وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

واقعیت هایی از کرامات حسینی

واقعیت هایی از کرامات حسینی
 آقای محمد کریم محسنی، آموزگار یکی از دبستانهای شهرستان خرم‏آباد که از معلمین دقیق و علاقمند به فرهنگ می‏باشد از قول یک نفر به نام احمد کاوسی که ایشان نیز آموزگار است چنین تعریف می‏کند که:  چند سال پیش برای انجام کاری، عازم اهواز بودم، در بین راه و در محلی که به نام «تنگ فنی» معروف است. و گردنه خطرناکی دارد، کامیونی را دیدم که قسمت جلوی آن در دره فرو رفته و در حالت ترس آوری قرار گرفته بود. به وضعی که اگر یک نفر، یک فشار جزئی به آن وارد می‏کرد، به عمق دره سرنگون می‏شد. ما اتومبیل خودمان را متوقف نمودیم و رفتیم که به آن کامیون کمک کنیم. در این هنگام دیدیم که چند نفری در کنار کامیون نشسته و مشغول خوردن غذا هستند. آنها ما را تعارف کردند ما نیز، دعوت آنها را پذیرفتیم و جویای کیفیت قضیه شدیم، معلوم شد کامیون مزبور از ابتدای سرازیری گردنه، ترمز بریده و راننده که مردی است مسیحی به اتفاق خانواده‏اش، دست و پای خود را گم می‏کند.    در این حالت بر سرعت کامیون نیز افزوده می‏شود. راننده کامیون چون چاره‏ای ندارد به حضرت عیسی (علیه‏السلام) و حضرت موسی (علیه‏السلام) و دیگر پیامبران متوسل می‏شود. اما از این کار نتیجه‏ای نمی‏گیرد، تا اینکه کامیون بر لب پرتگاه می‏رسد که در این اثناء بچه‏اش بی اختیار فریاد می‏زند یا حضرت عباس و کامیون بلافاصله متوقف می‏شود. گوئی دستی قوی و ماوراء طبیعی، جلوی او را می‏گیرد. مرد مسیحی که از این معجزه مبهوت شده بود، پس از پیاده شدن، با افراد خانواده‏اش به سراغ افراد شیعه که در روستاهای اطراف است می‏رود و مذهب حقه‏ی شیعه را می‏پذیرد و همان وقت گوسفندی را نذر حضرت ابوالفضل العباس (علیه‏السلام) می‏کند. [1] .   پی نوشت:[1] ماه خورشید مدینه، ص 43.

مؤلف کتاب، کرامات معنوی آقای موسوی مطلق می‏گوید:  مدتها در خصوص عارف کبیر مرحوم آیت‏الله قاضی (قدس سره) مطالعات نسبتا جامعی داشتم ولی در بین این مطالعات، به دنبال این نکته بودم که بدانم علت دگرگونی مرحوم قاضی چه بوده است؟ ولی متأسفانه اشاره‏ای بدان نشده بود و نمی‏یافتم و یا اشاراتی که دلم به آن محکم نمی‏شد.  تا اینکه به محضر یکی از بزرگان که خود از شاگردان عارف صمدانی مرحوم آیت‏الله انصاری همدانی (قدس سره) و از متشرفین به خدمت مرحوم آیت الله آقای قاضی (قدس سره) بود رسیدم، آن عزیز می‏فرمودند:   عارف کامل مرحوم آیت‏الله قاضی، چند سال اول سلوکش هیچ گونه فتح بابی برای ایشان صورت نگرفت. لذا برای توسل به حضرت سید الشهداء (علیه‏السلام) هر شب نماز مغرب را در حرم امام حسین (علیه‏السلام) و نماز عشاء را در حرم حضرت اباالفضل (علیه‏السلام) می‏رفته است. بلکه در این بین عنایتی بشود تا اینکه یک شب در حالی که به حرم حضرت عباس (علیه‏السلام) می‏رفته به یک سید دیوانه‏ای برخورد می‏کند که به او می‏گوید: «آقای قاضی! امروز ملجأ تمام اولیاء خدا اباالفضل است». آقای قاضی با شنیدن این جمله بی هوش می‏شود. او را به حرم حضرت عباس (علیه‏السلام) می‏آورند و به گفته‏ی خود ایشان، مرگ را جلوی چشمانش تصور می‏کند که ناگهان با مدد قمر بنی‏هاشم (علیه‏السلام) پرده‏ها کنار می‏روند و آنچه که باید به ایشان بدهند، می‏دهند. [1] .  آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند  آیا بود که گوشه‏ی چشمی به ما کنند [2] .   پی نوشتها: [1] روزنامه (صبح قم) ایمان، دوشنبه بیست و پنجم اسفند 82 سال ششم - شماره 600 به نقل از سید عباس موسوی مطلق. [2] حافظ.
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد