وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

خاطرخواه!

خانواده سرشناسی دارم و پدر و مادرم برای خوشبختی و موفقیت من که تنها پسرشان هستم هر کاری از دستشان بر می آمده انجام داده اند، اما افسوس با ندانم کاری به بخت خودم لگد زدم و آرزوهای قشنگ والدینم را به باد دادم. پسر جوان افزود: سال دوم دانشگاه با خواهر یکی از هم‌کلاسی هایم که گاهی به خانه شان می رفتم آشنا شدم. با این که او دختر بدحجابی بود اما نمی دانم چرا با اولین نگاه، دلم لرزید و یک دل نه صد دل خاطرخواهش شدم. من آن قدر شیفته این دختر شده بودم که یک لحظه هم نمی توانستم از فکر او بیرون بیایم و به همین دلیل موضوع را به خانواده ام اطلاع دادم و از آن ها خواستم هر چه سریع تر به خواستگاری دختر مورد علاقه ام بروند.

پدر و مادرم با شنیدن این پیشنهاد خیلی خوشحال شدند و پس از چند روز مراسم خواستگاری برگزار شد، اما آن ها با دیدن «ژیلا» و خانواده اش، مخالفت شدید خود را با این ازدواج اعلام کردند و این موضوع باعث شد تا بین ما اختلاف به وجود بیاید و متاسفانه من احترام خانواده ام را زیر پا گذاشتم!

حدود یک ماه از این ماجرا گذشت و پدرم که خیلی نگرانم بود روزی مرا صدا زد و گفت: ما به احترام تو تحقیقاتی هم انجام داده ایم اما این دختر و خانواده اش، به راستی آدم های بی اعتباری هستند و به درد ما نمی خورند.

با شنیدن این حرف به جای این که کمی عقلم را به کار بیندازم، از کوره در رفتم و لج بازی هایم را ادامه دادم تا جایی که با تهدید به خودکشی یا فرار از خانه، خانواده ام را مجبور کردم دوباره به خواستگاری بروند و به این ترتیب بود که با برگزاری مراسم باشکوهی، من و ژیلا نامزد شدیم، اما از شما چه پنهان در مدت کوتاهی فهمیدم چه غلطی کرده ام و کاش یک ذره روی حرف های پدر و مادرم فکر می کردم؛ چرا که ژیلا تمام وقت خودش را با دوستان بی سروپایش می گذراند و قرص های روان گردان مصرف می کند. این واقعیت تلخ خیلی مرا عذاب می داد اما برای حفظ آبرو و غرورم تصمیم گرفتم به خانواده ام چیزی نگویم و نامزدم را با ارشاد و نصیحت تغییر دهم ولی نه تنها در این کار موفق نشدم بلکه او مرا تغییر داد و من هم به شیشه و مواد روان گردان آلوده شدم، اما حالا به خودم آمده ام و از این راه خطا برگشته ام.

جوان ۲۲ ساله در دایره اجتماعی کلانتری جهاد مشهد افزود: خجالت می کشم این موضوع را به پدر و مادرم اطلاع بدهم و نمی دانم چه طور سرم را جلوی اقوام و آشنایان بالا بگیرم. قصد دارم ژیلا را طلاق بدهم چون او به راستی نمی تواند شریک معتبری برای زندگی و درآینده مادر خوبی برای فرزندانم باشد.

امیدوارم بتوانم رضایت والدینم که در این مدت خیلی خون دل خورده اند را جلب کنم و از این به بعد هر کاری را منطقی، عقلانی و حساب شده انجام بدهم.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد