ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
او اهل سیاه بازی بود و هر وقت به خانه پدرم می رفتیم خودش را برای همه لوس می کرد. من هرچه تلاش می کردم تا به خانواده ام بفهمانم با چه مار خوش خط و خالی طرف هستند هیچ کس باورش نمی شد و پدرم که عاشق پول و ثروت دامادش بود می گفت: تو اگر با این زندگی که مجید برایت مهیا کرده بخواهی گلایه ای داشته باشی خیلی بی انصاف هستی، یک لحظه با خودت حساب کن که اگر امروز پدر شوهرت سرش را روی زمین بگذارد و دیگر بلند نشود میلیاردر می شوی و ...!
زن جوان در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد افزود: پدرم تاجر است و وضعیت مالی خوبی دارد. ۳ سال قبل طرف معاملات تجاری او مرا برای پسرش خواستگاری کرد و با تاسف باید بگویم روزی که خانواده ام با چنین پیشنهادی روبه رو شدند از خوشحالی در پوست خودشان نمی گنجیدند. پدرم بلافاصله ماشین حسابش را درآورد و شروع به حساب و کتاب کرد که این خانواده چه قدر ثروت دارند و اگر چنین شود چنان خواهد شد!من با این که آن موقع تازه به دانشگاه رفته بودم و سن و سالی نداشتم اما از همان دیدار اول، از مجید خوشم نیامد و بهانه آوردم که می خواهم درس بخوانم. اما خانواده مجید با استقبال از این حرف، شرط مرا پذیرفتند و گفتند بعد از ازدواج می توانی به تحصیلات خودت تا هر مرحله ای که دوست داری ادامه بدهی.با این وضعیت به پدرم گفتم بهتر است در مورد مجید تحقیقات کنید اما پدر و مادرم از من ناراحت شدند و گفتند کسی که روی پول غوطه ور است که دیگر تحقیقات نیاز ندارد چون وقتی پول داشتی یعنی همه چیز داری!با این عقاید غلط من به اجبار و با تهدید خانواده ام به ناچار سر سفره عقد نشستم و با مردی ازدواج کردم که اگر چه پول زیاد و زندگی پرزرق و برقی داشت اما خانه ای تاریک و سرد و بی روح را برایم مهیا کرده بود. او به هیچ چیز پای بند نبود و تمام وقت خود را با پول و ثروت بادآورده پدرش به دنبال زنان فاسد و عیاشی و خوشگذرانی می گذراند.در مدت کوتاهی فهمیدم مجید به مواد مخدر اعتیاد دارد و برای این که مانع کارهایش نشوم می خواست مرا هم معتاد کند که از خانه فرار کردم. تصمیم نداشتم به خانه پدرم بروم چون می دانستم خانواده ام تمام ارزش های زندگی و انسانیت افراد را با پول افراد می سنجند برای همین به منزل یکی از دوستان شوهرم که با همسر او دوست شده بودم رفتم ولی آن شب فهمیدم دوست مجید و همسرش هر ۲ به مواد مخدر اعتیاد دارند.
متاسفانه دوست شوهرم پس از آن که همسرش در اثر استعمال مواد مخدر به خواب عمیقی رفته بود پیشنهاد شومی به من داد و قصد سوءاستفاده داشت. با عصبانیت از خانه آن ها بیرون آمدم و چون جایی نداشتم بروم به کلانتری آمدم تا بلکه از طریق قانونی بتوانم خودم را نجات دهم.می خواهم از مجید طلاق بگیرم و زندگی سالمی داشته باشم. حرف آخر من این است که اگر زن یک کارگر زحمتکش و با ایمان می شدم به خوشبختی می رسیدم اما مجید با آن همه پول و ثروت و خودروی مدل بالا نتوانست حتی یک لحظه احساس خوشبختی را برایم به وجود بیاورد و همیشه حسرت زندگی زن و شوهرهایی را می خورم که نسبت به همدیگر متعهد هستند و با عشق زندگی می کنند.