وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

تپش عشق 1

وای خدا جونم باورم نمیشه یعنی ممکنه؟واقعا ممکنه؟من بیدارم؟خوابم؟ولی فکر کنم بیدارم اره بابا بیدارم.

وای وقتی یادم میاد امروز چه اتفاقی افتاده میخوام بال در بیارم .

همونطور که تو اینه به خودم خیره شده بودم به خودم نگاه میکردم یاد امروز صبح تو دانشگاه افتادم وقتی استاد بعد از اینکه کلاس تموم شد به من و سادنا و مانی گفت: شما صبر کنید سه تامون تعجب کردیم که استاد چیکار داره.

بعد از چند دقیقه که بچه ها از کلاس خارج شدن استاد رو صندلیش نشست و به ما سه تا هم اشاره کرد بشینیم.

بعد از اینکه نشستیم شروع کرد به حرف زدن

استاد:ببین بچه ها شما سه نفر جزء شاگردای خوب و نفرات اول من به حساب میاید میخواستم یه پیشنهاد بهتون بدم.

ما سه تا هم یه نگاه متعجب دیگه بهم انداختیم و دوباره حواسمون رو به ادامه حرفای استاد دادیم.

استاد:من از یکی شاگردایه خیلی خوبه چندسال پیشم درخواست کردم که بزاره شما چند نفر برید و پیشه اون کار کنید البته بگم اون شرکتی بزرگ و معروف داره و اصلا احتیاج به کار چند دانشجو که تازه میخوان لیسانس بگیرن نداره ولی بخاطر در خواست من قبول کرد شماها برای یه مدت برید پیشش کار کنید.

دیگه ما سه تا از تعجب و ذوق زدگی نمیدونستیم چیکار کنیم.

شک ندارم اون دو تا هم مثله من باورشون نمیشد تو این قحطیه کار همینجوری خود به خود کار بیاد در خونشون رو بزنه.

دوباره حواسمو دادم به حرفای استاد

استاد:همونطور که گفتم اونجا شرکته معروفی هست و شما برای نشون دادنه خودتون باید نهایت سعیتون رو بکنید و میدونم که از پسش بر میاید شما اگه اونجا کار کنید و موفق بشید من برای پایان نامتون نمره کامل میدم و اگه خوب کار کنید میتونید در اینده همونجا کارتون رو ادامه بدید اگه میخواید که کار کنید تا فردا خبرش رو به من بدید چون اگه نخواید خیلی های دیگه ارزویه کار تو چنین مکانی رودارن پس خوب فکراتون رو بکنیدو به من اطلاع بدید فردا منتظرتونم.

بعد از این حرف استاد بلند شد و کیفش رو برداشت و از کلاس رفت بیرون.

داشتم با خودم فکر میکردم مگه دیوونم یا عقلم رو از دست دادم قبول نکنم برم اونجا کار کنم درسته من وضعه مالی خانوادم بد که نبود هیچ خیلی هم خوب بود و هرچیز میخواستم در اختیارم بود ولی از وقتی رفتم دانشگاه دلم میخواست یه روزی تو یه شرکت به عنوان مهندس کار کنم.

(راستی گفتم مهندس یادم افتاد اینجانب آویسا شریفی دانشجویه ترم اخره رشته معماری 21 سال و خورده ای نزدیک 22 سالگی ایشالله خرداد میرم درون 22 سالگی هنوز خدا رو شکر21 هستم )

وای که بعد از اینکه از کلاس اومدیم بیرون چقدر خوشحال بودیم همونطور که فکر میکردم اونا هم باورشون نمیشد به این راحتی میتونن تو جایی که استاد میگفت انقدر معروف کارکنن وقتی هنوز لیسانس هم نگرفته بودن درست مثله من فکر میکردن.

وقتی داشتم میومدم خونه چه ذوقی داشتم میخواستم به همه بگم ولی منه بدبخت که شانس ندارم دلم به مامان فقط خوش بود چون بابا که کارخونه بود ارتام هم سرکار.

میخواستم مثله این فیلما که طرف وقتی خوشحاله و خبر خوب داره ادا در بیارم زیادی فضا رو جو زده کنم وقتی رسیدم پشته درخونه پشته سره هم اف اف رو زدم.

من:نه مثله اینکه این مامان خانوم قصد باز کردن در رو نداره

کله کیفم رو گشتم ته ته اش این کلید بدبخت رو پیدا کردم ذوقم که پریده بود بی حوصله در رو باز کردم و رفتم تو...

من:مامان مـــــــــــــــامـــــــ ــــان مـــــــــــــــامـــــــ ــــان

نه مثله اینکه واقعا نیست اون موقع که اف اف رو جواب نداد فکر کردم حمومه ولی مثله اینکه راست راستکی خونه نبود صدا از حموم نمی اومد.

دوبرابر خورد تو ذوقم چه میخواستم ادا این فیلما رو درآرم که مثلا خیلی خوشحالم همینجوری زیر لب غر میزدم و میرفتم و از پله ها میرفتم بالا اتاقه من و ارتام طبقه بالا بود و خودمو انداختم روتخت خیلی خوابم میومد و با اینکه تو ذوقم خورده بود که زیادی خوشحالی نکردم ولی بازم خیلی خوشحال بودم و خوابم نمی برد دوباره از رو تخت بلند شدم و اومدم جلو اینه وایسادم.

بلــــــــــــــه از اون موقع تا الان که دارم اینا رو یادآوری میکنم جلو آینم ولی هنوزم مامانم نیومده.

یه نگاه به ساعت انداختم به به یک ونیم شد یعنی نیم ساعته جلو اینه وایسادم و به خودم خیره شدم یکی منو میدید میگفت بیماری خودشیفتگی دارم انقدر به خودم نگاه میکنم.

ولی بازم به خودم نگاه کردم و تو چهره خودم دقیق شدم(انگاری چی میخواستم کشف کنم)پوستم گندمی بود البته گندمی روشن این از رنگه پوستم موهام که قهوه ای بود البته نه خیلی تیره نه خیلی روشن یه کلام قهوه ای بود و البته کاملا لخت و بلند که تا کمرم می رسید دیگه چشمامم سبز عسلی و کشیده و درشت بود بود دماغمم کوچیک بود و به صورتم میومد و لبامم قلوه بود میگم قلوه بود قلوه ای بود واسه خودشا یه رژ که بهش میزدم خفن میومد تو چشم.

الان دیگه کسی منو میدید می گفت خودشیفته هستی بی برو برگشت قبول میکردم یه کلام اعتراضم نمیکردم از بس جلو ایه وایسادم اون بدبخت که نمیدونه نصفش رو تو فکر امروز بودم و اصلا حواسم به خودم نبود اون اخرش خودم رو یه بررسی کردم .


اوه اوه صدای در اومد بلاخره مامی خانوم تشریف اورد .

چشم از کشف قیافم تو آینه برداشتم لباسم رو عوض کردم یه تاپ و شلوارک صورتی پوشیدم کیلیپسمم باز کردم مو هام رو یه شونه کردم دوباره با کش سفت پشته سرم بستم و رفتم پایین.

میدونستم مامان بود که اومده چون صداش میومد داره حرف میزنه حتما با گوشیش بود دیگه چون صدا تلفن که نیومد همونطور که داشتم میرفتم پایین سرم رو انداخته بودم پایین و اصلا حواسم به جلوم نبود یه دفعه سرم خورد به یه چیزه محکم

من:وااااااااااااااااااای سرم

چشمام رو بستم و سرم رو گرفتم بدجور درد گرفته بود یه چند لحظه که گذشت ودردش کمتر شد سرم رو بلند کردم تا ببینم چی سره مبارکم رو درد اورد همین که اورد بالا یه نفر با نیشه زیادی باز جلوم دیدم

وای که میخواستم تک تک اون موهاش رو بکنم.

من:نیشتو ببند برای چی انقدر اون دهنت رو باز کردی داری میخندی؟هان؟هان؟هـــــــــ ـــــان؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!


ارتام:اوووووووووووووو در مورد دهنه من درست حرف بزنا اولا بعدش به من چه ربطی داره تو جلو چشمت رو نمیبینی دوما........ دیگـــــــــــه ......اهان...میخواستی سرت رو بالا بگیری منو ببینی سوما مثله تو هم فنچول نیستم که هیکل به این گندگی عضله رو(بعد بازوش رو اورد بالا و نشون داد )نگاه کن پس چطوری منو ندیدی چهارما؟؟؟؟؟چطوری ندیدی؟؟؟(بعدش ادا من رو در اورد) هان؟هان ؟هــــــــــــــان؟؟؟؟؟؟؟ ؟؟؟؟!


دلم میخواست یقش رو بگیرم بندازمش زمین لهش کنم همیشه اینجوری کرم میریخت بعدم همه چی رو مینداخت تقصیر من ولی خوب منم خواهر اونم دیگه منم جلو اون کم نمیاوردم که اگه میاوردم کلام پسه معرکه بود.

چشمام رو درشت کردم و زل زدم تو چشماشو...

من:در مورد خودتو دهنت هرجوری بخوام صحبت میکنم اولا بعدش من حواس نبود سرم پایین بود تورو ندیدم تو چرا چشمات رو باز نمیکنی منو ببنی ؟من که میدونم از قصد جلو رو م وایساده بودی دوما...البته بهت حق میدم منم مثله تو انقدر گنده بودم با این بازو ها که انگار با تلمبه بادش کردن نمیتونستم تکون بخورم(وای که وقتی اینو گفتم از تو چشماش میخوندم حالت چند لحظه پیشه منو داره که میخواستم یقش رو بگیرم بندازمش زمین لهش کنم....ولی بجاش من الان مثله اون موقع اون شده بودم و سرم هم دردش پریده بود)

ارتام:من گندم؟من انگار بازو هام رو با تلمبه باد کردم؟؟(دیگه میخواست خودش رو بکشه خودش رو تکون داد فهمیدم میخواد دوباره مو هام رو بگیره بکشه به خاطره همین شروع کردم دویدن به سمته پذیرایی ارتامم شروع کرد دنبالم اومدن.


آرتام:اگه راست میگی وایسا چرا فرار میکنی ؟آوی بگیرم یه تار از اون موهات رو روسرت نمیزارم شانس بیار نگیرمت

رسیدم یه مبلا من پشته یه مبل ارتام هم پشته مبله روبروم بود هر ور میومد منم میرفتم طرف دیگه کم کم داشت کلافه میشد 


من:إإإإإإإإإإإإإا وایسم که چی یشه؟؟؟؟؟؟؟تو یه تار مو رو سرم نمیزاری؟؟؟؟؟؟؟!هه عمرا تو چه به این حرفا کوچولو(البته نه هیکلی کوچولو بود نه سنی)


آرتام:21 سالته دیگه داری میترشی هنوز فرق بزرگ و کوچیک رو نمیفهمی...نچ نچ نچ نچ....من کجام کوچیکه سنی که 7 سال ازت بزرگترم هیکلی همونطو که گفتی(یه لبخند پلید زد)بزرگه کجاش...

نزاشتم حرفش تموم شه

من:اولا تو داری میترشی و پیر پسر میشی دوما(یه لبخند شیطونی زدم و با پلکام چندبار اروم پلک زدم که یه ذره وقت تلف کنم چشم انتظار حرف من بمونه) بزرگ نه گنده تو یه گنده بکی

اوه اوه دوباره لبخندش پرید قاط زد

آرتام:گنده بک خودتی

من:خودت میگی فنچولم تو گنده بکی

دوباره افتاد دنبالم ایندفعه میدونستم واقعا مو رو سرم نمیزاره


همونجور که میدوییدم از دره خونه رفتم بیرون رفتم تو حیاط وای خدا بدبخت شدم حالا چیکار کنم اه این مامانم معلوم نیست کجاس منم که با تاپ و شلوارک نمیتونم از خونه بزنم بیرون وای وای وای پس چیکار کنم داشتم میدویدم و دنباله کمکه الهی بودم که یه دفعه در باز شد و اخ جون بابا اومد تو ایول چه به موقع البته قبلش که صدایه در اومد دوتامون دست از دوییدن برداشته بودیم و مثله بچه خوب سرجامون وایساده بودیم البته چون میدونستیم بابا هست چون اگه میدید میگفت شما ها بزرگ شدید این کارا چیه؟؟؟و شروع میکرد نصیحت که وقته زن گرفتن و شوهر کردنتونه.

من:سلام بابا

آرتام زیره لب یه پاچه خوار بهم گفت و....


آرتام:سلام بابا . خوبی ؟خوشی؟امروز خوش گذشت؟کارای کارخونه خوبه ؟همه چی وقفه مراده؟

اووووووووووووووووه بعد به من میگه پاچه خوار


اووووووووووووووووه بعد به من میگه پاچه خوار

بابا:سلام .ممنون شما دوتا خوبید؟دیگه کار هرروز که میری کارخونه هم خوشگذرونی مگه داره؟اره همه چی تو کارخونه خوبه.جنابعالی اگه به فکره من و کارخونه بودی بجا اینکه بری دکتر بشی میومدی پیشه من باهم کار میکردیم منم خیالم راحت بود میسپردم به تو میومدم استراحت میکردم.

آرتام:اوفــــــــــــــ بابا باز شروع کردی خب من از کارخونه داری خوشم نمیاد من از بچگی هم عاشقه پزشکی بودم

زیر لب جوری زوری که فقط آرتام بشنوه:اوووووهووووو پزشکــــــــی منظورت همون امپولزنیه دیگه!!!!!!!!

(ارتام متخصص مغز و اعصاب بود )

ریز ریز زدم زیر خنده که یه دفعه احسابس کردم رونه پام سوخت که دیدم بلــــه این آرتامه بــــــز که حیفه بز رونه پام رو بشکون گرفته نمیخواستم جلو بابا چیزی بگم پس گذاشتم واسه بعدا

مامان:وااااااااا شما ها چرا یه ساعت تو حیاط وایسادید نمیاید تو؟؟هی میگم الان میان الان میان بیاد دیگه غذا یخ کرد

برگشتم سمته مامان بـــــه پس بگو این هم وقت حموم بوده چون اگه میدید ما داریم بازم دعوا میکنید کلمون رو میکند

بابا:سلام علیکم نازی خانوم. خوب هستید اگه خدا بخواد؟ (یه نگاه شیطون به مامان انداخت)عافیت باشه چه خوشگل شدید هر روز جوون تر میشیداااااااا

مامان یه پشت چشم نازک کرد و با ناز گفت:علیک سلام.مرسی خوبم شما هم اینطور که پیداست خوبی(کلا مثله این تازه عروس دومادا با هم رفتار میکردن بعد این همه سال هنوزم عشق و عاشقیشون زیاد بود و اصلا هم کم نشده یود) خوشگل هم بودم جوون هم که صددرصد

بابا هم با شیطنت:برمنکرش لعنت


اه حالم بهم خورد اینا هم با این عشق و عاشقیشون

مامان:ای وای سینا انقدر حرف زدی یادم رفت بیاید بریمتو غذا یخ کرد

بابا چشماش رو گرد کرد:من زیاد حرف زدم منه بدبخت که فقط یه حال احوال پرسی کردم

مامانم دوباره یه پشته چشم اومد(اههههههههههههه):انقدر جوابه منو نده عزیزم بیا بریم غذا بخوریم یخ کرد

البته این عزیزمش برای تاکید رو حرفش بود!!!!!!

اول مامان رفت تو بعدم بابا بعدم آرتام منم موندم وسطه حیاط یه کم دورو ورم رو نگاه کردم اول روبرومکه خونمون بود و ویلایی بود و سنگش کاملا سفیدِ مرمری و داخلشمدوبلکس بیرون همیه حیاط خوشمل که من عاشقه این بودم بیام به گل ها و درختاش اب بدم یه الاچیق هم سمته راسته حیاط یود جلوش هم از این شومینه مانند ها که توش کباب میپزن همون کباب پز خودمون بود این ور حیاطم سمته چپ یه تاب سفید که عاشقه اینم بودمبرم بشینم روش تکون بخورم بود. 

وقتی دست از بازرسی برداشتم یه ان احساس کردم قبلش خیلی خوشحال بودم و ذوق داشتم ولی بخاطره چی بود؟؟؟؟؟؟؟؟وای خدا قاطی کردم؟؟؟؟یه مرور تو ذهنم کردم از اول هفته که خبری نبود پس اگه خبری بوده که من خوشحال بودم واسه امروزه الانم که ظهره پس برای صبح بود خب صبــــــــــــح اهان صبحم که رفتم دانشگاه کلاس اولم با استاد مدنی بعدشم استاد صارمی..........خب اهان........ استاد صارمی .......داره یه چیزایی یادم میاد........ بعد کلاس ..........من و مانی وسادنا.........پیشنهاد........اها� � پیشنهاد کار....

وای خدا من چقدر خنگم موضوع به این مهمی رو فراموش کرده بودم دوباره ذق زده شدم خب الانم که همه خونه بود باید با ذوق برم به همه بگم .........وای من با این مغزم که چیزه به این مهمی رو فراموش کرده بودم چجوری تونستم دانشگاه برم دانشجوی درسخون هم باشم الله علم

با صدای داد آرتام به خودم اومدم

آرتام:اوی حواست کجاست یه ساعته دارم صدات میکنم

من:تو کلات

آرتام:هـــــان؟؟؟؟

من:وااااااااااان

آرتام:چــــــــی؟؟؟؟

.من:پیچ پیچـــــــی

آرتام:إإإإإإإإإإإإإ

من:إإإإإإإإإإإإإإإ نـــــه بــــــــــــه

آرتام:اههههههههههه

من:دستشویی مستقیم سمت راست.

آرتام :وااااااااااااای بس کــــــــن

من:اوکی دلم برات سوخت چیکار داری مزاحمه وقته گرامیم شدی؟؟؟؟؟؟؟

آرتام:اههههههههه او....

من:یه بار گفتم مستقیم سمته راست

آرتام:چـــــــــی؟؟؟؟

من:اینم یه بار گفتنم پیچ پیچی ولی چون هم تکراری بود هم خز نشه این بار ابنبات قیچــــــــی

آرتام:نـــــــــچ اه نه نه نه نه غلط کردم اه نگفتم واااااااااااای که قاطی کردم از دستت

بعد دستش رو گذاشت رو سرش و دویید تو خونه

منم دیگه نتونستم جلو خودمو بگیرم غش غش زدم زیره خنده وسط خنده دوباره یاد کار افتادم با خوشحالی پریدم تو خونه

من:مـامـان.....بــابــا......... بـابـا......

مامان:چیــــــــــه؟؟؟؟؟؟

بابا:چیـه بـــابــا؟؟؟

آرتام:هــــــــــان چیه؟؟؟؟؟؟؟؟کسی بهن گفته صدات قشنگه از قسمت دادش استفاده میکنی؟؟؟؟؟

مامان و بابا زدن زیره خنده ولی من یه چشم غره رفتم تلافیه این کارشم گذاشتم تو حسابش.

بابا زود خندش رو جمع کرد رو کرد به من

بابا:چیه بابا ؟چی باعث شده انقدر با ذوق وشوق بیای دادو بیداد کنی غذا رو به ما کوفت کنی؟؟؟؟

بعد دوباره زد زیره خنده آرتامم زد زیره خنده

وای که دلم میخواست اون وسط بشینم و گیسای خودم رو بکنم

اه اه چقدر من از این آرتام بدم میاد مامان و بابا هم دست از خنده برداشتن اما این مگه ول می کرد اشکش دیگه دراومده بود

من:ارتام ببند؟

ارتام:چیو؟

یه نگاه به مامان یه نگاه به بابا انداختم سرشون پایین بود داشتن غذا میخوردن (خدا رو شکر یه نفرم به ما تعارف نمیکرد نه نه ممنون نمیخورم به خدا) وقتی دیدم حواسشون نیست با لبام بدونه اینکه صدام در بیاد ولی ارتام بتونه لبخونی کنه گفتم

من:گـالـــــتو

و لبام و دور دهنم رو نشون دادم

دوباره یه نگاه به مامان و بابا کردم نه خدا رو شکر حواسشون نبود وگرنه میکشتنم که چقدر تو بی ادب شدی

دوباره به ارتام نگاه کردم داشت از حرص اتیش میگرفت صورتشم قرمز شده بود.

بخاطره اینکه اگه میگفت من گفتم گالت رو ببند مامان بابا میگفتن کی اینو گفته ما نشنیدیم به خاطره همین داشت اتیش میگرفت

اخیش دلم خنک شد جیگرم حال اومد!!!

بابا:آوی اگه بلاخره دست از نگاه کردن ما برداشتی میخوای بیای غذا تو بخوری(چه عجب یکی به ما یه تعارف زد دیگه داشتم عقده ای میشدم)و بگی چی میخواستی بگی که انقدر خوش و ذوق داشتی؟؟

اه بازم یادم رفته بود خبر به این مهمی رو زودی بهشون بگم پس زودی قبل از اینکه بازم فراموش کنم همونطور که داشتم میرفتم پشت میز ناهارخوری بشینم شروع کردم به گفتن.

من:بابا امروز استاد صارمی به من و دوتا دیگه از بچه ها یه پیشنهاد داد؟؟

بابا سرش رو اورد بالا به من نگاه کرد:حمید رو میگی؟؟؟؟؟؟

سرم رو تکون دادم که یعنی اره

بابا:خوب چه پیشنهادی بهتون داده؟؟؟؟؟

من: به منو سادنا و مانی صادقی که همکلاسیم هست گفت چون شما جزو شاگردایه خوبم هستید (البته از قصد این قسمت رو گفتم) میخوام پیشنهاده کار تو یه شرکت رو بهتون بدم

بابا:کار؟؟؟تو بری کار کنی؟؟؟؟؟حمید گفت؟؟؟؟

اووووووووه حالا انگار چیکار کرده این حمید خان(راستی استاد صارمی همون حمید خان دوسته بابا بود)

من:بله خود حمید خان گفتن.

بابا:خب حالاچه کاری؟؟؟کجا؟؟؟

من:شغل ابدارچی وا بابا اینم سواله خودم وقتی استادم بهم پیشنهاده کار میده یعنی با توجه به رشتم میده دیگه تو شرکت.... 


دوباره این آرتام چهار دست و پا پرید وسط حرف ما

آرتام:ولی ابدارچی بهتره ها!!!!!!!!!

دوباره زد زیره خنده نکبت اینم به حسابش افزوده شد ای یه روزی برسه من همه اینا رو تو یه روز تلافی کنم.

همینطور که داشتم با خودم فکر میکردم صدا بابا افکارم رو بهم ریخت.

بابا:واقعا پیشنهاده کار تو شرکت ...رو داده بهتون؟؟؟ولی چطوری؟؟؟؟ اونجا خیلی معروفه و همه مهندساش باسابقه ای درخشانن چطوری گذاشتن تو اون جا کار کنی؟؟؟؟تو که تازه میخوای لیسانس بگیری.

من:اولا بابا جان یه بار گفتم فقط من نیستم دوتا دیگه از همکلاسی هام هم هستیم بعدم مثله اینکه رییس شرکت اشنا استاده و فکر کنم قبلا شاگردش بوده بخاطره همین سفارشه مارو کرده بریم برای این ترم اخر که همه دانشجو ها باید تو یه شرکت کار پیدا کنند و اون جا کار کنن تا نمره پایانیشون رو کامل بده ما سه نفر رو خودش معرفی کرده که بریم اونجا گفته اگه کارتون خوب باشه هم نمره کامل رو میدم بهتون هم میتونید بعدش همونجا استخدام بشید و کارتون رو ادامه بدید به ماهم گفته تا فردا خبر بدید که میخواید اونجا کار کنید یا نه.

بابا:اهان که اینطور خب حالا من خودم به حمید زنگ میزنم راجبه شرکته میپرسم ازش.اینطورم که پیداست تو کاملا راضی هستی درسته؟

من نیشم رو تا بنا گوشم باز کردم و دوباره سرم رو به معنی اره تکون دادم

آرتام:اگه خدا بخواد اون زبونت قطع شده به سلامتی؟


یه چشم غره بهش رفتم پس بگو چرا ساکت بوده تا الان داشته گوش میداده به حرفا الانم که تموم شده داره تیکه میندازه. 


من:نه تا چشمت درآد سالمه

بعد رو کردم به سمته بابا ادامه دادم

من:اره بابا مگه عقلم رو از دست دادم قبول نکنم تو این وضعیتی که فوقه لیسانسه هاش و بالاتراش بیکارن من که تازه دارم لیسانس میگیرم و هیچ سابقه کاری ندارم کار کردن تو چنین شرکته معتبری یه شانس فوق العادس

بابا:اره خوب با اینکه تو اصلا احتیاج به کار کردن بیرونه خونه رو نداری و هر چی بخوای اگه ببینم به صلاحته و ضرری برات نداره در اختیارت میزارم ولی چون میدونم ارزوت این بود که با توجه به رشتت کار پیدا کنی میزارم کار کنی.ولی...

نگران گفتم:ولی چی؟؟؟؟؟؟

بابا:ولی همونطور که گفتم اول یه زنگ به حمید بزنم و درمورده شرکته بپرسم بعدم خودم یه تحقیق میکنم البته شک ندارم که محیطه خوبی داره که حمید به تو اون دوتای دیگه پیشنهاد کرده ولی خیلی از شرکت و کارخونه ها هستند با اینکه اسم و رسم خوبی دارن اصلا محیطه خوب و سالمی ندارن.

نگرانیه بابا رو درک میکردم خودمم الان که فکر میکردم یه ذره میترسیدم با این همه اتفاق هایی که میفته تو اخبار و روزنامه حوادث و... ادم میخونه مگه میشه نترسه تو این مملکتی که پر از گرگه.

پس با اینکه میخواستم اوکی رو به حمید خان یا همون استاد صارمی بدم ولی میخواستم با تحقیق بابا دیگه دلم قرص بشه.

بعد از غذا و جمع کردن سفره بابا رفت تو اتاقش استراحت کنه آرتامم رفت بالا که یعنی اونم رفت تو اتاقش مامانم تو اشپزخونه داشت ظرفا رو می شست منم که بیخیال اصولا من کار نمی کردم نمی کردم ولی وقتی می کردم می ترکوندم که شاید اتفاق افتادن این موضوع در کله سال کمتر از تعداد انگشت های یک دست فقط یک دست بودولی خدا وکیلی با اینکه اصلا حوصله کاره خونه رو نداشتتم بیشتره وقتا زور زورکی بود ولی توکار های خونه یه مقدار خیلی کوچولو ظرف شستن رو دوست داشتم اونم نه هر موقعی ها اول حالش باشه دوم حداقل دو سه ساعت از وقتی که غذا ها رو تو اون ظرفا خورده باشم گذشته باشه که قشنگ هضم شده باشه سوم کسی خونه نباشه راخت با خبالی کاملا خالی کارم رو بکنم و در اخر چهارمین مورد که از همه مهم تره حتما گوشیم بغلم باشه که باهاش اهنگ بزارم حین ظرف شدن اهنگ رو بخونم واقعا با اینکه از کار خونه متنفرم( البته این تنفر دلیل کاملا واضحی داره تــــــنــبلی البته به گفته دیگران به نظر من اسمش حال نداشتنه که امری کاملا طبیعی است)

ولی اون لحظه خیلی حال میکنم انگار دور از هر چیزی هستم نمیدونم چرا شاید از خلیت من باشه و تو کله کره خاکی فقط من این مدلی باشم که یه هنره محظه و اسمش ارامش در حینه ظرف شوری!!!!!!

اره ولی واقعا حال میکردم تو اون لحظه و دوست داشتم شستن ظرفا هیچ وقت تموم نشه ولی این اتفاق با اینکه برام لذت بخش بود ولی چون مامان بیشتره وقتا خونه بود اصلا رخ نمیداد فقط وقتایی که خودش مهمونی بود و من خونه بودم و میدونستم تا شب نمیاد اتفاق میوفتاد که خیلی نادر بود!!!!.

اره داشتم میگفتم مامانم تو اشپزخونه منم رو مبل نشسته بودم و پام رو انداخته بودم رو میزه جلو مبل و داشتم تلویزیون روکانال هاش رو جابه جا میکردم عصر و شبش چی نشون میداد که سر ظهریش برنامه جالبی بده که ادم رو جذب خودش کنه اونم کسی مثله منو اهههههههه


خم شدم کنترل ماهواره رو از رو میز برداشتم و روشن کردم و بازم کانال ها رو میچرخیدم رسیدم به جم موزیک ای جانم داشت کلیپ on the floor جنیفر رو نشون میداد تو کله اهنگ هاش و کلیپ هاش اینرو از همه بیشتر دوست داشتم هر چقدرم که گوش میدادم و نگاه میکردم سیر نمیشد البته ناگفته نباشه همش رو هم تو چند بار اولی که گوش دادم حفظ شدم من اهنگ های ایرانی رو راحت تو سه چهار بار گوش دادن حفظ میشدم ولی خارجی رو نه چون زبونه خودم نبود فقط جاهایی اش رو که دوست داشتم و راحت بود رو حفظ میکردم البته حفظ میکردم که نه حفظ میشدم ولی این با همه فرق داشت تا قبله دیدن این کلیپ زیاد دنباله اهنگ های جنیفر نبودم ولی از بعدش جزو خواننده های وری وری وری مورده علاقم شده بود دیگه غیره عادی وقتی صدای این موزیک رو میشنیدم منم زیرلب لبخونی میکردم الانم از اون موقع ها بود


It’s a new generation

این نسل جدیده

of party people

از مردمی که اهل مهمونین

Get on the floor (dale) (x2)

بیا رو پیست رقص (ماهور)

RedOne

دوباره

Let me introduce you to my party people

بذارین شما رو به مردم اهل مهمونی آشنا کنم

In the club… huh!

توی کلاب… هاه!

I’m loose(loose)

من سستم(سست)

And everybody knows I get off the train

و همه میدونن من از قطار پیاده میشم

Baby it’s the truth

عزیزم این حقیقته

I’m like Inception

من مثه اینسپشن هستم (فکر کنم اشاره به فیلمش داره چون اولشو بزرگ نوشته )

I play with your brain

با مغزت بازی میکنم

So don’t sleep or snooze

پس نخواب یا چرت نزن

I don’t play no games so don’t-don’t-don’t get it confused no

من اصلا بازی نمیکنم پس گیج نشو نه

Cause you will lose yeah

چون میبازی آره

Now pu-pu-pu-pu-pump it up

حالا پمپاژش کن

And back it up like a Tonka truck

بعد مثه یه کامیون تونکا به عقب بندازش

Dale!

حفره!

If you go hard you gotta get on the floor

اگه مشروب زیاد خوردی باید بیای رو پیست رقص

If you’re a party freak then step on the floor

اگه عاشق مهمونی هستی پس بیا رو پیست رقص

If your an animal then tear up the floor

اگه حیوونی روی پیست رقص خودتو تخلیه کن

Break a sweat on the floor

روی پیست رقص عرق کن

Yeah we work on the floor

آره ما رو پیست رقص کار میکنیم

Don’t stop keep it moving

توقف نکن! به تکون خوردن ادامه بده

Put your drinks up

نوشیدنی هاتو رو ببرین بالا

Pick your body up and drop it on the floor

بدنتون رو بالا ببرید و بندازینش رو پیست رقص

Let the rhythm change your world on the floor

بذار ریتم رو پیست رقص دنیاتو عوض کنه !

You know we’re running shit tonight on the floor

میدونی که امشب ما داریم رو پسیت رقص میترکونیم

Brazil, Morocco

برزیل، مراکش

London to Ibiza

از لندن تا ایبیزا

Straight to LA, New York

مستقیم به سمت لوس آنجلس، نیویورک

Vegas to Africa

از وگاس تا آفریقا

Dance the night away

تمام شب رو برقص که تموم شه

Live your life and stay young on the floor

از زندگیت استفاده کن و روی پیست رقص جوون بمون

Dance the night away

تمام شب رو برقص که تموم شه

Grab somebody, drink a little more

یکیو پیدا کن، یکم دیگه بنوش

Lalalalalalalalalalalalalala

Tonight we gon’ be it on the floor

امشب ما میخوایم روی پیست رقص بی نظیر باشیم

Lalalalalalalalalalalalalala

Tonight we gon’ be it on the floor

امشب ما میخوایم روی پیست رقص بی نظیر باشیم

I know you got it

میدونی که اینو دارم

Clap your hands on the floor

توی زمین رقص دست بزن

And keep on rockin’

و به رقصیدن ادامه بده

Rock it up on the floor

توی زمین رقص تکونش بده

If you’re a criminal, kill it on the floor

اگه جنایتکاری، روی زمین رقص بکشش

Steal it quick on the floor, on the floor

سریع روی پیست رقص بدزدش، روی پیست رقص

Don’t stop keep it moving

توقف نکن به رقصیدن ادامه بده

Put your drinks up

نوشیدنی هاتونو ببرین بالا

Its getting ill

این داره مریض میشه

It’s getting sick on the floor

داره رو زمین رقص مریض میشه

We never quit, we never rest on the floor

ما هیچوقت استفا نمیدیم، هیچوقت روی پیست رقص استراحت نمیکنیم

If I ain’t rolling, probably die on the floor

اگه من نمیرقصم، پس دارم میمیرم رو زمین رقص

Brazil, Morocco

برزیل مراکش

London to Ibiza

از لندن تا ایبیزا

Straight to LA, New York,

مستقیم به سمت لئس آنجلی، نیویورک

Vegas to Africa

از وگاس تا آفریقا تکراری

Dance the night away,

Live your life and stay young on the floor

از زندگیت استفاده کن و روی پیست رقص جوون بمون

Dance the night away

تمام شب رو برقص که تموم شه

Grab somebody, drink a little more

یکیو پیدا کن، یکم دیگه بنوش

Lalalalalalalalalalalalalala

Tonight we gon’ be it on the floor

امشب ما میخوایم روی پیست رقص بی نظیر باشیم

Lalalalalalalalalalalalalala

Tonight we gon’ be it on the floor


امشب ما میخوایم روی پیست رقص بی نظیر باشیم

That badonka donk is like a trunk full of bass on an old school Chevy

قلمبگی های باسنت مثه یه کامیون پر از گیتار بیسه

Seven tray donkey donk

هفت سینی خر

All I need is some vodka and some chunka coke

تمام چیزی که بهش احتیاج دارم یکم ودکا و یکم ککتل چانکائه

And watch her, she gon’ get donkey konged

و نگاش کن، اون میخواد

Baby if you’re ready for things to get heavy

عزیزم اگه برای یه سری چیز آماده ای تا سنگین شی

I get on the floor and act a fool if you let me

من میام رو زمین رقص و مثه یه دیوونه رفتار میکنم اگه بم اجازه بدی

Dale

حفره

Don’t believe me just bet me

منو باور نکن فقط بم اجازه بده

My name ain’t Keath but I see why you Sweat me

اسم من کیث نیست اما میبینم چرا باعث میشی عرق کنم

L.A. Miami New York

ال ای میامی نیویورک

Say no more get on the floor

چیز دیگه ای نگو فقط بیا رو زمین رقص

Lalalalalalalalalalalalalala

Tonight we gon’ be it on the floor

امشب ما میخوایم روی پیست رقص بی نظیر باشیم

Lalalalalalalalalalalalalala

Tonight we gon’ be it on the floor

امشب ما میخوایم روی پیست رقص بی نظیر باشیم

Lalalalalalalalalalalalalala

Tonight we gon’ be it on the floor

امشب ما میخوایم روی پیست رقص بی نظیر باشیم

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد