ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
پدر و مادرم با شنیدن این پیشنهاد خیلی خوشحال شدند و پس از چند روز مراسم خواستگاری برگزار شد، اما آن ها با دیدن «ژیلا» و خانواده اش، مخالفت شدید خود را با این ازدواج اعلام کردند و این موضوع باعث شد تا بین ما اختلاف به وجود بیاید و متاسفانه من احترام خانواده ام را زیر پا گذاشتم!
حدود یک ماه از این ماجرا گذشت و پدرم که خیلی نگرانم بود روزی مرا صدا زد و گفت: ما به احترام تو تحقیقاتی هم انجام داده ایم اما این دختر و خانواده اش، به راستی آدم های بی اعتباری هستند و به درد ما نمی خورند.
با شنیدن این حرف به جای این که کمی عقلم را به کار بیندازم، از کوره در رفتم و لج بازی هایم را ادامه دادم تا جایی که با تهدید به خودکشی یا فرار از خانه، خانواده ام را مجبور کردم دوباره به خواستگاری بروند و به این ترتیب بود که با برگزاری مراسم باشکوهی، من و ژیلا نامزد شدیم، اما از شما چه پنهان در مدت کوتاهی فهمیدم چه غلطی کرده ام و کاش یک ذره روی حرف های پدر و مادرم فکر می کردم؛ چرا که ژیلا تمام وقت خودش را با دوستان بی سروپایش می گذراند و قرص های روان گردان مصرف می کند. این واقعیت تلخ خیلی مرا عذاب می داد اما برای حفظ آبرو و غرورم تصمیم گرفتم به خانواده ام چیزی نگویم و نامزدم را با ارشاد و نصیحت تغییر دهم ولی نه تنها در این کار موفق نشدم بلکه او مرا تغییر داد و من هم به شیشه و مواد روان گردان آلوده شدم، اما حالا به خودم آمده ام و از این راه خطا برگشته ام.
جوان ۲۲ ساله در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد افزود: خجالت می کشم این موضوع را به پدر و مادرم اطلاع بدهم و نمی دانم چه طور سرم را جلوی اقوام و آشنایان بالا بگیرم. قصد دارم ژیلا را طلاق بدهم چون او به راستی نمی تواند شریک معتبری برای زندگی و درآینده مادر خوبی برای فرزندانم باشد.
امیدوارم بتوانم رضایت والدینم که در این مدت خیلی خون دل خورده اند را جلب کنم و از این به بعد هر کاری را منطقی، عقلانی و حساب شده انجام بدهم.