وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

به چه قیمتی؟

  به چه قیمتی؟


دخترک طبق معمول هر روز جلوی کفش­ فروشی ایستاد و به کفش­های قرمز رنگ با حسرت نگاه کرد. بعد به بسته­ های چسب  زخمی که در دست داشت خیره شد و یاد حرف پدرش افتاد: اگر تا پایان ماه هر روز بتونی تمام چسب زخم­هایت را بفروشی، آخر ماه کفش­های قرمز رو برات می­خرم.

دخترک به کفش­ها نگاه کرد و با خود گفت: یعنی من باید دعا کنم که هر روز دست و پا یا صورت۱۰۰  نفر زخم بشه تا... و بعد شانه­ هایش را بالا انداخت و راه افتاد و گفت: به چه قیمتی؟ نه، خدانکنه، اصلا کفش نمی­ خوام.

اگه با دلت کسی یا چیزی رو دوست داشتی زیاد جدی نگیرش چون کار دل دوست داشتنه، درست مثل کار چشم که دیدنه ولی اگر کسی رو با عقلت دوست داشتی، بدون داری چیزی رو تجربه می کنی که اسمش عشق واقعیه.

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد