وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

مومن تکیه گاهش خداست

  اهل بیت رابط ما وخدا


شما بار ها از تلفن استفاده نموده اید آن چیزی که باعث ارتباط شما با دیگران می شود سیمی است که بین شما ومخابرات قرار دارد حال اگر این سیم قطع شود آیا شما می توانید این ارتباط را داشته باشید ؟ ائمه اطهار (ع) هم به مثابه سیم ارتباط بین ما وخدا ست حال اگر ارتباط ما با اهل بیت قطع شود باعث می شود رابطه ما با خدا قطع می شود.


دل خانه خدا یا شیطان


اگر فطعه زمینی ،خالی از زراعت باشد بیشتر در معرض خطر وتصرف وغصب است وخیلی ها به فکر به دست آوردن آن می افتند ولی اگر این زمین آباد شد دیگر کمتر کسی به فکر تصرف آن می افتد لذا تا زمانی که دل انسان خالی است در خطر تصرف این وآن قرار می گیرد وهرکدام را که از دل بیرون کند آن دیگری بلافاصله وارد می شود اما اگر این دل آباد شد واز محبت الهی پر گشت ،دیگر کسی در این دل طمع نمی کند واین دل از خطر غصب می رهد.


محبت دنیا ،حجاب دل


تا حالا به این نکته توجه داشته اید که اگر دستتان چرب باشد ،وبخواهید وضو بگیرید ،اول باید آن چربی را از بین ببرید وبعد وضو بگیرید چرا که اگر با دست چرب وضو بگیرید وضو یتان باطل خواهد بود چون چربی مانع رسیدن آب به پوست می شود . محبت دنیا همچون چربی است که برروی دل انسان نشسته است وانس با خدا همچون آب  حال تا این چربی برداشته نشود مانع انس با خدا می شود و این آب انس به دل سرایت نمی کند.


راز حجاب قرب


شیء هرچه به نور نزدیکتر باشد سایه اش بزرگتر خواهد بود هر کس به نور بیشتر نزدیک شد بیشتر حجاب ایجاد کرد وجلو نور را گرفت . رهبران ظلالت وگمراهی کسانی بودند که به نور نزدیکتر بودند. مثلا ابو سفیان وامثال او تا زمانی که ایمان نیاورد از نور دور بود ، از این رو حاجب ومانع بودن او بسیار کم بود ولی بعد از ایمان ظاهری حا جببیت او بیشتر شد . لذا خداوند عده ای را از سلوک محروم می کند تا جلو نیایند وباعث انحراف مردم نشوند . البته اگر کسی خودبینی را از بین برد وتعنیات را فانی کزد . این گونه افراد نه تنها نزدیکی آنها به نور مانع نور نمی شوند بلکه نور را گرفته آن را منعکس می نمایند.


ره آورد توکل 


در زمان یکی از خلفای پیشین قحطی شد .وقتی از شدت قحطی جان مردم به لب و صبرشان لبریز شد ، خلیفه به مردم فرمان داد با گریه و زاری به سوی خداوند بروید . مردم آلات لهور و لعب و معصیت را شکسته و به دعا و مناجات پرداختند و همه دست نیاز به درگاه الهی دراز کردند .

در این میان غلامی را دیدند که دست می زند و می رقصد و می خواند . او را نزد خلیفه آوردند و گفتند : ای خلیفه این بر خلاف فرمان شما ، شادی می کند . خلیفه به غلام گفت : همه مردم در اضطراب و نگرانی به سر می برند و تو را چه شده ، که شادی می کنی؟ گفت : مولای من انباری پر گندم دارد و من از این جهت خاطر جمع هستم . خلیفه از این سخن مناثر شد و به فکر فرو رفت سپس سر بلند کرده و گفت : این توکل مخلوق به مخلوق است که به او آرامش داده پس اگر مخلوقات بر خالق متعال توکل کنند چه قدر آرامش و امنیت خاطر خواهند داشت

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد