احسان کلافه دور خودش چرخ می زد ... صبح شده بود اما هنوز خبری از طناز نداشت ... هر جایی که فکر می کرد لازمه رو سر زده بود ... اما طناز نبود ... احسان پشیمون بود ... داغون بود ... هزار بار خودشو لعنت کرد اما چه فایده! هیچ کدوم اینا جبران حرفی که زده بود رو نمی کرد ... پریشون خواست برگرده خونه که یاد دوستش توی نیروی انتظامی افتاد و بی طاقت گوشیشو برداشت و شماره اش رو گرفت ... چند تا بوقی خورد تا جواب داد:
- به به ... احسان جان ...
- سلام سروش ... دستم به دامنت ...
سروش با تعجب گفت:
- چی شده احسان؟
- سروش ... راستش ... چطور بگم ...
- اَه جون بکن دیگه! کسی طوریش شده؟
سروش از دوستای قدیمی خونواده گیشون بود ... باباش سرهنگ تمام بود و خودش سروان ... آهی کشید و گفت:
- طناز دیشب تا حالا غیب شده ... هر جا رو گشتم فایده ای نداشته ...
سروش متعجب گفت:
- یعنی چی؟!!!
- راستش ... با هم بحثمون شد ... بعد خوب ....
سروش پرید وسط جون کندن احسان و گفت:
- خیلی خوب بقیه اشو می شه حدس زد ... اونم زده از خونه بیرون و الان هم غیب شده ...
- آره ...
- به خونه شون سر زدی ...
- سر که زدم ... اما تو نرفتم ...
- یعنی چی؟!
- خوب با ماشینش رفته ... پارکینگ خونه شون رو دید زدم دیدم خبری از ماشینش نیست ...
- خونه دوستاش چی؟!
- یه دوست بیشتر نداره که اونم ... زنگ بهش زدم جواب نداد ... به شوهرش زنگ زدم گفت زنش خونه مامان باباشه ... از طناز هم خبری ندارن ...
- به!!! لابد اونم رفته قهر ....
- وا! من چه می دونم سروش! یه فکری بکن ... زن من دیشب تا حالا تو این شهر بی در و پیکر گم و گور شده!
- جایی رو سراغ نداری که پاتوقش باشه ... دخترا از این جور جاها دارن که وقتی دلشون می گیره برن اونجاها ...
- نه طناز این قر و فرا نداشت ...
- قر و فر یعنی چی پسر؟!!!
احسان عصبی داد کشید:
- سروش غلطی می تونی بکنی یا نه؟
سروش متفکر گفت:
- آخه موقعیت زن توام عادی نیست که بشه به همه واحدامون خبر بدیم ... خیلی زود خبر می کشه به نشریات که فلانی گم شده ...
- منم برای همین به تو زنگ زدم دیگه ... وگرنه می رفتم کلانتری ...
- دستت درد نکنه !!!
- خوب حالا توام!
- یه چند ساعتی صبر کن ... تا من یه استعلام از ماشینش بگیرم .... شماره پلاکش رو بگو ...
احسان سریع پلاک ماشین طناز رو با رنگ و مدلش گفت و سروش یادداشت کرد ... بعد قرار شد خودش خبر بده و تماس قطع شد ... احسان هم نالان و خسته راهی خونه شد ...
دو ساعت بعد با تماس احسان همه چیز شکل دیگه ای به خودش گرفت ... ماشین طناز پیدا شده بود ... سمت راننده کاملاً داغون شده و معلوم بود که یه نفر چند بار به بدنه ماشین کوبیده از سمت چپ ... ماشین به شکل عجیبی کنار اتوبان تهران کرج رها شده بود و خبری هم از راننده نبود !!! بعد از خبر دادن به بیمارستان و پزشک قانونی فهمیدن طناز هیچ بلایی سرش نیومده و کسی هم اونو به بیمارستان نرسونده ... پس فقط یه احتمال باقی می موند ... اونم دزدیده شدنش بود ... ذهن احسان سریع کشیده شد سمت مسیح ... مردی که حتی اسمش رو هم نمی دونست!!!