وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

چشم برزخی

چشم برزخی


نقل است که: سهل بن عبدالله مَروَری همه روز به درس عبدالله مبارک می ­آمد. روزی بیرون آمد و گفت: دیگر به درس تو نخواهم آمد، که کنیزکان تو بر بام آمدند و مرا بر خود خواندند و گفتند: سهل من... سهل من... چرا ایشان را ادب نکنی؟!

عبدالله مبارک به اصحاب خود گفت: حاضر باشید تا نماز میت بر سهل کنید. در حال، سهل وفات کرد. بر وی نماز کردند. پس گفتند: یا شیخ! تو را چون معلوم شد؟ گفت: آن حوران خلد بودند که او را می ­خواندند و من هیچ کنیزک ندارم.

توضیح: این بنده خدا (سهل) نزدیک وفاتش بوده و چشم برزخی­ اش باز شده بوده و در این حال حورالعینی را که برای او بودند دیده است که او را به خود می­ خوانده ­اند، اما او فکر کرده که کنیزکان عبدالله هستند که بی ­اخلاقی می ­کنند و او را مورد خطاب قرار می­ دهند.


تذکرة الاولیاء، عطار نیشابوری

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد