ش | ی | د | س | چ | پ | ج |
1 | 2 | 3 | ||||
4 | 5 | 6 | 7 | 8 | 9 | 10 |
11 | 12 | 13 | 14 | 15 | 16 | 17 |
18 | 19 | 20 | 21 | 22 | 23 | 24 |
25 | 26 | 27 | 28 | 29 | 30 |
لعنت بر شیطان
گفتم: لعنت بر شیطان.
لبخند زد.
پرسیدم: چرا می خندی؟
پاسخ داد: از حماقت تو خنده ام می گیرد.
پرسیدم: مگر چه کرده ام؟
گفت: مرا لعنت می کنی درحالی که هیچ بدی در حق تو نکرده ام.
با تعجب پرسیدم: پس چرا زمین می خورم؟
جواب داد: نفس تو مانند اسبی است که آن را رام نکرده ای. نفس تو هنوز وحشی است، تو را زمین می زند.
پرسیدم: پس تو چه کاره ای؟
پاسخ داد: هر وقت سواری آموختی، برای رم دادن اسب تو خواهم آمد، فعلاً برو سواری بیاموز. در ضمن اینقدر مرا لعنت نکن.
گفتم: پس حداقل به من بگو چگونه اسب نفسم را رام کنم؟
درحالیکه دور می شد گفت: من پیامبر نیستم جوان.