وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

قسمت پنج - تک عشق

  


 


کیارش_کیانا میای مثل قدیم بریم کوه؟

_بزار یه هفته دیگه کنکورمو بدم بعد

_باشه یه هفته تاخیر مشکلی نداره به شرطی که کنکورتو خوب بدی

_سعی میکنم

_زرنگی؟؟؟؟؟نشد دیگه

******** 

مدتی گذشت کنکورم هم خوب دادم با کیارش هر روز صمیمی تر و صمیمی تر میشدم حتی تصمیم گرفتم که کم کم بهبابام هم بگم

_کیارش 

_جان کیارش

_میخوام به بابام بگم

_خوبه

_اگه که ........

_هیس خانمی بابات راضی میشه

_کیارش می ترسم

_ترس نداره که زود باش تا پیش منی بزنگ

مجبوری شماره بابامو گرفتم

_جانم گلکم بچه بابا پول میخوای؟

_نه

_کلاس جدید میخوای بری؟

_نه

_چیز جدید میخوای بخری؟

_نه

_امتحانات بد دادی؟

_نه

_پس چی شده دخمل بابا زنگ زده بابا؟

_این قدر وضعم خراب شده که فقط برای این چیزا بزنگم؟

_اوهوم

_میخوام در مورد یه نفر باهات بحرفم 

_کی؟

_خب راستش من...کیا...کیارش رستم...کیارش رستمیو دیدم

_خب

_خب به جمالت

_چی بود زن گرفته بود؟

_نچ

_خب

_خب بابا من اونو دوس دارم

نفس راحتی کشیدم که فکر کنم بابامم فهمید

_خب

_خب به جمالت دیگه

_باشه هر وقت امدم ایران ترتیب یه خواستگاری میدیم

_واقعا؟؟؟؟؟؟؟؟؟

_اره

_مرسی بابایی خودم...بابای

_بای

کیارش_پس بریم دو تا حلقه خوشکل بخریم 

_باشه

جلو تر از کیارش رفتم که دستاشو دور شونه هام حلقه کرد و منم پخش شدم تو بغلش....یه دفعه خیلی داغ شدم چشمامو بستم ...لبام سوخت....چشمامو باز کردم اروم اروم دستاشو باز کرد و از کنارم رفت

_کیانا بیا دیگه

حلقه ی بسیار شیک و زیبایی خریدیم و هردو دستمان کردیم...

وقتی حلقه را دستم کردم چشماش برق زد..

_کیانا

_جانم

_من یه چیزی ازت میخوام 

_چی گلم؟

_میشه بغلم بخوای؟مثل یه خواهر و برادر

خودم هم همینو میخواستم تازه بهش اعتماد کامل داشتم

_به شرطی که شیطونی نکنی

_چشم خانمی

تصمیم گرفتیم همه تو باغ بمونیم 

کیارش_من خوابم میاد

ارمان_چی شده تو که تا دیشب تا 5 صبح بیدار بودی حتی نمیزاشتی ما هم بخوابیم

کیارش_دیگه دیگه خب امشب خسته ام 

میلاد_واقعا؟

کیارش_اره به جون تو

میلاد_از جون خودت مایه بزار

کیارش_اخه جون من و تو که نداره

شهاب_جون من و تو نداره پول من و تو نداره اما چیزای دیگه داره نه؟

کیارش_خب بستگی به چیزش داره دیگه خب کم چرت و پرت بگید من خوابم میاد 

کیارش رفت بالا چیزی نگذشت که بقیه هم بلند شدند و رفتند بخوابند منم رفتم اتاق کیارش کمی اضطراب داشتم اما خب به کیارش اعتماد داشتم

پیراهنشو دراورده بود و بدون پیراهن روی تخت دراز کشیده بود و دستشو هم روی سرش گذاشته بود چون تکانی نمی خورد فکر کردم خوابه لباسمو عوض کردم و ان طرف تخت دراز کشیدم و چشمامو بستم از همین جا هم بوی عطرش دیونم میکرد یه دفعه دستاش از پشت دورم حلقه شد منم مقاومتی نکردم و به چند ثانیه نگذشت که منو تو اغوشش کشید وشروع به بوسیدنم کرد منم ناخوداگاه همراهیش میکردم تمام صورتمو بوسید و به لابم رسید و بوسیه ای طولانی روی لبام گذاشت و بعدش رفت پایین تر و به گردن و سینم رسد اما یک دفعه دست از کار کشید و از تخت بلند شد کمی گذشت و بعد از اینکه حالش بهتر شد 

کیارش_کیانا نمیخوام عشقمو با هوس اشتباه بگیری پس تحمل میکنم 

دوباره روی تخت دراز کشید و منو تو اغوشش کشید و خوابیدیم..

 

 

از زبون ترنم

از وقتی کیانا و کیارش اشتی کردند یه بار سنگینی از دوشم برداشته شد خصوصا که باباش هم راضی شد اخر هم کیانا و کیارش که شده بودند دشمن و ما خیلی تو فکر اشنیشون بودیم از ما زودتر سر و سامان گرفتند الانم که دارن لاو میترکونن و لاس میزنن اما خدایی هر دو مناسب هم بودند 

لباسمو عوض کردم و نیم تنه ای قرمز با شلوارک قرمز پوشیدم و خودمو انداختم رو تخت گوشیمو بیرون اوردم و شروع کردم به رمان خوندن

صدای در اومد مطمئنم طرلان بیکار شده اومده سمت من

دوباره سرمو تو گوشی کردم

_روانی بیا تو

در باز شد و داخل شد نگاهش هم نکردم اخه جای حساس رمانه بود

این چرا کِرم ریزی نمیکنه ساکته؟؟؟؟

_چی شده سایلنتی؟

سرمو بلند کردم چـــــــــــــــــی؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟ارمان بود نه طرلان

_ارم...ارما...ارمان ....تو...اینجا....

ارمان_من در زدم خودت گفتی بیا تو 

_من فکر کردم طرلانه 

ارمان_هیس هیچی نگو میدونم عزیز

عزیز؟؟؟؟؟؟؟؟؟حالش خوبه؟؟؟؟؟؟

_چیزی شده؟

_اره

_چی؟

_چشمام باز شده

_خب یعنی چی؟

_فهمیدم یه خریت کردم

_برای همینم اومدی منو خر میکنی؟

_نه..میدونی خریتم چیه؟

_نه هنوز علم غیب پیدا نکردم 

_کاش پیدا میکردی

_خب تو گو

_باشه یک کلام بگم؟

_دِ بگو دیگه نصفه عمرم کردی

_هنوز نصفش مونده

_پرو

_من یه خریت کردم عاشق شدم کمکم کن بهش برسم

قلبم تیر کشید خدایا نــــــــــــه

_کی هست دختره؟؟من می شناسمش؟

هرکاری کردم صدام نلرزه نشد

_اره بهترین کسی که میشناستش تویی

_طرلان؟

_نه

_شرا..شراره؟

_نه

_کیا هم که نیست پس کی؟

_حدس بزن

_کسیو نمیشناسم دیگه نکنه ندا؟

_نچ

_پس کی؟

_خودت

_من؟؟؟؟

_اره 

خدایا چی میشنوم؟؟؟چه قدر خوش حالم

_منم خوش حالم گلم

وای خدا من فکرمو بلند گفتم؟؟؟؟؟؟ابروم رفت

_برو بیرون

_چرا؟

_برو دیگه تا ننداختمت بیرون

_الانم داری میندازیم بیرون دیگه

_برو دیگه

_باشه هر چی شما بگین فقط صبح بهم بگو کی با خونواده بیام

_برو دیگه

_خب دارم میرم 

سریع درو پشت سرش بستم وای خدا چه قدر خوشحالم دارم دیوونه میشم خدایا مــــــــــــــــــــرسی

رتم سر وقت گوشیم اما دیگه رمان برام مهم نبود هندزفریمو وصل کردم و اهنگ شادی گذاشتم و شروع کردم به رقص 

یه ساعت رقصیدم تا بالاخره خسته شدمو خاموشش کردم و روی تخت افتادمو سریع به خواب رفتم...

------------------------------

 

چشمامو باز کردم تو بغل کیارش بودم دیشبم خیلی خوب خوابیدم وای که چه قدر من این موجود دوست داشتنی چشم ابیو دوست دارم

چشماشو باز کرد و لبخندی زد

_خوب خوابیدی مادمازل؟

_عالی

_پس مزدمو بده

_مزدت؟؟؟؟؟؟؟

_اره دیگه 

_چی؟

_بوسم دیگه

_نمیدم

_اما من میگیرم

_نمیزارم

خواستم بلند شم که دستمو گرفت و افتادم تو بغلش

_تو چرا پیرهنت تنت نیست؟

_من عادت دارم بدون پیراهن بخوابم

_اها

_بحثو عوض نکن بوسمو میدی یا با زور بگیرم؟؟؟

_نمیدم

_اها پس میخوای با زور بگیرم؟؟؟؟؟باشه حرفی نیست

با یه حرکت سریع لباشو روی لبم گذاشت و اجازه ی هیچ گونه اعتراضی بهم نداد

گوشیش زنگ خورد 

_لعنتی

از من جدا شد جواب داد

_بله؟............چـــــــــــی؟. ....غلط کردید..........باشه .....باشه...خداحافظ

_چیزی شده؟

_نه گلم من باید برم

_کیارش بگو چی شده؟

_چیزی نشده یه پرونده است باید برم ببینم چیه

رفت دستشویی سریع برگشت و لباسشو پوشید نگاهم کرد به طرفم امد و گونمو بوسید

_نگران نباش عزیزم میرمو زود برمیگردم

_صبحانه چی؟

_بیرون یه چیزی میخرم میخورم فعلا

_بای

نمیدونم چرا دلشوره گرفتم نکنه اتفاقی افتاده باشه؟

ابی به صورتم زدمو رفتم پیش ترنم 

_سلام

_سلام خوبی؟

_چیه خندونی؟

_هیچی بابا

_من دوست خودمو میشناسم

_داداشت دیشب ازم خواستگاری کرد

_چـــــــــــــــــــــی ؟؟چه زود ایول به داداش خودم

_داد نزن روانی

_کی میاد خواستگاری؟

_فرداشب

_بابا چه عجله ای اما عالیه خیلی خوشحال شدم

_میدونم

طرلان_چه خبره؟مگه عروسیه ؟؟

_تو در بزنی چی میشه؟

_اتاق تو که نیست اتاق ترنمه

_بله اتاق عروس خانم

_عــــــــــــــــــروس؟

_اره

_بابا ایول اخر این ارمانو خر کردی؟؟

شراره_خوب جمعتون جمعِ

طرلان_وای شَری تریم رفت قاتی مرغا

شراره_مرغ؟

طرلان_پ نه پ.خروس

ترنم_خفه با صداتون میره اون طرف اقام میشنوه

_وای اقات منو کشته

طرلان_شصت پاش تو حلقم 

شراره_یه سوال

_طرلان_چی؟

_شصت پای چپش یا پای راستش؟

طرلان_هردو

_اخی میخوای شهابو برات جور کنم

شراره_غلط کردی

_ اِ..صاحب داره؟

شراره_اره

ترنم_چه جورم

طرلان_میلاد برام خوبه کاری به اقای شراره ندارم

_پس تو هم اره؟

ترنم_مثل اینکه همهمون اره شدیم خب من میرم خونه ناسلامتی فرداشب خواستگار دارم بای

_منم میخوام برم وایسا با هم بریم

طرلان_من با میلاد بیام راحت ترم

_بچه پرو

شراره_خب منم با شهاب میام

_به به خب تری تو هم با ارمان برو

_نه دیگه من با تو میام چون تا چند روز دیگه میشم جفت ارمان

_مردم دوست دارن منم دوست دارم...

ترنمو رسوندم خونه و خودمم رفتم خونه خودمون

   

کیارش چیزی شده تو فکری؟

_نه زودی باش بریم دیگه

_چته تو تازه اومدی دنبالما

_حالا هرچی زود باش دیگه

_چته تو؟

_هیچی

_خداکنه

_دیگه بدون من اینجا نیا

_اون وقت چرا؟

_چون من میگم

_کیارش حالت خوبه؟؟؟خودت خوب میدونی از اجبار بیزارم

_باشه اما این بارُ به حرف من گوش کن

_شرمنده

_کیانا لج نکن

_تو یه چیزیت شده

_نه گلم من چیزیم نشده تو هم بچه بازی در نیار و به حرفم گوش کن به خاطر من

_باشه اما مشکوک میزنی

لباشو روی لبام گذاشت و این باعث شد تمام ذهنم از مشکوک بودنش و اجبار بی دلیلش پاک بشه 

_خب عشقم حالا بریم؟

_بریم...

_افرین

_خرم نکن

_بلانسبت خر

_کیارش

_شوخی کردم بریم عزیزم

این کیارشم یه چیزیش میشه ها اما خب چیکار کنم دوسش دارم

_سلام بر همه

ارمان_به به سلام ابجی خودم

_اری امارت دارم بابا دیگه داشتی ناامیدم میکردیا اما الان باید بگم دمت گرم شادوماد

_هرچی باشم داداش تو هستم

_مرض من تک فرزندم

_حالا

_اره حالا

شهاب_ارمان از این کارا به ما هم یاد بده

ارمان_این کارا باید دلت کنه اموزشی نیست

شهاب_بابا رمانتیک

ارمان_فعلا که همین رمانتیک بودنم منو از تو جلو انداخته

کیارش_جمعش کنید عشق و عاشقیتونو معشوقه هاتون اومدن

ترنم و طرلان_سام

شراره_وَلِک

_صد بار گفتم ولک نگو بگو علیک درضمن سام علیک یعنی لعنت بر تو

ترنم_ما که نگفتیم سام علیک گفتیم سام

شراره_منم نگفتم سام علیک گفتم ولیک

_از دست شما من که میدونم از عمد گفتید

کیارش_این حرفارو بیخی یه ماموریت جدید داریم

_کی؟

_امشب

_امشب؟؟؟؟

_اره

شهاب_چه زود

ارمان_دقیقا

کیارش_ارمان میخوای بزارمش فرداشب؟

ارمان_نه قربونت همین الان عالیه

کیارش_هه هه سکته نزن باید بریم تو یه مهمونی امشب برگزار میشه باید تقسیم بشیم دو به دو به عنوان زن و شوهر..باید توشون نفوذ کنیم هرکس به طریقی

ارمان_به به چه شود امشب

کیارش_من و کیا به عنوان قمارباز داخل میشیم

ترنم_اعتراض دارم چرا شما؟

ارمان_اخه کیارش تو کارش حرف نداره تا حالا هیچ کسی نتونسته توی پاسور روی دستش بلند بشه

کیارش_من با اسم گذشتم میرم 

_امید؟؟

_اره

ارمان_واستا بینم تو از کجا میدونی؟

ترنم_بعدا به وقتش بهت میگم

کیارش_من امید کیانام خودش شما هم ما رو نمیشناسید ارمان و ترنم شما هم به عنوان مهمان واردِ ماجرا میشید ولی شهاب و شراره باید به عنوان خدمت کار وارد بشن

شراراه_چـــــــــی؟چرا ما؟

کیارش_چون باید همه جارو زیر نظر داشته باشیم

_خب اخرش باید چیکار کنیم؟

_باید یکی از کله گنده هاشونو بدزدیم و بیاریم بازجویی

_چــــــــــــی؟مگه میشه؟

_کار نشد نداره 

معین_اقا اینم لباسا

_خوبه معین میتونی بری خب تا ساعت 6 وقت دارید اماده بشید منم برم به کارام برسم

این دیگه چه ماموریتیه؟سریع هم که باید انجامش بدیم چه مشکوکه

اماده شدم کیارش نگاهی به لباسم کرد

_برو عوضش کن

_چرا؟

_خیلی بازه

_خب قراره بریم مهمونیا

_برو عوضش کن گلم

_خیلی خب باش

_افرین عشق خودم 

مجبور شدم لباسمو عوض کنم 

لباس دوکلته مشکی که رگه های صلایی داشت پوشیدم کفش مشکیمو هم پوشیدم کت طلاییمو هم پوشیدم لاک مشکی هم زدم و روش لاک تَرَک طلاییمو زدم ارایش کمی کردم و رفتم پایین

زمان خیلی سریع گذشت و همه اماده شدیم اول خدمتکارا یعنی شهاب و شراره رفتن بعدم منو کیارش سوار لامبرگینیش شدیم و رفتیم 

وارد ویلا شدیم ویلای خوشکلی بود از زیبایی چیزی کم نداشت کیارش خیلی ریلکس ماشینو جای مخصوصش پارک کرد

_چیه نگام میکنی؟بریم دیگه

_هیچی تو فکر بودم بریم 

رفتیم داخل نگاهی کردم شراره و شهاب بودند خیالم راحت شد و هم قدم با امید(کیارش)شدم

به مردی رسیدیم هه با این سنش بازم هیزه و نگاه من میکنه 

_به به اقا امید چه عجب این طرفا

_سرم شلوغ بود

_بله ما هم یه همچنین دوست دختری داشتیم سرمون شلوغ می شد

_ایشون دوست دخترم نیستن زنمن به حلقش نگاه کنی میفهمی 

با کیارش دست دادو دستشو به طرف من گرفت پوزخندی زدمو با نک انگشتام نک انشتاشو گرفتم و بعدم سریع دستمو کشیدم نگاه کیارش نکردم اما لبخند رضایتشو حس کردم

کنار کیارش نشستم و به اطراف نگاه کردم همین موقع تری و اری هم از راه رسیدند چه خوبم مخفف میکنم تری و اری!!!

با همون مرده دست دادند و نشستند

شهاب برای ما مشروب اورد

شهاب_بفرمایید قربان

_مرسی ما نمیخوریم 

_خوش مزه هستا

_ممنون

از ما دور شد بازیشون شروع شد ظاهرا مهمونی فقط برای شرط بندی و ورق بوده و بعد از اونم رقص و عیش و نوش چه ادمای مزخرفی

 

ساعتی گذشت یکی از ورق بازا پیروز میدان شد

مرده که برای استقبال ما هم امده بود باز امد سمت ما

_بیا امید که نوبت خودته

_باشه

بازی اصلی شروع شد میشه گفت میلیاردی شرط میبستن قماربازه کارش خوب بود همه رو برده بود

بازی سختی بود واقعا هیجان انگیز بود و برابر امیدم بازیش خوبه ها

ده دقیقه هم نشد که امسید با یه اشتباه از حریف بازیُ تموم کرد و برد پس راست میگن که بهتر از امید هیچ کس پاسور بازی نمیکنه

دختری به سمتش امد میشه گفت خوشکله چشمای خاکستری داشت و صد قلم ارایش و لباسی قرمز و باز و کوتاه 

دختره_خوشحالم که بعد از مدتی که رفتم خارج حالا هم بعد از برگشتم میبینمت امید.بازم مثل قدیم کارت حرف نداشت بیا بخوریم

_به به نیکی خوش گذشت این چند وقته؟

گیلاسو گرفت و سر کشید با تعجب نگاهش کردم شهابم که داشت مشروب تعارف میکرد ماتش برده بود

به خودم اومدم و جای تعجبُ خشم گرفت از طرفی هم ماموریت داشت لو میرفت باید اول خودمو اروم کنم به شهابم بفهمونم زل نزنه به امید

رفتم طرف شهاب

_ببخشید اقا

انگار با صدام به خدش اومد 

_بله خانم

_میشه یه گیلاش بهم بدید

_بفرمایید

معلوم بود تعجب کرده اما برام مهم این بود که جاشو پیدا کنه مشروبو سر کشیدم بار اولم نبود شاید چند سالی یه بار تفریحی یکمی میخوردم بعدی رو هم گرفتم و سر کشیدم و بعدی و بعدی

اما هنوزهوشیاریمو داشتم به بهونه نسکافه رفتم اشپز خانه و کنار شراره

_خانم میشه یه لیوان نسکافه بدی؟

شراره_بله چشم

اروم تو گوشش گفتم_طرفو پیدا کردم نسکافه رو میریزم رو پیرهنش به شهاب بگو به ارمان و ترنم بگه تو دستشویی که برای تمیز کردنش میرن کارشو با بیهوشی بسازن و با ماسک هایی که ساختیم ارمان جاشو با اون عوض کنه و اونو هم به بهونه مستی و این چیزا از این جا خارج کنینن 

_باشه

رفتم بیرون صبر کردم شهاب به اشپز خانه رفت و بعدم مشروب به دست سمت اری و تری رفت ارمان و ترنم هم بعدش رفتند دستشویی سریع حرکت کردم و نسکافه رو روی مرده ریختم 

_وای ببخشید اصلا هواسم نبود بیاید بریم دستشویی براتون بشورمش وای شرمنده

_خانم حواست کجاست؟حالا اشکالی نداره میرم میشورمش 

رفت سمت دست شویی اوه چه دَک و پُزی هم داره محافظ داره اقا

رفت سمت دست شویی به کار اونا اعتماد داشتم خونسرد نشستم روبروی کیارش داشت ممیخندید که با دیدن من خندشو خورد 

بلند شد و امد سمتم

_چه عجب عیش و نوشت تموم شد؟ماموریتو جات انجام دادم همه چیز حله به عیشو نوشت برس

از کنارش بلند شدم و فنجان نسکافه رو به اشپزخانه بردم چشمکی برای شراره زدمو برگشتم همون موقع مرده رو که لباس ارمانو پوشیده و ماسکه هم زده بود و بیهوش بود و با ترنم به بیرون بردند حدس زدم ماموریت سرِ جاشه اره چون ارمانم که ماسکی که قیافشو مثل مرده کرده بود زده بود امد بیرونو گفت میخواد قدم بزنه و رفت بیرون تا دَر بره منم اخمی به کیارش کردم 

_عیشو نوشت تموم شد بریم

 

 

اونم بلند شد و ما هم رفتیم

توی ماشین یه کلام هم با هم حرف نزدیم واقعا از دستش دلخور بودم تازه برای گند اقا مستم کردم درسته هوشیاریم سرِ جاشه اما خب بیخی 

تا رسیدم رفتم پیش ترنم

_ارمان هنوز نیومده؟

تری_نه

کیارش_کجاست؟

تری_تو اتاقه مهمانه 

_کدومش؟

تری_همون که رنگش ابیه

_اها

تری_حالا مگه این یارو چیکارست؟

کیارش بدون دادن جواب رفت سمت همون اتاقی که مرده بود منم رفتم سمت اتاقم قرص خوابی خوردم و خوابیدم

از زبون شراره

خوبه نصفه بچه ها رفتند فقط من و شهاب و طرلان و میلاد موندیم نکنه ما که خدمتکاریم باید تا اخر مهمونی این جا بمونیم وای نه اگه بفهمن مرده نیست و ما ها رو نگه دارند چی؟

_خانم میشه یه لیوان اب به من بدید

برگشتم از صدا هم معلوم بود طرلانه

وای چرا اینا هر وقت میخوان خبری بهم بدن ازم کار میکشند؟کلفت گیر اوردن؟اره خب اونم از نوع مفتیش

_چشم خانم

_من میرم تو حیاط لطفا خودت برام بیار تو حیاط اخه من وسواس دارم حتما خودت برام بیار 

_چشم خانم

خب خدارو شکر پس نقشه اینه

اما شهاب چی؟

سریع لیوانی اب کردم و به حیاط بردم اما خبری از طری نبود حیاطم که بزرگ

همه جا رو گشتم اما نبود

رفتم پشت مشتا هم بگردم 

وای خدا این جا چه قدر تاریکه غلط کردم اومدم این طرف

کسی از پشت دهنمو گرفتم و منو به سمت خودش برد از ترس چشمامو بستم 

اروم دستاشو از جلوی دهنم کنار برد وای خدا الان جیغ بزنم یا نزنم؟نه نمیزنم ناسلامتی خودم پلیسم 

دستمو مشت کردم و برگشتم سمتش 

_شهاب تویی؟

_بدو این لباسارو بپوش بریم

_طری چی؟

_اونا رفتن

_تو کجا لباستو عوض کردی؟

_خب رفتم طبقه بالا و لباس بود هم عوض کردم هم برای تو اوردم

_اگه میدیدنت چی؟

_فعلا که ندیدن بدو بریم

_بریم

با احساس تکون خوردن چیزی از خواب بیدار شدم 

کیارش بود که منو تو بغلش گرفته بود و با مو هام بازی میکرد

لبخندی بهش زدم اما با به یاد اوردن کارای چند ساعت پیشش اخمی کردم

هه عشق بازیشو کرد حالا هم اومده با من؟

رومو بر گردوندم سعی کردم از بغلش بیرون بیام

_کیانا چته؟

_من؟؟؟؟شما عیش و نوشتُ کردی حالا که کسی پیشت نیست اومدی سمت من؟

_کیانا این جوری نگو

_پس چه جوری بگم؟؟؟خوبه با چشمای خودم دیدم

_ببین کیا

_حرف نزن بزار برم

_زنمی نمیزارم

_نه اسمیه نه چیزی کی گفته من زنِ تو هستم؟؟

_میخوای بهت ثابت کنم؟

_نمیتونی

پرید سمتم و با خشونت زیاد شروع به بوسیدن لبام کرد 

هر کاری کردم نتونستم از دستش خلاص بشم

هر چه بیشتر از لبام میخورد انگار حریص تر میشد 

بالاخره دست کشید

_کیانا عشق من زن من فقط تویی قبول دارم نباید نگاهشم میکردم اما خب برای این که شک نکنن مجبور بودم باباش یکی از خلافکاراست این جوری میشه بهش نزدیک شد 

_نمیخوام

_باشه اگه پرونده را بدم بره اشتی میکنی

_شاید

_نه دیگه

_خیلی خب قبول

_حالا که اشتی کردی بیا تا شوهر بودنمو هم بهت نشون بدم 

_نه

_اره

_کیارش

_همینی که گفتم میخوام امشب به صورت رسمی زنم بشی نازم نکن حالا میخوای ؟

_سکوت علامت رضاست بانوی من

واقعامیخوام؟؟؟اره خب

......

 

 خواب بیدار شدم مثل این دو شب قبل بازم تو بغل کیارش بودم وای دیشب

با یاد اوری دیشب لبخندی زدم 

وای لباس که نپوشیدم اروم طوری که کیارش بیدار نشه از جا بلند شدم که بلند شدن همانا و تیر کشیدن کمرم و جیغم همانا

_چی شد کیانا خوبی گلم؟

_اره کیارش فقط کمرم تیر کشید 

_عادت میکنی خوب میشه

_چـــــــــــــــــــی؟من غلط کنم

_باشه بابا شوخی کردم تا ازدواج کاری باهات ندارم به یه شرط

_چی؟

_همین یه بار با من بیای

_کجا؟

_حموم

_هـــــــــا؟

_بیا دیگه جون من

_تو باز جون خودتو قسم دادی

_حالا بیا دیگه تو که اول و اخر مال خودمی

_نه من مال خودمم

_بیا جون من

_از دست تو

_اورین دخمل خوب

_مرض

_چرا؟

_همین جوری چون پرو میشی

_تو حمومو بیا مشکلی نیست

_بی حیا

_چته خب زنمی دیگه

_اره خب بر منکرش لعنت

_پس بریم

_بریم

از زبون ترنم

با نوازشی از خواب بیدار شدم

_دیشب خیلی منتظرت بودم که بیای خونه کارت داشتم گوشیتم که جواب نمیدادی چرا این قدر دیر اومدی؟

_تازه میخواستم شبُ بمونم 

_پاشو بیا تا بابات نرفته کارت داره

_باشه اومدم

لباسمو عوض کردم و رفتم پایین هرچند میدونم در مورد چی میخوان صحبت کنند

_سلام

بابا_سلام

مامان_بیا غذاتو بخور

بعد از صبحانه مامان سرشو با ظرفا جمع کرد

بابا_ببین ترنم تو دیگه بزرگ شدی کنکورتم دادی وقتشه که بچه بازی هاتو کنار بزاری

_و بشینی درستو بخونی

_کدوم درس؟ باید سرو سامون بگیری

_ها؟

_امشب یه خواستگار خوب و خونواده دار میاد اگه خواستیش که بهتر نخواستیم بالاخره شتریه که درِ خونته

_ازدواج؟؟

_اره دیگه بزرگ شدیا

_باشه بیان

مامان_مشکلی نداری؟

_نه خب بیان شاید ازش خوشم اومد شایدم نه

بابا_افرین دختر حرف گوش کن خودم

_خرم نکنید دیگه 

رفتم بالا

مامان_تری جایی نری امروزا

_باشه

فکر کنم خیلی تعجب کردند اولین خواستگاریه که هیچ جنگ جهانیو برای اومدنش راه نندختم خب این عشقمه دیگه ارمان...

 

از خواب بیدار شدم تو بغل کیارش بودم وای دیشب!!!!

با یاد اوری دیشب لبخندی زدم

وای لباس که نپوشیدم

اروم از تخت بلند شدم تا کیارش از خواب بیدار نشه

اما بلند شدن همانا و تیر کشیدن کمرم هم همانا و جیغ منم همانا

_کیانا گلم خوبی؟چی شدی؟؟

هه من میخواستم کیارش بیدار نشه این که سنگ کوب کرد بیچاره

_کیارش کمرم

خندید_گلم کم کم عادت میکنی و خوب میشی

_چــــــــی؟

_عادت میکنیی

_غلط کنم

_شوخی کردم..تا عروسی کاریت ندارم البته به یه شرط

_چی؟؟

_با من بیای یه جایی

_کجا

_جای دوری نیست

_کجا

_حموم

_هــــــــا؟

_چته؟؟خب زنمیا

_بی حیا

_زنمی دلم میخواد

_من کی زنت شدم؟

_دیشب

_مرض

_حقیقته ولی خدایی اگه میخوای کمر دردت خوب بشه باید بری حموم که خودت تنهایی هم امنیت نداره

_با تو امنیت داره

_اره

_مثل دیشب؟؟؟

_دقیقا جون من بریم دیگه؟؟

_مرضو جون من

_بریم؟

_بریم

از زبون ترنم

با نوازشی از خواب بیدار شدم

_سلام

_سلام ترنم دیشب کارت داشتم هرچی منتظرت نشستم نیومدی چرا این قدر دیر؟

_تازه نمیخواستم بیام مثل شبای قبل

_حیف که به کیا اعتماد دارم وگرنه نمیزاشتم از خونه بیرون بری بیا پایین صبحونه

_نمیخوام

_بابات کارت داره

_باشه میام

لباسمو عوض کردم و رفتم پایین تو اشپزخونه 

من که میدونم میخواین درمورد شوورم باهام حرف بزنین هه دخترای مردم تا اسم شوهر میاد صدتا رنگ عوض میکنن ما برعکس

_سلام 

_سلام دخترم

مامان_بیا صبحونه بخور

صبحونه رو خوردم

بابا_دخترم تو دیگه بزرگ شدی کنکورتم دادی پس باید

سریع اومد وسط حرفش

_باید درسمُ بخونم

_کدوم درس؟؟باید بچه بازیو کنار بزاری و سروسامون بگیری امشبم یه خواستگار خوب خانواده دار داری اگه نخواستیم یکی دیگه اما این شتریه که بالاخره درِ خونته

_باشه بگین بیان شاید خوشم اومد شایدم نه

مامان_واقعا؟؟؟؟

_اره

بابا_افرین دختر حرف گوش کنم

_خرم نکنید دیگه

رفتم بالا

مامان_امروز جایی نریا

_باشه

فکر کنم خیلی تعجب کردند و دهنشون باز موند اخه بار اولیه که خواستگار میاد و من جنگ جهانی راه نمیندازم

البته ارمانم مثل بقیه نیست عقشمه..هه نه به باره میگم ارمانم

 

وای حالا چی بپوشم؟چی کار کنم؟ 

رفتم کمک مامان اما با این استرسی که من داشتم خیلی سریع لو میرفتم

خاک تو سرت ترنم برای ماموریت ها که جونت در خطر بود این قدر استرس نداشتی که حالا داری

بیخیال کمک کردن شدمو رفتم اتاقم زمان چه زود میگذشتم ساعت 12 شد 

رفتم ناهارمو خوردم و سعی کردم اروم باشم 

رفتم بالا گوشیم زنگ خورد

_بله؟

_سلام چیه صدات پر از استرسه 

_وای کیانا خیلی استرس دارم 

_مهم عروس و شادوماده که هم دیگرُ پسندیدند پس استرست بیخودیه

_کیانا میای اینجا؟

_من؟اخه من بیام اونجا چی بگم؟

_بیا

_روانی بیام بگم منم اومدم؟

_بیای استرسم کم میشه

_خاک تو سرت 

_مرض

_کوفت

_تو دلت

_تو جیگرت بسه خستم شد برو حموم اماده شو 

_باشه

_با با ی

_خداحافظ

_خدا سعدی

_قطع کن دیگه

_استرستو کم کن تا قطع کنم

_پشت خطی دارم

_طرلانه

_اره خب 

_بای

سریع قطع کردم درست حدس زده بودم طرلان بود

_بله؟

_و بلا

_چته؟

_با کی حرف میزدی؟

_کیا

_کدوم؟

_کدوم نداره که

_داره کیانا یا کیارش؟

_مرض من چیکارم به کیارش؟

_چمیدونم از خودت بپرس

یه یه ساعتی حرف مفت زدیم و قطع کردم واقعا استرسم کم شد دم دوستام ولرم

حموم رفتم لباس پوشیدم ارایش ماتی هم کردم تا کارم تموم شد زنگ در به صدا در اومد

 

سریع رفتم پایین یه مرد خوش تیپ با یه زن خوشکل اومدن تو وای مامان باباش چه باکلاس هستند خب بایدم باشن مگه خودش نیست؟ارمان ترکیبی از مامان و باباش شده بود برای همینم خیلی خوشکله قربونش برم ایش این حرفا چیه که دارم میزنم؟؟

بالاخره اقامون هم وارد شد عجب دستِ گلی هم دستشه 

یه دست گل بزرگ پر از گل های رز

احساساتش منو کشته

گلُ سمتم گرفت طوری که بقیه نشنون زمزمه وار گفت احوال خانم خودم

بیا اینجا هم دست از مسخره بازیاش بر نمیداره 

منم طوری که فقط خودش بشنوه گفتم به کوری چشم اقامون خوبم

خندید و رفت که بشینه

نشست روی یه مبل دونفره

باباش_دخترم اگه مشکلی نداری بیا اینجا پیش ارمان بشین

نگاهی به بابا کردم رضایتو تو چشماش دیدم پس از ارمان خوشش اومده خودمونیم این ارمانم وارده ها رفت جایی نشست که من مجبور شم پیشش بشینم

بابا_برو دخترم

بلند شدم و کنارش نشستم لبخندی زد

_حسابتو میرسم بیا از خجالت اب شدم 

_خجالت نداره که زنمی

_هنوز که زنت نشدم 

_بالاخره که میشی

باباش و بابام با هم حرف میزدند و مامانمُ مامانش هم باهم

حالا در مورد همه چیز هم حرف میزدند جز ما خوابم گرفتا

باباش_خب بریم سرِ اصل مطلب همین طور که چند روز پیش خدمتتون عرض کردم و تحقیقات شما و غیره

ایناهم برن با هم حرف بزنند

بابا_بله تو تا جوانمون هم برن حرفاشونو بزنند

اینا تحقیم کردن؟؟؟مگه کی برای خواستگاری گفته بوده که وقت شده؟؟

رغتیم توی اتاقم

_حالا باید چی بگیم؟

_من باید بگم لازانیا و خورشت قیمه و ته چین خیلی دوست دارم باید بلد باشی درست کنی

_مرض

_چته خو؟

_ارمان کی برای خواستگاری گفتی که بابااینا تحقیق هم کردن؟

_سه هفته پیش

_چی؟

_اره دیگه

تعجبم بیشتر شد عجب اب زیر کاهیه

صورتشو بهم نزدیک کرد گرمی نفساشو احساس میکردم 

داغ شدم این میخواد چیکار کنه؟

فاصله صورتشو کم تر کرد چشمامو بستم لباشو روی لبام گذاشت و ارام بوسید

_حالا بریم؟

احساس کردم سرخ شدم

_نه

_چرا؟

_اخه صورتم ضایع هست

_قربون زن خجالتیم بیا بریم

رفتیم پایین نگاه خیره همه رومون بود

باباش_خب عروس گلم نظرت چیه؟

حالا چی بگم؟؟؟ضایع هست که بگم بله که

نگاهی به بابا کردم

بابا_بگو دختر گلم

_هر چی بابام بگه قبوله

بابا_پس مبارکه؟؟؟

سکوت کردم

مامانش_قربون عروس گلم برم بیا ارمان حلقه را دست عروس گلم بکن 

باباش_خب مهریه رو چه قدر بزاریم؟

ارمان_می شه من بگم؟

بابا_بفرما

ارمان_هزارو سیصدو هفتاد و دو

این که تاریخ تولدم بود ارمان از کجا میدونست؟؟؟

همه قبول کردند

مامانش_پس فردا ارمان میاد دنبالت برید برای ازمایش خون

_چشم 

مامانش_بهم بگو نیکی جون

_چشم نیکی جون

خدا حافظی کردند و رفتند

بابا_ترنم راضی بودی؟

_شما راضی باشید منم راضیم خب خستم صبح باید زود بیدار شم فعلا

پاشو باید بری

_دیشب دیر خوابیدم یکم دیگه

پنچ دقیقه نگذشت که باز مامانم بیدارم کرد

_میگم پاشو پا نمیشی بیا ارمان دم دره

با اومدن اسم ارمان سه متر پریدم

خواب یادم رفت رفتم سمت دستشویی سریع مسواک زدم ابی به صورتم زدم و رفتم تو اتاقم 

شلوار جین سفیدمو با مانتو و کفش صورتی و شال سفید ست کردم خط چشمی کشیدم سایه کم رنگ صورتی هم زدم و ارایشمو با رژگونه و رژ لب صورتی تکمیل کردم 

نگاهی به خودم کردم لب خندی به خودم زدم و رفتم بیرون

اِ خبری از اسب سفید و شاهزاده که نیست رفتم تو که از مامان بپرسم

_پس کو؟؟

مامان خندید

_نه باور کردم دوسش داری زنگ زد گفت تا پنچ دقیقه دیگه میرسه

_مامان تو که گفتی دم دره؟

_برا تحریکت بهترین کار بود

حرصم گرفت اخه اینم مامانه ما داریم؟؟؟

با ارامش رفتم لنز خاکستریمو گذاشتم رو چشمم که یکم تغییر کنم 

صدای بوقش اومد سریع کیفمو برداشتمو رفتم 

_سلام

_سلام چه عجب زحمت کشیدید اومدید

_خیلی منتظر بودی؟

_یکمی

_خب مشکلی نیست داشتم لنز میزاشتم

_من چشمای خودتو دوست دارم دیگه نبینم لنز بزاری

این چرا یهو رَم کرد؟قاطی داره ها

رفتیم ازمایشگاه وای چه شلوغ خوبه ساعت شش صبحه

اگه خونمون نخورد چی؟؟وای خدا نکنه چرا نخوره اول صبحی حرف خوب بزنم میخوره خونمون بچه دار میشیم نه یعنی اول مزدوج میشیم بعد بچه دار میشیم

چه قدر چرت و پرت میگم

نگاهی به ارمان کردم بیخیال کنارم نشسته بود و با گوشیش بازی میکرد

_ارمان من خوابم میاد

_سرتو بزار روشنم بخواب

سرمو گذاشتم رو شونش و چشمامو بستم

تازه داشت چشمام گرم میشد که گوشیش زنگشد اَه...

_بله داداش؟...نه...اره ازمایشگاهیم...نه بابا...اوکی...میخوای چیکار کنی؟....بگم بهش؟....باشه...خب...باشه دیگه....قربونت بای

_کی بود؟

_بیدار شدی؟

_کی بود؟

_کیارش

_چی میگفت؟

_میگفت کجایی و این چیزا

_چیو میگفتی بگم بهش که گفت نه؟

_اگه گفته بود اره بهت میگفتم اما بهم اعتماد کرده که نگم پس نمیگم

_منم قهرم

_پاشو صدامون زدن

رفتیم تو هر کدوم تو یه اتاق یعنی چی میخواسته بگه که کیارش نزاشته؟؟

بیخی با

از ازمایشگاه اومدیم بیرون رفتیم تو پارک شیر کاکائو و کیک خوردیم 

_امشب خونه ما دعوتین میرسونمت خونه شب اماده باش 

_باشه

رسوندم خونه و رفت

این یه چیزش بودا همش تو فکر بود

بیخی برم اماده شم که خونشون دعوتیم

با شوق و ذوق کت و دامن یاسیمو انتخاب کردم و پوشیدم خط چشم ماهرانه ای زدم و پالتومو هم انداختم روم

قرار بود من با ارمان بیام بابااینا هم انگار خونه را بلد بودند خودشون بیان

_سلام

_به به خانم خوشکل خودم

_بریم؟

_بپر بالا تا بریم

حرکت کرد 

_مگه نگفته بودی خونتون زعفرانیه هست؟پرا این وری میری؟

_میخوام یکم با زنم خلوت کنم

_خب خلوت کن به من چه

_اخه خانمم تویی 

_اها

_مرض

_از احساسات کن

_نموخوام

_خب نخوا

رفتیم یه جایی که تا حالا نرفته بودم خارج شهر بود از دری وارد شدیم شبیه پارک یا جنگل بود رفتیم داخل با دیدن کلبه درختی جلوم که خیلی خوشکل بعد جنگل و میان اب بود هنگ کردم چه ناز بود فقط یه راه داشت که یه چیزی مثل تخته چوبی بود که باید از روی اون رد می شدیم البته خیلی محکم بود رد شدیم 

به کلبه رسیدیم درش که باز شد تعجبم بیشتر شد چه پیشرفته هم بود

همه چیز داشت همه چیز باور کن اینترنت و دوربین مخفی هم داشته باشه

_اینجا ویلای منه

_خیلی نانازه

_من یا کلبم؟

_هر دو

_من بیشترم

_اعتماد به سقفت تو حلقم

_اره دیگه پس چی؟

_هیچی

دستشو دور کمرم حلقه کرد و بوسه ای روی لبام گذاشت 

_دوست دارم تنهام نزار

_ما بیشتر عمرا

خندید و جعبه ای بهم داد

بازش کردم یه گردنبند خیلی خوشکل به شکل قلب

_درشو باز کن

_نمیخوای بگی مثل رمانا درش باز میشه

_اتفاقا همینجوریه

قلبو فشاری داد و درش باز شد توش دو تا عکس بود از من و خودش 

رفتم بغلشو بوسش کردم

_خیلی خوبی ارمان

_نه به اندازه تو

رفتیم خونشون یه ویلای خیلی بزرگ و ناز

مامان و باباشم که خوش برخورد و منو دختر خودشون میدونستن

واقعا از کیارش و گروه و کیانا سپاس گزار بودم که یه همچین زندگی و عشی برام درست کردن 

نیکی جون_خب شما که نبودید ما ها حرفامونو زدیم ایشالله هفته دیگه نامزدیتونو بگیرید تا هر وقت خواستین عروسی رو هم راه بندازیم

_چه زود

_هرچی زود تر بهتر

بابا_انگار اتیشت خیلی تنده اقا ارمان

_اره خیلی

همه با این حرفش خندیند

بالاخره غذا رو خوردیم هر چی ارمان اصرار کرد خودش منو برسونه قبول نکردم منو برد تو اتاقش

_حالا که نمیزاری خودم برسونمت مشکلی نیست رسیدی اس بده

لباشو روی لبام گذاشت و بوسه ای طولانی روی لبام گذاشت

احساس کردم خیلی داغم

لباشو از روی لبام بر داشت پالتومو پوشیدم خواست جلوی اینه شالمو بپوشم که صورت گل گلی و قرمزمو دیدم وای این جوری که برمبیرون همه میفهمن

هر چند با این دیر رفتنم همه فهمیدن

بیخیال شالموپوشیدم و پایین رفتم از همه خدا حافظی کردم با ارمانم دست دادم که همینم به گل گون شدن صورتم اضافه کرد و رفتیم خونه

 

گوشیم زنگید

_بله

_و بلا

_خوب حرفای خودمو به خودم تحویل میدیا

_مرض به تو هم میگن دوست؟؟برو بمیر

_چرا گیاه؟

_گیاه و درد به من بگو کیا یا کیانا

_چته حالا عصاب مصاب نداریا

_اره اعصاب مصاب نزاشته برام هی باید

_صبح قرص مُرص خورد

_یهو دیدی تهی خل مُل شد

_قل قل قل 

_جوش میاد

_ ا بسه دیگه من باید خبر عروسی صمیمی ترین دوستمو از کیارش بشنوم؟؟؟از تو نشنوم؟؟خیلی خیلی بدی

_اها پس بگو چته...وقت نشد بگم دیشب تا رسیدم خونه شد جیش بوس لالا صبحم که الان تو بیدارم کردی

_چتو ارمان تونست به امید بگه؟

_خو ارمان خره خواب نداره

_ارمان ببین زنت چیا که پشتت نمی گه

_مگه اونجاست؟

_اره

_کجایین؟

_ویلا

_اونجا چیکار؟

_کیارش گفته خونه نرم

_چرا؟

_نمیدونم نَم پس نمیده

_جالبه

_اره و مشکوک

_خدا به خیر کنه

_ایشاالله

_دلت پره ها

_اره خیلی کیارش مثله قدیم نیس بیخی فعلا ابجی...خواستی بیا هرچند بعیده خرید مرید کمک خواستی هستم

_تو لباس خودتو بخری نوبره

_نمیخرم راحت سفارش میدم باباییم از پاریس بخره

_هه...پس بگو

_اره دیگه

_وای تو یه هفته چی بخرم؟

_این خونه ای که من دیدم جهیزیه نمیخواد همه چیز داره 

_این جوری که نمیشه 

_خب میخوای وسایل خونه رو بریزی دور؟

_نه اما

_اها الان که فقط عقد کنونه نزدیک عیدم براش خونه تکونی کن تمام وسایلش بفروش برای عروسی وسایل خودتو بزار

_فکر خوبیه

_لباس عقدت سفارش بدم بابام بخره؟

_نه زحمت میشه

_چه زحمتی مال منو میخواد بخره مال تو هم میخره باهاش تازه خودش که نمیره یا مامانم یا علی یا فقط میزنگه سفارش میده خودشون براش میارن تازه اینم میشه کادوی من

_یعنی پول نمیگیری؟

_از خواهر خودم؟؟؟؟

_خیلی گلی

_میدونم..دو ساعت پیش میخواستم قطع کنما مگه میزاری

_با با ی

_خافظی

 

یه هفته خیلی سریع گذشت و همه چیز اماده شد فقط لباس مونده بود که کیانا می اورد ارایشگاه 

_سلام ترنم بریم؟

_بریم

دست ارمانو گرفتم و رفتیم سوار ماشین شدیم تا بریم ارایشگاه

از زبون کیانا

از خواب بیدار شدم مثل این چند روز اخیر امروزم کیارش زود از خواب بیدار شده بود و رفته بود نمی دونم چش شده که شبا دیر موقع میاد و صبح ها هم زود میره 

بیخیال بابا بهتره برم لباسی که بابام دیشب برام فرستادو بدم ترنم خودمم باید برم ارایشگاه ناسلامتی عقد بهترین دوستمه

لباس پوشیدم و لباسا رو برداشتم و سوار ماشین شدم و رفتم ارایشگاه

وای چه شلوغه

_سلام نیلو جون

_به سلام کیانا

_عروس ما کجاست؟

_بالا

_اوکی

_کجا؟

_میرم بالا دیگه

_نه نمیشه ببینیش

_ اِ نیلو جون اذیت نکن دیگه

_اذیت نمیکنم نمیزارم ببینیش

_باشه خب این لباسا رو بهش بدین خودمم باید ارایش کنین

_باشه همین جا بشین خودم میام سر وقتت

_مرسی

اره دیگه پول که باشه اسایشم هست و گرنه منو میداد دست شاگرد ماگرداش

زنگیدم طرلان

_پس تو کجایی؟

_خونه

_مگه نمیای ارایشگاه 

_چرا دارم راه می افتم

_بدو حوصلم سر رفت

_باشه اومدم

بالاخره کار نیلو جون تموم شد نگاهی تو اینه به خودم کردم ایول ایول خوشکلما چه کرده

لباسم دوکلته عسلی بود که هم رنگ چشمام بود و به دلیل تنگیش کمر خوشکلمو خوب نشون داده بود جلوش تا بالای زانو هام بود و پشتش بند بود و روی زمینم کشیده میشد سایه عسلی هم که برام کشیده بود زیباییمو چند برابر کرده بود مو های طلاییم با مهارت درست کرده بود و تیپم با صندل عسلیم تکمیل تکمیل شده بود

_نیلو جون بریم خواهرم ببینیم؟

_برید

وای تری چه خوشمله خصوصا با این لباس عروسه خیلی ناز و خوشکل شده

_ترنم خدا صبر به ارمان بده

_مرض

_خو دارم ازت تعریف میکنم یعنی میتونه تا عروسی صبر کنه؟

_همین جوری که تو و کیارش صبر کردین ما هم صبر میکنیم

_کی گفته ما صبر کردیم؟

_یعنی صبر نکردین؟

وای خدا عجب سوتی دادم

_به تو چه من باید برم بای

_پس اقا کار خودشو کرده 

_بای

_هه هه خاک ت. سر بی صبرتون

_شما رو هم میبینیم

_می بینیم

طرلان_هه عجب سوتی دادی کیا

_بیخیال پیش به سوی خونه ترنم اینا

طرلان_اره بریم تا نگفتی بچه هم ازش داریم

وای اگه واقعا داشته باشم چی؟؟نه بابا بچه کجا بود

ارمان اومد منو طرلان هم سوار ماشینم شدیم و رفتیم


 

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد