وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام
وبلاگ سید محمد جواد حسینی

وبلاگ سید محمد جواد حسینی

داستان های جالب _حکایت های جذاب_بیوگرافی اینستاگرام.تلگرام

راننده اتوبوس

راننده اتوبوس


مایکل، راننده اتوبوس شهری، مثل همیشه اول صبح اتوبوسش را روشن کرد و در مسیر همیشگی شروع به کار کرد. در چند ایستگاه اول همه چیز مثل معمول بود و تعدادی مسافر پیاده می­ شدند و چند نفر هم سوار می­ شدند. در ایستگاه بعدی، یک مرد با هیکل بزرگ، قیافه­ ای خشن و رفتاری عجیب سوار شد.

او در حالی که به مایکل زل زده بود گفت: تام هیکل پولی نمی­ ده و رفت و نشست. مایکل که تقریباً ریز جثه بود و اساساً آدم ملایمی بود چیزی نگفت، اما راضی هم نبود. روز بعد هم دوباره همین اتفاق افتاد و مرد هیکلی سوار شد و با گفتن همان جمله، رفت و روی صندلی نشست و روز بعد و روز بعد... این اتفاق که به کابوسی برای مایکل تبدیل شده بود خیلی او را آزار می­ داد.

بعد از مدتی مایکل دیگر نمی ­تواست این موضوع را تحمل کند و باید با او برخورد می­ کرد. اما چطوری از پس آن هیکل بر می­ آمد؟ بنابراین در چند کلاس بدنسازی، کاراته و جودو و... ثبت نام کرد. در پایان تابستان، مایکل به اندازه کافی آماده شده بود و اعتماد به نفس لازم را هم پیدا کرده بود.

بنابراین روز بعدی که مرد هیکلی سوار اتوبوس شد و گفت: تام هیکل پولی نمی­ده! مایکل ایستاد، به او زل زد و فریاد زد: برای چی؟ مرد هیکلی با چهره­ ای متعجب و ترسان گفت: تام هیکل کارت استفاده رایگان داره.

پیش از اتخاذ هر اقدام و تلاشی برای حل مسائل، ابتدا مطمئن شوید که آیا اصلاً مسئله­ ای وجود دارد یا خیر!

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد