ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
آیات شراب در باره امیر المؤمنین علیه السلام نازل شده است ، یا در باره عمر بن الخطاب ؟
اهل تسنن امیر المؤمنین علیه السلام را متهم میکنند.!!!!
متأسفانه ، تبلیغاتی را بر ضد امیر المؤمنین علیه السلام به راه انداختهاند که قلبهای همه شیعیان را جریحه دار کرده است . برخی از دشمنان اهل بیت علیهم السلام پیروی از دودمان نحس بنی امیه تهمتی به امیر المؤمنین زدهاند که نه عقل آن را میپذیرد و نه شرع و نه تاریخ . یکی از عالم نماهای پاکستانی ، به امیر المؤمنین علیه السلام تهمت شراب خواری زده است .وی در یک برنامه تلویزیونی پیرامون آیه «ولا تقربوا الصلاة وانتم سکاری» گفته : روزی علی (علیه السلام) [نعوذ بالله] در حالت مستی در مسجد بر رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم ) وارد شد . حضرت از این وضع ناراحت شد و آنگاه آیه مذکور نازل گردید که مسلمانان نباید در حالت مستی نماز بخوانند .
این مطلب تازگی ندارد ؛ بلکه در طول تاریخ دشمنان اهل بیت علیهم السلام و کسانی همچون ابن تیمیه حرانی که در عداوت با اهل بیت شهره عام و خاص هستند ، چنین تهمتی را زدهاند . وی در کتاب منهاج السنة مینویسد :وقد انزل الله تعالى فی علی :"یا ایها الذین ءامنوا لا تقربوا الصلاة وانتم سکارى حتى تعلموا ما تقولون" لما صلى فقرأ وخلط ".منهاج السنة ، ج 4 ، ص65 .و خداوند متعال در مورد علی نازل کرده است که :"ای کسانیکه ایمان آورده اید ، در حال مستی به نماز نزدیک نشوید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید" ؛ زیرا هنگامی که نماز خواند ، در نماز خود اشتباه کرد !!!
ما در ابتدا جواب نقضی را مطرح کرده و ثابت خواهیم نمود که آیات حرمت شراب در باره امیر المؤمنین علیه السلام نازل نشده است ؛ بلکه در باره خلیفه دوم عمر بن الخطاب نازل شده است . به قول معروف علمای اهل تسنن دست پیش گرفتهاند تا پس نیفتند . آنها میخواهند با مطرح کردن این تهمت اولاً دامان عمر بن الخطاب ، ابو بکر و معاویه را از لکه شراب خواری پاک و بعد به پیروی از بنی امیه به آبروی امیر المؤمنین علیه السلام ضربه بزنند .در مرحله بعد ، کلمات علمای اهل سنت را در رد روایت شراب خواری امیر المؤمنین علیه السلام مطرح و روایات موجود را بررسی خواهیم کرد .
بی تردید ، سر منشأ این تهمت زشت به امیر المؤمنین علیه السلام ، همانطور که حاکم نیشابوری گفته ، خوارج و به نظر ما خاندان بنی امیه هستند که برای ضربه زدن به امیر المؤمنین علیه السلام و پایین آوردن مقام آن حضرت در میان مردم ، و از طرف دیگر پاک کردن دامان عمر بن الخطاب بوده است .چرا که طبق روایات موجود در کتابهای شیعه و سنی ، این عمر بن الخطاب بوده که شراب خورده و این آیات در باره او نازل شده است .از آن جایی که طرف ما وهابیها هستند ، ما فقط به چند روایت از کتاب خودشان بسنده میکنیم و از نقل روایت از کتابهای شیعه خودداری میکنیم .
بسیاری از بزرگان اهل سنت نوشتهاند که یازده از مسلمانان در خانه ابوطلحه جمع شدند و شراب نوشیده و مست شدند . یکی از آنها که خیلی مست شده بود ، شعرهایی در باره کشتگان بدر از کفار سرود . خبر به نبی مکرم اسلام رسید و آن حضرت با عصبانیت آمد و با چیزی که در دست داشت ، به شخصی که شعر خوانده بود (ابوبکر) زد ... .
از بین این ده نفر که شراب خورده بودند ، اسم 9 نفر آنان مشخص است که ابن حجر عسقلانی در فتح الباری ، ج10 ، ص30 ، باب نزل تحریم الخمر ، تک تک آنان را نام میبرد . اسامی این افراد از این قرار است :
1. ابو عبیده جراح ؛ 2 . ابو طلحه ، زید بن سهل (میزبان مجلس) ؛ 3. سهیل بن بیضاء ؛ 4. ابی بن کعب ؛ 5 . ابو دجانه بن خرشه ؛ 6 . ابو ایوب انصاری ؛ 7 . معاذ بن جبل ؛ 8 . انس بن مالک که در بزم ایشان پیاله گردانی می کرده ؛ 9 . عمر بن الخطاب ؛ 10. نفر آخر شخصی است به نام ابوبکر .ابن حجر تلاش میکند که بگوید منظور از ابوبکر شخص دیگری به نام ابوبکر بن شغوب است ، نه خلیفه اول ؛ اما در نهایت میپذیرد که نفر آخر به قرینه وجود عمر بن الخطاب در لیست شرابخواران ، همان ابوبکر صدیق خلیفه اول مسلمانان است !!! .
حال بعد از جواب نقضی و اثبات این مطلب که آیات شراب در حق عمر نازل شده است ، به سراغ روایاتی میرویم که اهل سنت با تکیه بر آنها به امیر المؤمنین علیه السلام تهمت زدهاند . ما ابتدا نظر علمای اهل سنت را در رد آن میآوریم و بعد سند این روایات را بررسی خواهیم کرد .
این روایت ، حتی از دیدگاه خود علمای اهل سنت مردود است ؛ چنانچه شوکانی ، از بزرگان اهل سنت در این باره مینویسد :وفی إسناده عطاء بن السائب لا یعرف إلا من حدیثه ، وقد قال یحیى بن معین لا یحتج بحدیثه .نیل الأوطار ، ج 9 ، ص 56 .
در سند این روایت عطاء بن سائب است و این روایت را غیر او نقل نکرده است ؛ یحیی بن معین در مورد او گفته است که : نمی توان به روایت او استناد کرد .و حاکم نیشابوری بعد از نقل روایت ، میگوید :وفی هذا الحدیث فائدة کثیرة وهی ان الخوارج تنسب هذا السکر وهذه القراءة إلى أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب دون غیره وقد برأه الله منها فإنه راوی هذا الحدیث.المستدرک ، الحاکم النیسابوری ، ج 2 ، ص 307 .
در این روایت نکته مهمی وجود دارد و آن این است که خوارج این مستی و این اشتباه خواندن نماز را به امیر المومنین علی بن أبی طالب علیه السلام نسبت دادهاند ، نه به غیر او ؛ اما خداوند او را از این تهمت مبری کرده است ؛ به درستی که خود او راوی این روایت است (و معقول نیست که امیر مومنان ، گناهی را که – به گفته ایشان ، انجام داده است برای دیگران نقل کند) .
در این باره در صحاح سته اهل سنت دو روایت نقل شده است ، یکی روایت ترمذی و دیگری روایت أبی داود . ما هر دو روایت را از نظر سندی بررسی خواهیم کرد .
نخست روایت ترمذی :
ترمذی در سننش مینویسد :
حَدَّثَنَا عَبْدُ بْنُ حُمَیْدٍ حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ سَعْدٍ عَنْ أَبِى جَعْفَرٍ الرَّازِىِّ عَنْ عَطَاءِ بْنِ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ قَالَ صَنَعَ لَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ طَعَامًا فَدَعَانَا وَسَقَانَا مِنَ الْخَمْرِ فَأَخَذَتِ الْخَمْرُ مِنَّا وَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَقَدَّمُونِى فَقَرَأْتُ (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) لاَ أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ وَنَحْنُ نَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ. قَالَ فَأَنْزَلَ اللَّهُ تَعَالَى (یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .سنن الترمذی ، الترمذی ، ج 4 ص 305
از علی بن ابی طالب نقل شده است که گفت : عبد الرحمن بن عوف برای ما غذایی درست کرد و ما را دعوت نموده و به ما شراب داد ؛ وقتی شراب نوشیدیم وقت نماز شد ؛ عبد الرحمن من را مقدم کرده و من در نماز سوره کافرون را اینگونه خواندم « لا اعبد ما تعبدون ونحن نعبد ما تعبدون » پس خداوند این آیه را نازل نمود که :"ای کسانی که ایمان آوردید ! مبادا در حال مستی به سراغ نماز روید ، تا زمانی که بدانید چه می گویید".
ابی داود نیز در سنن خود می نویسد :
حَدَّثَنَا مُسَدَّدٌ حَدَّثَنَا یَحْیَى عَنْ سُفْیَانَ حَدَّثَنَا عَطَاءُ بْنُ السَّائِبِ عَنْ أَبِى عَبْدِ الرَّحْمَنِ السُّلَمِىِّ عَنْ عَلِىِّ بْنِ أَبِى طَالِبٍ عَلَیْهِ السَّلاَمُ أَنَّ رَجُلاً مِنَ الأَنْصَارِ دَعَاهُ وَعَبْدَ الرَّحْمَنِ بْنَ عَوْفٍ فَسَقَاهُمَا قَبْلَ أَنْ تُحَرَّمَ الْخَمْرُ فَأَمَّهُمْ عَلِىٌّ فِى الْمَغْرِبِ فَقَرَأَ (قُلْ یَا أَیُّهَا الْکَافِرُونَ) فَخَلَطَ فِیهَا فَنَزَلَتْ (لاَ تَقْرَبُوا الصَّلاَةَ وَأَنْتُمْ سُکَارَى حَتَّى تَعْلَمُوا مَا تَقُولُونَ ) .سنن أبی داود ، ابن الأشعث السجستانی ، ج 2 ص 182 .
از علی روایت شده است که شخصی از انصار ، او و عبد الرحمن بن عوف را دعوت نموده و به آن دو – قبل از نزول حرمت شراب – شراب نوشانید ؛ علی در نماز مغرب امام ایشان شده و سوره کافرون را اشتباه خواند ؛ پس آیه نازل شد که : لا تقربوا الصلاة ...
طبری در کتاب المنتخب من ذیل المذیل از خود او نقل می کند که وی با امیر مومنان دشمن بوده است :
وأبو عبد الرحمن السلمی واسمه عبد الله بن حبیب ... قال رجل لأبی عبد الرحمن أنشدک الله متى أبغضت علیا علیه السلام ألیس حین قسم قسما بالکوفة فلم یعطک ولا أهل قال أما إذ نشدتنی الله فنعم .المنتخب من ذیل المذیل ، ص 147 .
ابو عبد الرحمن السلمی ؛ اسم او عبد الله بن حبیب است ... شخصی به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم می دهم ! چه زمانی با علی دشمن شدی ؟ آیا همان زمانی نبود که در کوفه مالی را تقسیم نمود ؛ اما به تو و خانواده ات چیزی نداد ؟ پاسخ داد : آری !!!ابراهیم ثقفی نیز در کتاب الغارات ، نام وی را در میان عده ای از فقهای بزرگ آورده که با امیر مومنان دشمنی می نمودند :ومنهم (ای المنحرفین عن علی) أبو عبد الرحمن السلمی [ القاری] : عن عطاء بن السائب قال : قال رجل لأبی عبد الرحمن السلمی أنشدک بالله تخبرنی فلما أکد علیه قال : بالله هل أبغضت علیا إلا یوم قسم المال فی أهل الکوفة فلم یصبک ولا أهل بیتک منه شئ ؟ ، قال : أما إذا أنشدتنی بالله فلقد کان ذلک .از ایشان (کسانی که از امیر مومنان جدا شده بودند) ابو عبد الرحمن سلمی است ؛ از عطاء روایت شده است که می گفت : شخصی به ابو عبد الرحمن گفت : تو را به خدا قسم میدهم که به من راست بگویی ؛ وقتی که به او اصرار کرد قبول نمود ؛ پس گفت : آیا جز برای این با علی دشمن نشدی که روزی بیت المال را تقسیم می کرد ، اما به تو و خانواده ات چیزی نرسید ؟ پاسخ داد : چون مرا قسم دادی به تو می گویم ؛ آری ، همینطور است .
بنابراین ، هر دو روایتی که در صحاح سته اهل سنت آمده ، به خاطر بودن این شخص در سلسله سند ، از اعتبار ساقط است .عطاء بن سائب ، دیوانه شده بود :دومین راوی در سلسله سند هر دو روایت که از أبی عبد الرحمن نقل میکند ، عطاء بن سائب است . مزی در تهذیب الکمال در باره او می نویسد :و قال عن یحیى أیضا : عطاء بن السائب اختلط ، فمن سمع منه قدیما فهو صحیح ... و قال أبو أحمد بن عدى : أخبرنا ابن أبى عصمة ، قال : حدثنا أحمد بن أبى یحیى ، قال : سمعت یحیى بن معین یقول : لیث بن أبى سلیم ضعیف مثل عطاء بن السائب .تهذیب الکمال ، ج 20 ص 91
از یحیی روایت شده است که گفت : عطاء دیوانه شد و تنها اگر کسی از او در ابتدا شنیده باشد صحیح است ... ازیحیی بن معین شنیدم که می گفت : لیث بن أبی سلیم مانند عطاء بن سائب ضعیف است .
علامه سید جعفر مرتضی میگوید :ولا نرید أن نفیض فی بیان سر حیاکة هذه الأکاذیب ، فإنه قد کان ثمة تعمد لإیجاد شرکاء لأولئک الذین ارتکبوا هذه الشنیعة ، ممن یهتم اتباعهم بالذب عنهم ، فلما لم یمکنهم تکذیب أصل القضیة عمدوا إلى إشراک أبریاء معهم ، لیخف جرم أولئک من جهة ، وسیعا فی تضعیف أمر هؤلاء من جهة أخرى . . ولکن الله یأبى إلا أن یتم نوره ، وینزه أولیاءه ، ویطهرهم ، ویصونهم من عوادی الکذب والتجنی . . ولیذهب الآخرون بعارها وشنارها ، ولیکن نصیب محبیهم واتباعهم ، والذابین عنهم بالکذب والبهتان ، الخزی والخذلان وسبحان الله ، وله الحمد ، فإنه ولی المؤمنین ، والمدافع عنهم .
الصحیح من سیرة النبی الأعظم (ص) ، السید جعفر مرتضى ، ج 5 ص 315 .
ما نمی خواهیم در مورد علت بافتن این دروغ ها سخن بگوییم ؛ زیرا مقصود از آن قطعا شریک تراشیدن برای کسانی است که چنین عمل زشتی را مرتکب می شده اند ؛ همان کسانی که طرفداران آنها تلاش بسیار در طرفداری از ایشان می کنند . وچون نتوانستند اصل قضیه را منکر شوند ، عده ای بی گناه را نیز شریک جرم آنها کردند ؛ تا از طرفی جرم ایشان سبکتر شده و از طرف دیگر این اشخاص بی گناه را تضعیف کنند ...اما خداوند جز کامل شدن نور خویش را نمی پذیرد و دوستان خویش را (از این تهمت) مبرا نموده و پاک می سازد و ایشان را از آثار این دروغ و جنایت مصون می دارد ... و دیگران هستند که ننگ و عار این رسوایی را بر دوش خواهند کشید (نه بی گناهان) و جزای دوستادارن ایشان و طرفدارانشان و کسانی که با دروغ و تهمت از آنها دفاع می کنند نیز رسوایی و بیچارگی است ؛ و منزه است خداوند وحمد مخصوص است ؛ پس بدرستیکه اوست که سرپرست مومنین است و از ایشان دفاع می نماید .