها عظیمی کسی که فکر میکردی دوستته دشمنت بودم اره درست حدس زدی خاطر خواه شوهرت بودم


ولی نمیدونستم تو هرچی که بودی هنوز اول راه بودی و پاک سالم بودی و از فرصتی که خدا بهت داده بود استفاده کردی

حالا من قول میدم تقاص دل شکسته و زندگی داغون خواهرت رو از اون زالو صفت 


بگیرم مدارک زیادی علیه ش دارم که به خاک سیاه بنشوندش و در مورد امیر حسین

اون یکی از پاک ترین مرد هایی هست که تا به حال دیدم قدرشو بدون و از دستش نده چون ادم های کثیفی مثل من تو کمین زندگیت هستند

غصه تموم شد شایسته خانم نفیسی


شایسته با بی حالی نگاهش کرد حتی یه ذره هم فکر نمیکرد رها یه چنین ادمی باشه




بدون هیچ حرفی از جاش بلند شد و خواست که به سمت در بره




رها دستشو گرفت و زیر لب زمزمه کرد:میدونم کثیف تر از اونی هستم که بخشیده بشم ولی تو منو ببخش




شایسته بازم حرفی نزد و از اتاق بیرون رفت و رها رو با دنیای خودش تنها گذاشت




جلوی در اما امیر بی تاب اومدنش بود و دائما ساعتش رو نگاه میکرد




شایسته بی هیچ حرفی به سمت ماشین رفت و نشست و خیلی سرد به امیر گفت:برو بیمارستان




امیر حرفی نزد انگار میخواست بهش زمان بده تا با خودش کنار بیاد




جلوی در بیمارستان نگه داشت و خواست پیدا بشه که امیر هم پیدا شد




رو به امیر گفت:میخوام تنها باشم تو هم برو خونه بخواب




امیر بازم حرفی نزد و سر به زیر و شرمزده سوار ماشین شد و به سمت خونه رفت احساس تلخ شکست داشت




شایسته اما دلش برای این نگاه شرمزده کباب شده بود دلش میخواست بی وقفه و فارغ از غم دنیا تو نگاه امیر غرق بشه




به سمت نمازخونه رفت و وضو گرفت و نماز خوند برای ارامش دلش




از نظر اون امیر تقصیری نداشت از خودش و اعتماد بی جاش دلخور بود




تسبیحی که خانم جون بهش داد رو تو دستش گرفت و نگاهشو به اسمون دوخت




قطرات اشکش بی محابا میریختند




شایسته:خدایا میدونم بنده ی بدی بودم ولی تو انقدر بزرگ بودی که منو از لجن زار بیرون کشیدی




خدایا خودمم مقصر بودم فقط حاجی و بقیه تقصیر نداشتند




حالا هم حال حاجی رو بهتر کن و زندگی من و امیر حسین رو حفظ کن




سجده طولانی کرد و با دلی که حالا لبریز از ارامش بود به سمت سی سی یو رفت




مادرش رو اونجا ندید دلهره همه ی تنش رو برداشت و با عجله به سمت پرستاری رفت




شایسته: خانم پرستار بابای من چرا تو سی سی یو نیست ؟تو رو خدا راستشو بهم بگید حالش بد شده؟




پرستار لبخند مهربونی زد و گفت:نترس عزیزم به لطف خدا حالش بهتر بود بردنش بخش




شایسته با شادی خودشو به مادرش رسوند و کلی تو بغل مادرش اشک شوق ریخت




پیش پدرش رفت و دستاشو برای اولین بار بعد چند سال تو دست گرفت




حاجی بی رمق تکونی به پلک هاش داد و گفت:تویی شایسته خوبی بابا؟




شایسته فقط لبخندی مهمون نگاه پشیمون پدرش کرد




از جاش بلند شد و بعد خداحافظی به سمت خونه رفت امیر حسین نتونسته بود با خوابش بجنگه سردردش هم دیوانش کرده بود و قرصی خورده بود و خوابش برده بود




شایسته بوسه ای روی گونه ش زد و برای شام غذای مفصلی گذاشت




حمام رفت و دوش گرفت و لباس مرتب و تمیزی پوشید




ساعت حدود 9 شب بودکه امیر از خواب بلند شد بوی غذا تو خونه پیچیده بود




عطر شایسته رو حس کرده بود ولی به فکر خودش پوزخند زده بود




ولی با شنیدن صدای شایسته با عجله خودش رو به پذیرایی رسوند




شایسته:اهای اقای خوابالو بیدار شو دیگه




امیر از دیدنش غرق در شادی شد و پاورچین به سمت اتاقش رفت انگار میخواست شایسته بیاد و نازشو بخره و بیدارش کنه




شایسته به سمت اتاق اومد و برق رو روشن کرد دست به کمر رو به امیر گفت :بلند شو دیگه




امیر:بیا پیشم کارت دارم




شایسته خودشو به لبه ی تخت رسوند و گفت:جانم بگو




امیر اول نگاهش کرد بعد تو یه حرکت دستشو به سمت خودش کشید و شایسته توی بغلش پرت شد




شایسته:وا امیر چی کار میکنی؟پاشو بریم شاممون سرد میشه




امیر نگاه با مزه ای بهش کرد و گفت:خودت خوشمزه تری عزیزم و لباشو محکم روی لباش فشرد




تو چند ماه بعد با مدارک رها از جمله زمین خواریش .فساد اخلاقی . اختلاس ................ منصور رو توی زندون موندنی کرد




خود رها هم رفت بهزیستی و کنار بچه های بی سرپرست موند انگار زندگی سالم رو این بار انتخاب کرده بود




فرهاد هم با نرگس همون دختر دبیرستانی مجبور به ازدواج شدخود فرهاد راضی نبود ولی نرگس انقدر مهربون بود که با وجود اون اتفاق تو دل همه جا باز کرده بود مخصوصا با وجود عرشیا پسرش که عزیز دل همه ی اعضا خانواده شده بود




امیر و شایسته هم به دور از لجبازی و غرور های بی جاشون زندگی جدیدشون رو این بار با عشق و علاقه منطقی شون شروع کردند و حالا منتظر به دنیا اومدن امیر عباس عزیزشون هستند


گشت ارشاد | قسمت ششم و آخر
محمد جواد حسینی شنبه 25 بهمن 1399 ساعت 04:55 ب.ظ
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد