وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

فوتبال در بهشت

فوتبال در بهشت



دو پیرمرد ٩٠ ساله، به نام­ هاى بهمن و خسرو، دوستان بسیار قدیمى بودند. هنگامى که بهمن در بستر مرگ بود، خسرو هر روز به دیدار او می ­رفت. یک روز خسرو گفت: بهمن جان، ما هر دو عاشق فوتبال بودیم و سالهاى سال با هم فوتبال بازى می­ کردیم. لطفاً وقتى به بهشت رفتى، یک جورى به من خبر بوده که در آنجا هم می ­شود فوتبال بازى کرد یا نه؟

بهمن گفت: خسرو جان، تو بهترین دوست زندگى من هستى. مطمئن باش اگر امکانش بود حتماً بهت خبر می­ دهم.

چند روز بعد بهمن از دنیا رفت. یک شب، نیمه ­هاى شب، خسرو با صدایى از خواب پرید. یک شیء نورانى چشمک زن را دید که نام او را صدا می زد: خسرو، خسرو.

خسرو گفت: کیه؟

منم، بهمن.

تو بهمن نیستى، بهمن مرده.

باور کن من خود بهمنم.

تو الان کجایی؟

بهمن گفت: در بهشت و چند خبر خوب و یک خبر بد برات دارم.

خسرو گفت: اول خبرهاى خوب را بگو.

بهمن گفت: اول اینکه در بهشت هم فوتبال برقرار است. و از آن بهتر این که تمام دوستان و هم تیمی هایمان که مرده ­اند نیز اینجا هستند. حتى مربى سابقمان هم اینجاست. و باز هم از آن بهتر اینکه همه ما دوباره جوان هستیم و هوا هم همیشه بهار است و از برف و باران خبرى نیست. و از همه بهتر این که می ­توانیم هر چقدر دلمان می­ خواهد فوتبال بازى کنیم و هرگز خسته نمی ­شویم. در حین بازى هم هیچ کس آسیب نمی ­بیند.

خسرو گفت: عالیه، حتى خوابش را هم نمی­ دیدم. راستى آن خبر بدى که گفتى چیه؟

بهمن گفت: مربی ­مون براى بازى جمعه اسم تو را هم توى تیم گذاشته.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد