ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
عمل صالح
با گروهى از بزرگان در کشتى نشسته بودم. کشتى کوچکى پشت سر ما غرق شد. دو برادر از آن کشتى کوچک، در گردابى در حال غرق شدن بودند. یکى از بزرگان به کشتیبان گفت: این دو نفر را از غرق نجات بده که اگر چنین کنى، براى هر کدام پنجاه دینار به تو می دهم.
کشتیبان خود را به آب افکند و شناکنان به سراغ آنها رفت و یکى از آنها را نجات داد، ولى دیگرى غرق و هلاک شد. به کشتیبان گفتم: لابد عمر او به سر آمده بود و باقیمانده اى نداشت، از این رو این یکى نجات یافت و آن دیگر به خاطر تاخیر دستیابى تو به او، هلاک گردید.
کشتیبان خندید و گفت: آنچه تو گفتى قطعى است که عمر هر کسى به سر آمد، قابل نجات نیست، ولى علت دیگرى نیز داشت و آن اینکه: میل خاطرم به نجات این یکى بیشتر از آن هلاک شده بود، زیرا سالها قبل، روزى در بیابان مانده بودم، این شخص به سر رسید و مرا بر شترش سوار کرد و به مقصد رسانید، ولى در دوران کودکى از دست آن برادر هلاک شده، تازیانه اى خورده بودم.
گفتم: صدق الله، خدا راست فرمود که: من عمل صالحا فلنفسه و من اساء فعلیها، کسى که کار شایسته اى انجام دهد، سودش براى خود او است و هر کس بدى کند به خویشتن بدى کرده است. (فصلت 46)
حکایتهایی از سعدی