وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

شتاب یا شکیبایی

  شتاب یا شکیبایی


دو نفر بودند و هر دو در پی حقیقت. اما برای یافتن حقیقت یکی شتاب را برگزید و دیگری شکیبایی را.

اولی گفت: آدمیزاد در شتاب آفریده شده، پس باید در جستجوی حقیقت دوید، آنگاه دوید و فریاد برآورد: من شکارچی ­ام، حقیقت شکار من است.

او راست می­ گفت: زیرا حقیقت غزال تیزپایی بود که از چشم­ ها می ­گریخت. اما هرگاه که او از شکار حقیقت باز می ­گشت، دست­هایش به خون آغشته بود. شتاب او تیر بود و همیشه  پیش از آنکه چشم در چشم غزال حقیقت بدوزد او را کشته بود.

خانه باورش مزین به سر غزالان مرده بود، اما حقیقت غزالی است که نفس می­ کشد. این چیزی بود که او نمی ­دانست.

دیگری نیز در پی صید حقیقت بود، اما تیر و کمان شتاب را به کناری گذاشت و گفت: خداوند آدمیان را به شکیبایی فراخوانده است پس من دانه­ ای می ­کارم تا صبوری بیاموزم. و دانه کاشت، سالها آبش داد و نورش داد و عشق داد.

زمان گذشت و هر دانه، دانه ­ای آفرید و هزار دانه، هزاران دانه آفرید. زمان گذشت و شکیبایی سبزه­ زار شد و غزالان حقیقت، خود به سبزه ­زار او آمدند، بی­ بند و بی ­تیر و بی­ کمان و آن روز مردی که عمری به شتاب و شکار زیسته بود، معنی دانه و کاشتن و صبوری را فهمید. پس با دست خونی ­اش دانه­ای در خاک کاشت.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد