وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

علی این گونه بود

 علی این گونه بود


علی مع الحق و الحق مع علی


وقتی در زمان ابوبکر، ابوسفیان به او پیشنهاد اقدام مسلحانه برای به دست گرفتن قدرت را داد، محکم رد کرد.


 وقتی شورشیان، خانه عثمان را محاصره کردند و آب را بروی اهل خانه بستند، پسرانش را به محافظت از خانه او گماشت و به اهل آن آب رساند.


 وقتی مردم، بعد از قتل عثمان، با اصرار شدید و بی سابقه از او خواستند که حاکم شود، گفت :


 “مرا رها کنید و سراغ کس دیگری روید، من هم کمکش می کنم”.


این طور که برخی می گویند نبود که حکومت را حق خداداد خود بداند و تشکیل آن را تکلیف شرعی خود بشمارد و از هر فرصتی استفاده کند.


 اول کسی بود که با رای قاطع مردم حاکم شد. بعد از انتخاب شدن به مردم نگفت:


 “به خانه روید و مطیع باشید”. گفت:


 “در صحنه بمانید و اظهار نظر و انتقاد به حق کنید که من ایمن از خطا نیستم مگر این که خدا نگهم دارد”.


 سعد ابن ابی وقاص، مشروعیت دولتش را نپذیرفت و بیعت نکرد، نه خانه را برسرش خراب کرد، نه در خانه حبسش کرد و نه حتی علیهش سخن گفت و.....


 طلحه و زبیر، به بهانه حج، مدینه را ترک کردند تا در مکه به عایشه بپیوندند و جنگ راه بیندازند. به آن دو گفت :“می دانم حج نمی روید!”؛


 اما با این وجود نه جلو رفتنشان را گرفت، نه به جرم ... در خانه حبسشان کرد، و نه اصلا بر سابقه جهادشان خط کشید و .....


 شب جنگ جمل، زبیر را صدا زد و با ذکر خاطره برادری سابقشان و سابقه جهادشان با هم در محضر پیغمبر، دل او را لرزاند و از جنگ منصرفش کرد.


سلاحش “کلمه” بود. “غلام آن کلماتم که آتش انگیزد”.


 


روز جمل، اول سپاه مقابل تیراندازی کردند و یک سرباز او را کشتند. یارانش گفتند: شروع کنیم. او گفت: نه و سر به آسمان بلند کرد و گفت: “اللهم اشهد”


(خدایا شاهد باش). سپاه مقابل دومین تیر را انداختند و دومین سرباز او را کشتند. یاران گفتند:شروع کنیم. او باز مخالفت کرد و سر به آسمان بلند کرد و گفت: “اللهم اشهد”. تیر سوم را که انداختند و سومین سرباز او را که کشتند، سر به آسمان بلند کرد و گفت: “خدایا شاهد باش که ما شروع نکردیم”.


آنگاه شمشیر کشید. ماجراجو و جنگ طلب نبود.


 بعد از جنگ، بر پیکر طلحه گریست و خطاب به او گفت:


“کاش بیست سال پیش از این مرده بودم و کشته ترا افتاده بر زمین و زیر آسمان نمی دیدم!”. 


حتی حرمت سابقه جهاد دشمنش را هم نگه داشت.


 


سپس به دیدن عایشه رفت و حرف های درشت او را تحمل کرد و حالش را پرسید، سپس با ۴۰ زن مسلح روپوشیده (شبیه مردان جنگجو!) اسکورتش کرد و به وطنش برش گرداند. با زنان، حتی مجرمانی که اقدام مسلحانه علیه امنیت ملی کرده بودند، این طور بود.


 کسانی را که با او جنگیدند  “محارب و منافق و....” نخواند، گفت:


 “برادران مسلمان مایند که در حق ما ظلم کردند!”.


 


نگذاشت در جنگ صفین، یارانش جواب شعارهای زشت یاران معاویه را بدهند. گفت:


 “من بدم می آید که شما زشت گویی کنید، بهتر آن است که از کارهایشان بگویید و حال و روزشان را یاد کنید و به خدا بگویید :خدایا ، خون های ما و آن ها را حفظ کن!”.


 در میانه صفین، درست سر بزنگاه و آنجا که به قول مالک اشتر “فقط چند قدم و ضربت شمشیر تا خیمه معاویه مانده بود”، مردم نامردمش دست از جنگ کشیدند، جز سلاح “کلمه” سلاح دیگری بر این نافرمانان نکشید. حتی اختیار جنگش دست مردم بود. به جای مردم تصمیم نمی گرفت و نظر برحق خودش را به مردم تحمیل نمی کرد. وقتی قرار بر مذاکره و حکمیت شد، او خواست که مالک اشتر یا ابن عباس را بفرستد، مردمش مخالفت کردند و ابوموسی اشعری را فرستادند، و او باز رای برحق خودش را به مردمش تحمیل نکرد و در عمل میزان را رای مردم قرار داد و جز سلاح “کلمه” به کار نگرفت.


 


خوارج مسلح، در کمال آزادی علیهش تظاهرات می کردند، نه گفت از من اجازه بگیرید، نه سرکوبشان کرد.


 خوارج مسلح، در کمال امنیت در مسجد خدا، وسط نماز جماعت، با صدای بلند برضد او شعار می دادند و او خطاب به خود این آیه را می خواند :“فاصبر، ان وعد الله حق”. 


 همین! نه شکنجه، نه تجاوز، نه اعدام.


 می گفت :“نباید چیزی را از شما پنهان کنم جز در جنگ”.


 


وقتی شنید در مرز کشور تحت حکومتش، مهاجمان خارجی به خانه مردم ریخته اند و غارتگری کرده اند، نگفت: “سیاه نمایی نکنید”. خودش اپوزیسیون خودش شد و خبر را به مردم گفت و گفت:


 “مرد مسلمان باید از غم این حادثه بمیرد”!


 


بارها خودش مردم را به نظارت بر خودش دعوت کرد و انتقاد از حاکم را تکلیف شرعی مردم دانست!


مرحوم مطهری با ذکر شواهدی از گفتار و رفتارش، تلویحا او را “لیبرال” خواند! آنجا که در کتاب “آینده انقلاب” گفت :“تعلیمات لیبرالیستی در متن تعالیم اسلام هست”.


 وقتی از مردم سخن می گفت، فقط مسلمان ها را نمی گفت. خودش به صراحت گفت که:


 “مردم یا با ما همدین اند یا همنوع”؛ یعنی حرمت و حقوق همه باید محفوظ باشد.


 


به منصوبانش می گفت: “مبادا مانند گرگ درنده به جان مردم بیفتید و خوردنشان را غنیمت شمرید”.


 


هیچ گاه در خانه مردم را نشکست و حرمت حریم خصوصیشان را، حتی آنجا که دانست بساط فحشا پهن است، نقض نکرد.


 به قاضی چنان امنیت و استقلالی داده بود که علیه خودش حکم کرد!


 به از کارافتاده ها مقرری داد.


 در سفری، وقتی که مردم دنبال مرکبش دویدند، ذوق نکرد، برعکس برسرشان فریاد زد! مردم را خوار نمی خواست.


 صورتش را نزدیک آتش می برد و می گفت:


 “بچش علی، این سزای حاکمی است که مردمش را فراموش کند”.


 


خدمات دولت های قبل را ستود، بویژه برای عمر سنگ تمام گذاشت، نگفت آن ها دزد و فاسد و خائن بودند و حق مرا خوردند!


 به معاویه نگفت :“خدا حق حکومت را به من داده”. گفت: “مردم مرا خواسته اند”.


 


بر حاکمان واجب کرد که تا ریشه فقر را نکنده اند، همسطح فقیرترین مردم زنگی کنند.


 


در بستر مرگ گفت: “مبادا در خون مردم بیفتید و بگویید وای علی کشته شد”.


 


در دولتش دزدی که می شد، ۷۰،۸۰ نفر آدم هیچ کاره را نمی گرفت، سران فاسد را رها کند، ”. با اصل کاری ها سریع و قاطع و قدرتمند برخورد می کرد.


 


علی این گونه بود.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد