ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
حاضرجوابی برنارد شاو
روزی در یک میهمانی مرد خیلی چاقی سراغ برنارد شاو که بسیار لاغر بود رفت و گفت: آقای شاو، وقتی من شما را می بینم، فکر می کنم در اروپا قحطی افتاده است.
برنارد شاو هم سریع جواب می دهد: بله، من هم هر وقت شما را می بینم فکر می کنم عامل این قحطی شما هستید.
روزی نویسنده جوانی از جرج برنارد شاو پرسید: شما برای چه می نویسید استاد؟
برنارد شاو جواب داد: برای یک لقمه نان.
نویسنده جوان برآشفت که: متاسفم، برخلاف شما من برای فرهنگ می نویسم و برنارد شاو گفت: عیبی نداره پسرم، هر کدام از ما برای چیزی می نویسیم که نداریم.