وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

عوامل سقوط حکومت ها : عبرت نگرفتن از انقراض امتهاى

  تلاش براى کنار گذاشتن دین از صحنه زندگى مردم ایران .
2 - امکانات و منابع ایران را در اختیار بیگانگان بالاخص استکبار جهانى قرار دادن .
3 - برخورد با مخالفان حکومت با شدت و حدت تمام ، زندان ، شکنجه و قتل .
4 - برخورد مسلحانه با مردم کوچه و خیابان .
5 - عدم توزیع عادلانه درآمدهاى کشور و آن را در اختیار هزار فامیل خود قرار دادن .
6 - عیاشى و خوشگذرانى شاه و عواملش .
7 - عدم آزادى بیان و ایجاد رعب و وحشت و حکومت پلیسى .
8 - وابسته کردن کشور.
و...
این عوامل را در چند قالب کلى مى توان قرار داد تا وقتى مى گوییم آنچه بر امت هاى گذشته جریان داشته ، تکرار مى شود و سنت هاى حاکم بر جهان هستى یکى است و تبدیل پذیر نیست ،(352) روشن و مسجل شود:
ظلم و بى عدالتى با مردم .
مبارزه با دین خدا
اتراف
همین قالب ها که عوامل عمده و فراگیر هستند، براى علل شورش بر ضد خلیفه سوم که منجر به قتل او شد، کاربرد دارد:
1 - تعطیل حدود خدا
2 - تقسیم اموال عمومى بین بنى امیه .
3 - تاءسیس حکومت اموى و نصب افراد ناشایسته به مناصب حکومتى اسلام .
4 - ایذاء و ضرب و شتم گروهى از صحابه که از خلیفه و اطرافیان او انتقاد مى کردند.
5 - تبعید تعدادى از صحابه که خلیفه حضور آنان را مزاحم اجراى برنامه هاى خود مى دید.
6 - گوش به نظرات مشاورانى چون مروان سپردن و او را از على علیه السلام برتر دانستن .
7 - عدم تعهد به پیماننهایى که بسته بود یا به عبارت عدم دیگر انجام و عده هاى داده شده .
8 - عدم نظارت دقیق بر دار الاماره (353) و کارگزاران حکومتى در سراسر کشور.
اگر نمونه هاى دیگرى از تاریخ را بیاوریم باز قالب ها چندان تفاوتى ندارند و براى نظامها و امت هایى که وجوه مشترکى در حیات خود دارند، وجوه مشترکى نیز براى فروپاشى آنان وجود دارد.
افزون بر این ، حتى دید مردم نیز نسبت به حکومت گذشته و حکومت حال از یک زاویه مى باشد. حضرت امام على علیه السلام در این باره چنین مى فرماید:
((ثم اعلم یا مالک اءنى قد وجهتک الى بلاد قد جرت علیها دول قبلک من عدل و جور و اءن الناس ینظرون من اءمورک فى مثل ما کنت تنظر فیه من اءمور الولاة قبلک و یقولون فیک ما کنت تقول فیهم :(354) ))اى مالک بدان که تو را به سرزمینى فرستاده ام که پیش از تو فرمانروایان دادگر و ستمگر در آن بوده و مردم در کارهاى تو همانگونه بنگرند که تو در کار حکمرانان پیش از خویش نظر مى کنى و درباره تو همان را خواهند گفت که تو درباره آنان مى گفتى .
این مطلب در متن على علیه السلام به مالک اشتر آمده است . همانطور که قبلا گفتیم غرض از ذکر آن در اینجا براى این است که حتما مردم جامعه هاى گذشته و حال نوع توجه شان به حاکمان یکى است به عبارت دیگر وجه اشتراک نظامهاى حکومتى مورد توجه مردم است .
عبرت گرفتن از گذشته لازم است . قابیل کجا رفت ، قارون کجا شد. بلعم باعورا چه شد که قرآن او را مانند کلب معرفى مى کند(355) . و مى فرماید:... 
((ولکنه اخلد الى الارض ))ولى او همیشه به زمین ماند. یعنى به گمان اینکه همیشه روى زمین خواهد ماند، عمل کرد و به زمین چسبید و از آسمان فرو ماند. دنیاگرایى از او چیزى همانند سگ ساخت که خداوند این مثال را مطرح کرد.
هر چه به اطراف مى نگریم چیزى از گذشتگان همچون افرادى که به ذهن مى آیند باقى نمانده ، چه مانده است جز خاکى که باد آن را جا به جا مى کند.
قرآن دنبال آن است تا از تاریخ گذشتگان پند گرفته شود. به نظر قرآن فقط انسان هاى زیانکار خود را از حوادث و واقعه ها ایمن مى دانند. انسان ها و جامعه هاى زیرک و با تجربه خود را از آفات ایمن نمى پندارند:
آیا مردم سرزمین ها خود را ایمن و بیمه شده در مقابل حوادث ، سختى و عذابهاى ما مى دانند که وقتى شب هنگام در خواب راحت آرمیده اند سراغ آنان بیاید؟ یا آیا آنان در امنیتند وقتى عذابهاى نابود کننده ما در روشنایى آفتاب که مشغول بازى هستند آنان را فرا گیرد؟
((اءفامن اهل القرى اءن یاءتیهم باسنا بیاتا و هم نائمون . اءو اءمن اهل القرى یاءتیهم باسناضحى و هم یلعبون . اءفامنوا مکر الله فلا یاءمن مکر الله الا القوم الخاسرون (356) ))نقل داستان امت هاى گذشته در قرآن که بحث هلاکت آنان را بیان فرموده است براى آموزش به فعلى است تا با اندیشه کامل از آن بهره بردارى کند:((فاقصص القصص لعلهم یتفکرون (357) ((ع
قرآن براى اینکه بیشتر از طریق دانش حسى انسان را به پند پذیرى از امت هاى گذشته وا دارد، او را به سیر و سفر ترغیب مى کند تا از سرزمینهاى آنان دیدن کند و عاقبت کار آنان یا پایان ناخوشایندشان را ملاحظه نماید بلکه دست و پاى خود را جمع کند و خطاهاى پیشینیان را انجام ندهد تا سرانجامى مانند آنان نداشته باشد.
((فسیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین (358) ))پس ‍ بر زمین سیر کنید و بنگرید عاقبت دروغ پنداران - خدا و پیامبران - چگونه بوده است .((اولم یسیروا فى الارض فینظروا کیف کان عاقبة الذین کانوا من قبلهم کانوا هم اءشد قوة و آثارا فى الارض فاخذهم الله بذنوبهم و ما کان لهم من الله من واق (359) ((ع آیا بر زمین سیر نمى کنید تا به چگونگى عاقبت کسانى که قبل از ایشان بوده و بیشتر از - معاصران - نیرو و آثار داشته اند، بنگرید؟ پس خدا آنان را به گناهانشان گرفت و کسى نبود از آنان نگهدارى کند - تا منقرض نشوند -
افزون بر این مطلب آنچه که عامل نابودى پیشینیان بوده قانون و سنت خداوندى است . وقتى قانون باشد مى رساند که امت هاى آینده و حال نیز مثل امت ها و جامعه هاى گذشته در صورت تکرار همان رفتار و گناهان وضعیت و پایانى چون آنان خواهند داشت : 
((قد خاب من قبلکم سنن فسیروا فى الارض فانظروا کیف کان عاقبة المکذبین (360) ))پیش از شما سنتهایى گذشت . پس بر زمین سیر کنید و سرانجام تکذیب کنندگان را بنگرید...
((هان اى دل عبرت بین از دیده نظر کن بین ، ایوان مدائن را)) که چه سرنوشتى براى جامعه ساسانى و حاکمان آن بود و به کجا انجامید . از این نمونه ها در تاریخ فراوان ، ولى اندک اند عبرت پذیران .
قرآن رمز بقا و زوال پند گرفتن از امت هاى گذشته ، هم از طریق حس ، این همه اهمیت داده و فرموده : 
((فاعتبروا یا اءولى الابصار(361) : ))اى صاحبان بصیرت عبرت گیرید. و هم از طریق تعقل و خرد سفارش نموده است : ((لقد کان فى قصصهم عبرة لاءولى الالباب (362) ))به تحقیق در قصه ها و داستان آنان عبرت گرفتن براى صاحبان خرد وجود دارد. امام على علیه السلام نیز همانند قرآن مى فرماید((و بقى قصص اخبارهم فیکم عبرة للمعتبرین منکم (363) ))و اخبار سرگذشت آنان - امت هاى پیشین - در میان شما باقى مانده است تا عبرتى براى عبرت گیرندگان شما باشد(( فاعتبروا بحال ولد اسماعیل و بنى اسحاق و بنى اسرائیل علیهم السلام((فما اءشد اعتدال الاحوال و اءقرب الاشتباه الامثال !(364) ))پس ، از احوال فرزندان حضرت اسماعیل ، فرزندان اسحاق و فرزندان یعقوب پند گیرید که ((چقدر سرگذشت ها همه با هم متناسب و داستان ها شبیه و نظیر یکدیگرند.))((و احذروا ما نزل بالاءمم قبلکم من المثلات بسوء الاءفعال و ذمیم الاءعمال . فتذکروا فى الخیر و الشر اءحوالهم و احذروا اءن تکونوا اءمثالهم :(365) ))از مایه هاى عبرتى که بر پیشانى شما بخاطر اعمال بد و کردار ناپسندشان فرود آمده است دورى گزینید بنابراین حالات خیر و شر آنان را بخاطر آورید و از اینکه ((همانند آنان شوید)) بر حذر باشید.((و خلف لکم من آثار الماضین قبلکم (366) ))از آثار گذشتگان براى شما عبرتهایى قرار داده است .((فاعتبروا عباد الله و اذکروا تیک التى آباؤ کم و اخوانهم بها مرتهنون (367) ))اى بندگان خدا عبرت گیرید و بیاد وضعى که پدران و برادرانتان که رخت از جهان بر بسته اند باشید که در گروه آنند.((و الاعتبار منذر ناصح (368) ))پندها و عبرتهاى - گذشتگان - بیم دهنده ناصحى هستند.((و اعتبروا بما قد رااءیتم من مصارع القرون قبلکم ...(369) ))از آنچه که در میدان هاى نابودى امت هاى پیشین دیده اید عبرت گیرید - به عوامل سقوط و انقراض آنان توجه کنید.((فاعتبروا بما اصاب الامم المستکبرین من قبلکم من باس الله و صولاته و وقائعه ، و مثلاته و اتعضوا بمثاوى و مصارع جنوبهم ...(370) ))پس ، از سختى هاى عذاب الهى که به امت هاى گردنکش پیش از شما رسیده است عبرت گیرید و از جاهایى که چهره هاى آنان به خاک افکنده شده و پهلوهایشان فرو افتاده پند پذیرید - به نقاط ضعف آنان که باعث نابودى شان شد پى ببرید.
امام على علیه السلام هنگامى که به امت هاى گذشته مى پردازد و جامعه خود را از وضعیت آنان بر حذر مى دارد. مردم را به نقاط قوت و ضعف پیشینیان توجه مى دهد. وظیفه اى که باید رهبران سیاسى جامعه ها به آن توجه کنند و اءمت هاى خود را به این نقاط قوت و ضعف یا امثال آن ها آگاه نمایند.
1 - راه عبرت گرفتن از پیشینیان  
توجه به عوامل بقا و به کارگیرى آنها، دقت در عوامل انقراض و پرهیز از آنها، روشى است که امام علیه السلام ارائه فرموده اند:(( فاذا تفکرتم فى تفاوت حالیهم فالزموا کل اءمر لزمت العزة به شاءنهم و زاحت الاعداء عنهم و مدت العافیة به علیهم و انقادات له معهم و وصلت الکرامة علیه حبلهم : من الاجتناب للفرقة و اللزوم للاءلفة و التحاض علیها و التواصى بها، و اجتنبوا کل اءمر کسر فقرتهم و اءوهن منتهم من تضاغن القلوب و تشاحن الصدور و تدابر النفوس و تخاذل الاءیدى (371)))اگر در حالتهاى متغیر و متفاوت یا وضعیت مختلف آنان اندیشه نمایید بر خود لازم و واجب مى دانید، هر کارى را که عامل عزت و سربلندى آنان گردید، شما نیز انجام دهید:
عواملى که :
دشمنان را از اطراف راند.
باعث تداوم سالم ماندنشان شد.
سبب کشش و روى آوردن نعمت برایشان گردید.
باعث شد تا از اختلاف و تفرقه دورى گزینند.
وسیله ضرورى الفت و مهربانى میان آنان گردید.
آنان را ودار کرد با یکدیگر الفت و اتحاد داشته باشند.
سبب شد تا یکدیگر را به اتحاد بخوانند و سفارش نمایند.
و از هر کارى که ستون فقرات - عوامل پایدارى - آنان را مى شکست و قدرتشان را در هم مى پیچید، شما نیز اجتناب ورزید:
هر عاملى که :
باعث کینه جویى دلها به یکدیگر مى شود.
سینه ها را کینه توز و افراد را به جان هم مى اندازد.
سبب بریدن آنان و فاصله گرفتن از هم مى شود.
دستها کمک به یکدیگر را ترک مى کنند - از یارى به همدیگر دست مى کشند.
بنابراین از خطبه ((قاصعه )) آن حضرت استفاده مى شود امام به دو عامل اصلى بقا و زوال اشاره مى فرماید((اتحاد)) و ((افتراق ))، ((وحدت )) و ((اختلاف ))((وحدت))عامل قوام و پایدارى و ثبات امت و ((تفرقه )) عامل نابودى و انقراض امت . همان عاملى که ستون فقرات جامعه امام علیه السلام را در هم شکست و وقتى با عدم اطاعت مردم از آن حضرت و امام حسن علیه السلام دست به دست هم داد به پایان خط رسید تا باند تبه کار بنى امیه قدرت را قبضه کرد و مرکز خلافت اندک زمانى بعد از وجود مقدس آن حضرت سقوط کرد.
عبرت گیرى از تفرقه گذشتگان مؤ من ، نمى گذارد تفرقه هاى اندک به کینه ورزى و به جان هم افتادن بیانجامد تا بنا به فرمایش آن حضرت بالاخره ((تفرقه ))، جنگ داخلى را در پى خواهد داشت و در پایان آن هم ، خداوند لباس کرامت و بزرگى را از تنشان در مى آورد و نعمت هاى فراونى را که داده بود (از جمله امارت و حکومت را) از آنان مى گیرد
((و تفرقوا متحاربین قد خلع الله عنهم لباس کرامته و سلبهم غضارة نعمه (372) ))خیاط روزگار بر اندامشان لباس زوال و نیستى را به خاطر عملکرد آنان پوشاند. فقط چیزى که از آنان بقا دارد و ماندنى است قصه ها و داستانهاى ایام اقتدارشان که به صفحات تاریخ سپرده شده و اگر عبرت گیرنده اى باشد از تجربه تلخ پایان کار و سرانجامشان درس بگیرد((و بقى قصص اخبارهم فیکم عبراللمعتبرین (373) )).
در خطبه دیگرى سخن از عمالقه و فرزندان آنان ، از فرعون و جانشینان فرعونان ، ساکنان مدین که پیامبران را کشتند، روش و سنت پیامبران را خاموش کردند و کشوردارى جباران و ستمگران را الگو قرار دادند، به میان مى آورد(374) تا به ما پند دهند که با روش غیر حق ، ماندنى نیستید،پس ‍ دست حرکت کنید. از مؤ منان که باشید با تفرقه و اختلاف ، رفتنى هستید. از جباران تاریخ هم اگر شدید، پایان کارتان بهتر از آنان نخواهد بود. قوم موسى با آن همه پشتیبانى از طرف خدا و دیدن معجزه ، وقتى امر جنگ با عمالقه پیش آمد عقب نشینى کردند و به موسى گفتند ((تو و خدایت بروید با آنان بجنگید...))،از عمالقه ترسیدند. اگر آیات دیگرى نداشتیم ، از متن همین آیه مى شود فهمید قدرت عمالقه زیاد بوده است . لذا امام علیه السلام نیز عمدا از عمالقه یاد مى کنند که آنان چه شدند؟ 
((این العمالقه (375) ))داستان موسى و قوم او را در ارتباط با عمالقه از زبان قرآن بشنویم : ((موسى علیه السلام ماءموریت خویش را مبتنى بر خارج شدن از صحرا و رفتن به ارض مقدس فلسطین به اطلاع همراهانش ‍ مى رساند و مى گوید: ما باید از این صحرا بیرون رویم و روى به ارض کنعان کنیم در سرزمین مقدس فلسطین مسکن گینیم . گروهى از این خبر خوشحال شده و عده بسیارى از امتثال امر سر باز مى زنند و متعذر مى شوند که در آنجا مردمانى نیرومند و جبار وجود دارد که ما قدرت مقاومت با آنها را نداریم : اى قوم شما باید داخل بشوید در زمین مقدسى که خداوند براى شما مقرر داشته و نباید از ین امر رو بگردانید و الا زیان و خسران دامنگیر شماست .((یا قوم ادخلوا الارض المقدسة التى کتب الله لکم و لا ترتدوا على ادبارکم فتنقلبوا خاسرین . (مائده / 21)).
همراهان موسى در پاسخ به موسى گفتند: در آن سرزمین که ما باید برویم قومى جبار زندگى مى کنند ما هرگز در آن داخل نمى شویم مگر اینکه آنها از آنجا خارج شوند. آنها خارج بشوند ما داخل خواهیم شد
((قالوا یا موسى ان فیها قوما جبارین و انا لن ندخلها حتى یخرجوا منها فان یخرجوا منها فانا داخلون (مائده / 22)).
و نیز گفتند: اى موسى ما ابدا و هرگر در آن زمین داخل نمى شویم تا مادامیکه آنها در آنجا هستند تو و خدایت هر دو بروید بجنگ بپردازید ما همین جا نشسته ایم .
((قالوا یا موسى انا لن ندخلها ابدا ماداموا فیها فاذهب انت و ربک فقاتلا انا ههنا قاعدون . (مائده / 24)).
نوشته اند، موقعى که امر خروج از صحرا باو رسید او وعده اى به سرپرستى یوشع بن نون و کالب بن یوفنا(376) به فلسطین فرستاد تا از آنجا براى او خبرى بیاورند و سفارش کرد که هر چه دیدند بازگو نکنند تا پیروان او فکرشان پریشان نشود. اتفاقا جز این دو نفر سرپرست ، بقیه افشاء سر نموده آنچه در آنجا مشاهده کرده بودند براى نزدیکان و خویشان خود بازگو کردند و از زور و بازو و نیروى مردم آن سرزمین و جبارى آنها سخنها گفتند، همین افشاى سر موجب شد که مردم از دستور موسى سر پیچى کنند با اینکه از فراوانى نعمت و شیر و عسل و سایر میوه هائى که در آنجا دیده بودند نشانه هائى هم همراه آورده بودند)).
نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد